بين بيم و اميد - احکام جهاد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

احکام جهاد - نسخه متنی

سید محمدتقی مدرسی؛ ترجمه: سرور دانش‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بين بيم و اميد

تلاش و كوشش دائمى و بى وقفه از ويژگيهاى يك انسان با ايمان است،زيرا او نه در اثر زياده روى در خشيت از خداوند، مأيوس مى گردد، و نه در اثر زياده روى در اميدوارى و آرزوى رحمت خداوندى، از عمل خيروكار نيك باز مى ماند، بلكه او هميشه بين ترس و اميد بوده و در هر حالت خدايش را مى خواند، پس اگر رحمت خدا را ببيند به لطف كرم او چشم طمع مى دوزد، و اگر اشتباهات و لغزشهاى خود بنگرد، در ترس ووحشت فرومى رود، و از همين رو بر مؤمن است كه هميشه با دقّت فراوان، مراقب خود باشد تا نه اميد او بر خوفش غالب شود و نه خوفش براميدش. و پيشوايان دين عليهم السلام نيز ما را چنين تربيت نموده اند:

1 - حرث بن مغيره يا پدرش مى گويد: به حضرت صادق عليه السلام گفتم: دروصيّت لقمان به فرزندش چه بوده است؟ فرمود:

»كان فيها الأعاجيب، وكان أعجب ما كان فيها أن قال لابنه: خف اللَّه خيفة لو جئته ببرّ الثقلين لعذّبك، وارج اللَّه رجاءً لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك«.

»در وصيّت لقمان، چيزهاى عجيب زيادى وجود داشت، و عجيب ترين آنها اين بود كه به فرزندش گفت: از خدا بترس آنچنان ترسى كه اگر نيكى انس و جن را بياورى باز خدا ترا عذاب كند، و به خدا اميدوار باش آنچنان اميدى كه اگر گناهان انس و جن رامرتكب شوى باز خدا تو را مورد بخشش و مهربانى قرار دهد.«

سپس امام صادق عليه السلام فرمود:

»كان أبي يقول: ليس من عبدٍ مؤمن إلّا وفي قلبه نوران: نور خيفة، ونور رجاء، لووزن هذا لم يزد على هذا ولو وزن هذا لم يزد على هذا«(39).

»پدرم مى فرمود: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر اينكه در دل او دو نور وجود دارد:نور خوف و نور رجاء، اگر اين وزن شود بر آن افزايش پيدا نمى كند و اگر آن وزن نشود بر اين افزايش نمى يابد.«

2 - حسين بن ابى ساره مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:

»لا يكون المؤمن مؤمناً حتّى يكون خائفاً راجياً، ولا يكون خائفاً راجياً حتى يكون عاملاً لما يخاف ويرجو«(40).

»مؤمن، مؤمن حقيقى نمى باشد مگر اينكه ترسان و اميدوار باشد، و ترسان واميدوار نمى باشد مگر اينكه عمل كند براى آنچه مى ترسد و اميد مى برد.«

3 - حضرت على عليه السلام در يكى از خطبه هايش فرمود:

»يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللَّهَ، كَذَبَ وَالْعَظِيمِ! مَا بَالُهُ لَا يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ؟ فَكُلُ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ. وَكُلُّ رَجَاءٍ - إِلَّا رَجَاءَ اللَّهِ تَعَالَى - فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ وَكُلُّ خَوْفٍ مُحْقَّقٌ، إِلَّا خَوْفَ اللَّهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ، يَرْجُو اللَّهَ فِي الْكَبِيرِ، وَيَرْجُو الْعِبَادَ فِي الصَّغِيرِ، فَيُعْطِي الْعَبْدَ مَا لَا يُعْطِي الرَّبَّ! فَمَا بَالُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ؟ أَتَخَافُ أَنْ تَكُونَ فِي رَجَائِكَ لَهُ كَاذِباً؟ أَوْ تَكُونَ لَا تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً؟ وَكَذلِكَ إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِيدِهِ، أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لَا يُعْطِي رَبَّهُ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً، وَخَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِمَاراً وَوَعْداً«(41).

