درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اجتماعى، نتيجه قصد، نيت، ميل، اراده، كار و كوشش همه يا اغلب افراد جامعه است. به عبارت ديگر، آگاهانه، عمدى، هدف دار و ناشى از اعمال ارادى يكايك مردم است(1) و مى توان اين علل را شناسائى كرد. براى تحقق تحولات اجتماعى بايد علت تامه آن و همه علل و عوامل فراهم باشند، ولى فايده و كمك علت ناقصه در اين پژوهش آن است كه بدون وجود حتى علت ناقصه، انقلاب حادث نخواهد شد. براى اينكه حضور اين علت ضرورى و لازم است، گرچه كافى نباشد. علاوه بر اين، همان طور كه گفتيم، علت هم به لحاظ زمانى و هم به لحاظ منطقى، مقدم بر معلول خود است و از اين نظر مى توان استدلال كرد كه انديشه و اراده به عنوان جزئى از علت تامه انقلاب، مقدّم بر انقلاب است و عدم آن، موجب عدم وقوع انقلاب خواهد شد. بر همين اساس، ما قصد داريم مبانى فكرى انقلاب اسلامى را جستجو كنيم، چون جزئى از علت تبيين كننده انقلاب هستند و بدون اين مبانى، انقلاب اسلامى تحقق نمى يافت. همين مبانى فكرى را مى توان به عنوان علت با واسطه و جانشين پذير (نه علت مستقيم و يا انحصارى) انقلاب نيز نام برد. گرچه در انقلاب نمى توان هيچ عاملى را به صورت مستقيم و انحصارى مشخص كرد و به طور قطع گفت كه وقوع انقلاب ناشى از انديشه و اراده است، ولى حداقل اين بحث را مى توان قطعاً مطرح ساخت كه همه علل و عوامل آن از جمله فكر و انديشه، فراهم بوده است و انديشه و اراده به صورت غيرمستقيم در وقوع انقلاب مؤثر بوده است. اگر از جنبه علل اعدادى و قوام بخش هم بخواهيم بحث را توجيه كنيم، مى توانيم از تفكر و انديشه به عنوان زمينه پيدايش تحولات اجتماعى و انقلاب ياد كنيم; زيرا انديشه ها و احساسات است كه زمينه ذهنى افراد را براى انقلاب آماده مى كند. علاوه براين، علل مادى، صورى، فاعلى و غايى قابل تطبيق بر انديشه و اراده هستند; زير ماده و صورت انقلاب و تحولات اجتماعى در ذهن و انديشه انسانهاست و فاعل و 1. مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 340.منشأ حركت نيز خود انسانها هستند كه از طريق تصورات ذهنى و انديشه خود به دنبال انقلاب مى روند و اينها، همه مقدم بر تحولات اجتماعى و انقلاب است. بخصوص به علت فاعلى مى توان تأكيد كرد كه انسانها در جامعه، با علم، آگاهى، شوق و ميل، براى رسيدن به چيزى بهتر وارد فعاليت انقلابى مى شوند و اين كارشان با قصد و اراده است. در اين عمل ارادى، همه يا اغلب افراد جامعه با هدفى مشترك و به قصد تحقق بخشيدن به آرمانى واحد دست به اقدامى همگانى مى زنند. بر همين اساس مى توان انقلاب را جزو تحولات ارادى دانست كه مى توان با برنامه ريزى انقلابيون بهوجود آيد. اگر انقلاب را يكى از حوادث مهم و حياتى در جامعه بدانيم و به تعبير شهيد صدر آن را يك عمل تاريخى قلمداد كنيم كه تأثير حياتى بر جامعه و تاريخ مى گذارد، سه بعد يا سه مشخصه دارد.(1) اول اينكه تابع روابط علت و معلولى است و خارج از رابطه عليّت نيست، دوم اينكه غايت يا هدف دارد; يعنى علاوه بر علت فاعلى، علت غايى هم دارد و علاوه بر ارتباط با گذشته (از طريق علت فاعلى) از طريق علت غايى و هدفدارى به آينده هم پيوند مى خورد. سوم اينكه، اين عمل جنبه اجتماعى داشته، زمينه آن در جامعه است. موج اين عمل از فاعل آن و از حدود فردى مى گذرد و سطح جامعه را نيز فرامى گيرد. سه مشخّصه مورد نظر شهيد صدر را با الهام از اصطلاحهاى فلسفى مى توان در واقع علل فاعلى، غايى و مادى مورد نظر ارسطو درباره انقلاب ها دانست. ارسطو وقتى از علل عمومى انقلاب ياد مى كند، سه عامل را بررسى مى كند كه حميد عنايت آن سه را از مقوله علل مادى و فاعلى و غايى در فلسفه مى شمارد: «نخست بايد بدانيم كه چه انديشه ها و احساساتى زمينه ذهنى افراد را براى انقلاب آماده مى كند; دوم بايد ببينيم كه مقصود انقلاب چيست و سوم آنكه علل و مبادى آشوب هاى سياسى و نفاق و دسته بندى در ميان مردم چيست؟».(2)