قرآن كريم :)وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ * كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللَّهِ وَعِندَرَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ(425)).»و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد به او پناه ده تا سخن خدا را بشنودسپس او را به محل امنش برسان چرا كه آنها گروهى ناآگاهند * چگونه براى مشركان پيمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود مگر كسانيكه نزد مسجدالحرام با آنان پيمان بستيد تا زمانى كه در برابر شما وفادار باشند، شما نيز وفادارى كنيد كه خداوندپرهيزكاران را دوست دارد.«حديث شريف 1 - امام صادق عليه السلام فرمود:»إنّ عليّاًعليه السلام أجاز أمان عبد مملوك لأهل حصن من الحصون، وقال: هو من المؤمنين«(426).»على عليه السلام امان دادن غلام مملوكى را به اهالى يكى از قلعه ها تنفيذ نمود و فرمود:او از مؤمنين است.«2 - طلحة بن زيد مى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم درباره دو شهر ازشهرهاى محارب كه هر كدام آنها حاكم جداگانه اى دارد كه با يكديگرجنگيدند و سپس صلح كردند. بعد يكى از آن دو حاكم نسبت به رفيق خودپيمان شكنى مى كند، و نزد مسلمانان مى آيد و با مسلمانان توافق مى كند كه بر آن شهر )شهر حاكم ديگر( هجوم ببرند. امام عليه السلام فرمود:»لا ينبغي للمسلمين أن يغدروا ولا يأمروا بالغدر، ولا يقاتلوا مع الذين غدروا،ولكنّهم يقاتلون المشركين حيث وجدوهم، ولا يجوز عليهم ما عاهد عليه الكفّار«(427).»براى مسلمانان شايسته نيست كه خيانت كنند يا امر به خيانت نمايند، و يا به همراه پيمان شكنان بجنگند، ولى آنان بايد با مشركين بجنگند، هرجا كه آنها را بيابند،و آنچه را كفّار بين خودشان پيمان بستند، بر مسلمانان جارى نمى شود.«3 - امام صادق عليه السلام فرمود:»لو أنّ قوماً حاصروا مدينة فسألوهم الأمان فقالوا: لا، فظنّوا أنّهم قالوا: نعم، فنزلواإليهم، كانوا آمنين«(428).»اگر قومى، شهرى را محاصره كنند وآنان امان بخواهند پس اينها در جواب »نه«بگويند امّا آنان خيال كنند كه »بلى« گفته اند. پس اگر محاصره شوندگان )به خيال امان گرفتن( به سوى محاصره كنندگان بيايند، )و تسليم شوند(، آنان در امان خواهند بود.«تفصيل احكام :وفاى به عهد و پيمان مخصوصاً عهدى كه خداوند در آن گواه قرار داده شده است، يك تكليف و مسؤوليّت شرعى است. خداوند سبحان مى فرمايد:)وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَ الْعَهْدَ كَانَ مَسْؤولاً(429)).»و به مال يتيم، جز به بهترين راه نزديك نشويد، تا به سر حدّ بلوغ برسد. و به عهد )خود( وفا كنيد كه از عهد سؤال مى شود.«)وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَلاَ تَنقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(430)).»و هنگاميكه با خدا عهد بستيد، به عهد او وفا كنيد، و سوگندها را بعداز محكم ساختن نشكنيد، در حاليكه خدا را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار داده ايد. به يقين خداوند از آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.«ميثاقها و پيمانهاى نظامى هم يكنوع عهد واجب الوفاء ولازم الاجراءاست. خداوند متعال مى فرمايد:)إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئاً وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ(431)).»مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بسته ايد و چيزى از آن را در حق شمافروگذار نكردند، واحدى را بر ضدّ شما تقويت ننمودند، پيمان آنها را تا پايان مدّت شان محترم بشمريد، زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست دارد.«بدينسان در امور و موارد ذيل، وفا و اجراى عهد و پيمان، واجب ولازم است:1 - پيمانها و قراردادهاى بين المللى اى كه دولت اسلامى واجب الاتّباع آنها را امضا كرده، مانند پيمان منع استفاده از سلاحهاى كشتار جمعى)سلاحهاى اتمى، شيميايى، بيولوژى و مانند آنها( و پيمان رفتار با اسيران جنگى يا اهالى غير نظامى يا نمايندگان صليب سرخ و مانند آنها.2 - اگر بين دولت اسلامى و طرف مقابل پيمان يا قرارداد خاصّى امضاشده باشد، بايد احترام آن را نگهداشت تا زمانى كه طرف مقابل به آن پايبنداست.3 - عهد و قراردادى كه فرماندهى جنگ در حين جنگ با دشمن امضامى كند مانند عهد ذمّه و پناهندگى، واجب الاحترام است. و اگر فردى ازمسلمين يكى از افراد دشمن را امان بدهد، جايز است و بر ساير مسلمانان نيز واجب است كه احترام آن را نگهدارند، ولى اگر ولىّ امر و رهبرمسلمين