درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
,اساس معتقد بود كه امريكا نبايد نگران باشد.(1) سفارت امريكا در تهران نيز، به تماسها و روابط فعال با نهضت آزادى و بازرگان(2) دل خوش كرده و بازرگان را ترغيب كرده بود كه با قره باغى رئيس ستاد ارتش وارد مذاكره و به هدف سياسى (فرار شاه) اكتفا كند;(3) زيرا تصور آنها هم اين بود كه مردم براى كسب آزادى سياسى و دمكراسى انقلاب كرده اند و اين برداشت را عمدتاً از تحليلهاى نهضت آزادى داشتند و حتى انتخاب مهندس بازرگان به نخستوزيرى، ابتدا آنها را به درستى تحليل مزبور اميدوار كرد. پس از سرنگونى رژيم شاه نيز، ناظران غربى اميدوار بودند كه ليبرالهاى متمايل به غرب، نظام جديد را شكل دهند; زيرا تصور مى كردند كه انقلاب اسلامى در اصل مبارزه اى براى دمكراسى ليبرال بوده است.(4) در اين مورد مى توان به مايكل فيشر اشاره كرد كه در مقاله اى نوشت: اميد است كه رهبرى آيت الله خمينى به ايجاد يك انقلاب بورژوازى كه قبلاً دوبار آغاز شده بود، كمك كند و در بلندمدت، شيوه دمكراتيك و ليبرالى روشنفكران به توفيق دست يابد.(5) انتصاب مهندس بازرگان به نخستوزيرى، ابتدا ناظران غربى را به درستى تحليل مزبور اميدوار ساخت، امّا پس از سقوط دولت بازرگان نيز نااميد نشدند و به روشنفكران موجود در حزب جمهورى اسلامى چشم دوختند و تصور مى كردند كه روحانيون، قرون وسطايى بوده، داراى توان و كارايى لازم براى اداره نظام سياسى مدرن نيستند.(6) و بر همين اساس، به طور طبيعى نوبت به روشنفكران ليبرال مى رسد، همان گونه كه رسيد و بنى صدر ظهور كرد.