درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد شفیعی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

,noitulover nainari eht ni malsi aihs dna etats reitner" ,lopcoks .t .

dna yroeht,yteicos.672 .p

nari ni noitulover dna tsetorp" rehsif.j.m .

weiver lanoitanretni dravrah ," ;6.p , ,lopcoks yb dteiuq ,dibi.672.p

,noitulover nainari eht ni malsi aihs dna etats reitner" ,lopcoks .t .

tic.po.672.p ,يكى از دلايل ناكامى امريكا را در مقابل انقلاب اسلامى، مى توان برداشت خطا از مسايل ايران دانست كه تصور مى كردند مردم براى كسب آزادى و دمكراسى قيام كرده اند. بر همين اساس بود كه برخى از جناحهاى تصميم گيرى امريكا سعى مى كردند با توسل به ليبرالها و دمكراتهاى ايران و بخصوص نهضت آزادى و نيز فشار به شاه براى امتيازدادن و اعطاى آزاديهاى سياسى، موج انقلاب را خنثى كنند. برژينسكى در خاطرات خود، به برخى از جناحهاى وزارت خارجه و نيز سوليوان، سفير امريكا كه تصور مى كردند كاهش اقتدار شاه و حركت به سوى يك حكومت متكى بر قانون اساسى و دمكراسى يك راه حل مقابله با انقلاب است، حمله مى كند و با تعجب مى نويسد:

من هرگز نفهميدم كه تبديل شاه به يك پادشاه متكى به قانون اساسى از نوع سوئيس و انگلستان چگونه مى تواند توده هاى بپاخاسته را آرامكند».(1)

با اينكه برژينسكى اعتراف مى كند كه مردم با امتيازهاى سياسى مانند ايجاد حكومت آشتى ملى، از صحنه خارج نمى شدند و در يك كشمكش اراده وقدرت، مصمّم بودند كه يك انقلاب كامل و تمام عيار را تحقق بخشند،(2) ولى علت انقلاب را عدم وجود مشاركت سياسى و مدرنيزاسيون سريع مى داند و معتقد است شاه قدم در ايجاد جامعه اى گذاشته بود كه نيروهاى اجتماعى جديد مى طلبيد و اين كار، بدون وجود چارچوبهاى دمكراتيك سياسى، ممكن نبود.(3)

با اينكه در طول سلطنت شاه فساد سياسى ـ اجتماعى شايع و آزادى مفقود بود، اين عوامل را نمى توان علل واقعى شركت مردم در فرآيند انقلاب دانست. برخى براى اثبات اين نظر، شاهد مى آورند كه در دهه هاى 1340 و 1350، آرمانهاى سياسى از قبيل آزادى، دمكراسى و عدالت مشغوليت ذهنى عمده هيچ يك از طبقات اجتماعى ايران نبود; زيرا همه مملكت در اين دو دهه غرق در تحولات اقتصادى و پيشرفت مادى بود و مردم به دليل فساد سياسى، به سياست نزديك نمى شدند و بيشتر متوجه منافع اقتصادى خود بودند.(4) بر اين اساس، نه تنها عدالت و آزادى، مشغوليت ذهنى مردم نبود، بلكه

1. زبيگنيو برژينسكى، اسرار سقوط شاه و گروگانگيرى، ترجمه حميد احمدى، ص 12.

2. همان، ص 13.

3. همان، صص 24 ـ 23.

4. ناصر ايرانى، پيشين، ص 136.

/ 287