از دادن ذمّه و پناهندگى منع كند بر مسلمانان است كه از او پيروى نمايند.4 - فرمانده جنگ مى تواند براى هر كس از دشمن كه بخواهد، امان بدهد مشروط بر اينكه اين اِقدام جزء اختيارات تفويض شده به او باشد.5 - عقد امان مانند ساير عقود است در شرايط صلاحيّت عاقد و اينكه اوبايد بالغ و عاقل و مختار باشد، و در شرايط صيغه مثل اينكه صيغه عقدواضح و روشن باشد. پس اگر كودك يا مكُرَه )كسى كه مجبور شده( پناه بدهد، به پناه دادن او اعتنا نمى شود و همچنين اگر مسلمان، سخن متشابه و غير روشنى بگويد مثل اينكه او را به جلو آمدن فراخواند، امان محسوب نمى شود.6 - اگر كافر گمان كند كه مسلمان به او امان داده است و سلاحش را به زمين بگذارد، فقها واجب مى دانند كه او را به محلّ امنى ببرند، و كشتن و يااسير كردن او را جايز نمى دانند. برخى از روايات هم بر اين امر دلالت مى كند.7 - فرستاده دشمن كشته نمى شود و همچنين كسانيكه در حكم اوهستند مانند افراد صليب سرخ و ناظران جنگ و كسانيكه امان عرفى دارند.8 - وقت امان دادن، قبل از پايان جنگ است و اگر مسلمانى اقرار كند كه براى كافرى در هنگام جنگ امان داده است، اقرار او قبول و اجرا مى شود،ولى بعداز ختم جنگ جز امام كسى ديگر حق امان دادن ندارد. و اگرمسلمانى دراين هنگام اقرار كند كه به كافرى پناه داده است، پذيرفته نمى شود مگر اينكه با دليل ثابت شود.9 - دولت اسلامى حق دارد به هر كس از كفّار كه بخواهد، از طريق رواديد ورود دادن، پناه بدهد و دراين صورت آنان تا زمانى كه در وطن اسلامى هستند، زير سرپرستى اسلام هستند و امنيّت دارند، و براى هيچ كس جايز نيست با آنان پيمان شكنى كند، و اگر از دارالاسلام خارج شدند، حكم ساير كفّار را پيدا مى كنند.10 - اگر يكى از مسلمانان، بعداز دريافت امان مثلاً از طريق ويزاى ورود گرفتن به بلاد كفر مسافرت كند، بايد به همه شرايطى كه تعهّد كرده واز آن جمله عمل به قوانين آن كشورها، متعهّد باشد، پس اگر چيزى رادزديد و با خود به بلاد اسلام آورد، بايد آن را به كفّار برگرداند، زيرا آن را ازراه خيانت و عهدشكنى گرفته است.11 - اگر مسلمانان به پيمانها و قراردادهاى بين المللى، متعهّد شدند،بايد طبق مفاد آنها عمل نمايند و نبايد پيمان شكنى كنند. بلى، براى مسلمانان جايز نيست كه به آنچه مخالف احكام دين يا مغاير با منافع ومصالح امّت باشد، ملتزم و متعهّد شوند.12 - امان دادن بدين معنى است كه به همه آنچه از نظر عرف اجتماعى وقانون رايج، متعلّق به آن فرد باشد، احترام گذاشته شود مثل احترام به خانواده، اموال، شخصيّت و ساير حقوق مدنى اشخاص، و لذا اگر اوبميرد، همه آنچه متعلّق به اوست در امان مى ماند تا اينكه مدّت صلاحيّت امان پايان يابد، مثل اينكه فرزند صغير او بزرگ شود يا همسر او مستقل گردد، كه دراين صورت بايد عقد امان براساس قرارداد جديد بين حاكم شرع و افراد مربوطه تجديد شود.13 - اگر معاهد )يعنى كسى كه طرف عهد امان است( بميرد، ظاهر اين است كه مال او به ورثه او منتقل مى شود، ورثه اى كه مطابق دين خودش ازاو ارث مى برند، هر چند محارب هم باشند مگر اينكه در عقد امان وشرايط آن چيز ديگرى قيد شده باشد، مثل اينكه مال او بعداز مرگش به بيت المال انتقال يابد. برخى از فقها هم گفته اند: مال او حكم في را داردولى قول اوّل بهتر است، زيرا مال او نيز مورد امان قرار گرفته است.14 - اگر معاهدى )كه طرف عهد امان است( به دارالحرب پيوست،امان او نسبت به خودش و نسبت به حقوق مالى اش نقض مى شود. برخى از فقها گفته اند: مال او محترم و در امان مى ماند، ولى قول اوّل اظهر است زيرا حرمت اموال فرع حرمت خود شخص است كه اين حرمت از بين رفته است.15 - عقود مشروعى كه بين مسلمان و كافر حربى، منعقد مى شود به منزله عهد و پيمان است و بايد به آن عمل شود، و خيانت در آن جايزنيست، پس اگر مسلمان، چيزى از كافر بخرد، بايد قيمت آن را بپردازد،واگر چيزى به وديعت يا امانت گرفته باشد بنابر اظهر ردّ آن واجب است،شايد مهريه زن كافر نيز همين حكم را داشته باشد، پس اگر شوهر اومسلمان شود و زن بر كفر خود باقى بماند، بر شوهر است كه مهريه او رابدهد. برخى از فقها گفته اند: دادن مهريه واجب نيست.16 - حقوق مالى ديگرى كه از كافر حربى بر عهده مسلمان باشد، درصورتى كه پرداخت آنها را متعهّد نشده باشد، اداى آنها واجب نيست، مثل اينكه اگر مسلمان، مال كافر حربى را تلف كرده باشد، چيزى بر او نيست،و همچنين اگر چيزى را از او غصب يا دزدى كرده باشد، و هر حق ديگرى كه بر ذمّه مسلمان بدون تعهّد و امان، تعلّق گرفته باشد.