درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
وى انگيزه اصلاح و تغيير خط را چنين مى نويسد: يكى از آثار شوم غلبه تازيان وحشى بر مرز و بوم ايران اين است كه خطى را به گردن ما بسته اند كه به واسطه آن تحصيل سواد متعارف هم براى ما دشوارترين اعمال شده است.(1) اين ديدگاه، تداوم همان حركت ناسيوناليستى ملى است كه از فردوسى شروع شد و اغلب عرب ستيز و ترك ستيز بود و كم كم به اسلام ستيزى تبديل شد.(2) عبدالرحيم طالبوف، هم فكر و هم مسلك آخوندزاده نيز پيشنهاد اصلاح و تغيير خط را در دستور كار خود داشت. وى كه از عقب ماندگى صنعتى و علمى ايران رنج مى برد، براى علاج آن به غرب پناه مى برد. طالبوف، علما و معلومات آنها را مسخره و السنه اموات مى خواند كه از حيّز انتفاع عصر افتاده و جزو افسانه شده است. به نظر طالبوف، آنچه امروز به كار مى آيد، معلومات متجددان و عالمان علم جديد است كه مى تواند از خاك ما چينى، از سنگ ما بلور و از ريگ صحرا شيشه بسازد.(3) اين عبارات، تعريضى است به روحانيت و اينكه به طور غيرمستقيم، عقب ماندگى ها را به گردن روحانيت بيندازد. اين ديدگاه يك تقليد سطحى از اصحاب رنسانس و برگردانى از پروتستانتيسم اروپايى است و طالبوف در واقع، خود را در وضع مارتين لوتر مى بيند. جريان ادبى و تبليغاتى كه از آخوندزاده شروع شده بود، به ملكم خان رسيد. در تداوم آن، ميرزاآقاخان كرمانى در اين مسير به افراط افتاد و پوسته و قشرى از افكار كوچه ـ بازارى غرب را گرفت و لايه اى از تعصبات قومى و قبيله اى را روى آن كشيد و تركيب نامتجانس و نامربوطى را بهوجود آورد. وى از كسانى است كه در شكل گيرى فرهنگ الحادى و مشروطيت منهاى مشروعيت و ايرانيت منهاى اسلاميت، نقش مهمى داشت(4) و اولين كسى بود كه به همه مقدسات ملت تاخت. وى به طور صريح، ريشه معتقدات دينى را ترس و بيم و در نهايت ناشى از جهل و نادانى مى شمارد.(5)