»... به گمان خود ادّعا مى كند كه به خدا اميدوار است. به خداى عظيم سوگند كه دروغ مى گويد. چرا اميدش در عملش آشكار نمى شود، و هر اميدوارى اميدش درعملش آشكار مى شود، و هر اميدى -جز اميد به خدا- ناخالص است، و هر ترسى ثابت است مگر ترس از خدا كه آن معلول است. به خداوند در كار بزرگ اميدوار است، و دركار كوچك به بندگان اميدوار است، پس به بنده آن صلاحيتى را مى دهد كه به خدانمى دهد، پس چگونه به خداوند در آنچه به بندگانش انجام مى دهد كوتاهى مى شود؟آيا مى ترسى كه اميدت به خدا دروغ باشد؟ يا او را محل اميدوارى نمى دانى؟وهمچنين اگر كسى از بنده اى از بندگان خدا بترسد، آنچنان از خوف خود به او عطامى كند كه به پروردگارش عطا نمى كند، پس خوف خود از بندگان را نقد حساب كرده و خوف خود را از آفريدگارش را نهانى و صرفاً يك وعده حساب مى كند.«

4 - حمزه بن حمران مى گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود:

»إنّ ممّا حفظ من خطب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله أنّه قال: أيّها الناس، إنّ لكم معالم فانتهوا إلى معالمكم، وإنّ لكم نهاية فانتهوا إلى نهايتكم، ألا إنّ المؤمن يعمل بين مخافتين: بين أجل قد مضى لا يدري ما اللَّه صانع فيه، وبين أجل قد بقي لا يدري ما اللَّه قاض فيه، فليأخذالعبد المؤمن من نفسه لنفسه، ومن دنياه لآخرته، وفي الشبيبة قبل الكبر، وفي الحياةقبل الممات، فوالذي نفس محمّد بيده ما بعد الدنيا من مستعتب، وما بعدها من دار إلّاالجنّة أو النار«(42).

»از خطبه هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله كه حفظ شده است اين بود كه آن حضرت فرمود: اى مردم! براى شما نشانه هايى قرار داده شده است پس برسيد به آن نشانه ها، و براى شما پايانى قرار داده شده پس برسيد به پايانتان. به يقين مؤمن ميان دو ترس عمل مى كند: ميان عمرى كه گذشته است نمى داند خدا درباره آن چه خواهدكرد و ميان عمرى كه باقى مانده است نمى داند خدا در آن چه حكم خواهد نمود. پس بنده مؤمن بايد از خود براى خود، و از دنياى خود براى آخرت خود، و در جوانى قبل از پيرى، و در زندگى قبل از مرگ خود توشه برگيرد. پس سوگند به او كه جان محمّدبه دست اوست پس از دنيا عذرپذيرى و بازگشتى براى جبران اعمال نيست، و بعدازدنيا خانه اى نيست مگر بهشت يا دوزخ.«

5 - امام صادق عليه السلام فرمود:

»يا إسحاق، خف اللَّه كأنّك تراه، وإن كنت لا تراه فإنّه يراك، وإن كنت ترى أنّه لايراك فقد كفرت، وإن كنت تعلم أنّه يراك ثمّ برزت له بالمعصية فقد جعلته من أهون الناظرين عليك«(43).

»اى اسحاق! بترس از خدا آن گونه كه گويا تو او را مى بينى، و اگر تو او رانمى بينى، او تو را مى بيند، و اگر تو خيال كنى كه او تو را نمى بيند كافر شده اى، و اگربدانى كه او تو را مى بيند بازهم آشكارا گناه كنى پس او را آسانترين مراقب خودپنداشته اى. )كه با اينكه مى دانى او تو را مى بيند بازهم در محضر او كار زشت و گناه مرتكب مى شوى.(

6 - از حضرت صادق عليه السلام از پدرانش نقل كرده كه: رسول خدا درحديث مناهى فرمود:

»من ذرفت عيناه من خشية اللَّه كان له بكلّ قطرة قطرت من دموعه قصر في الجنّةمكلّل بالدرّ والجوهر، فيه ما لا عين رأت، ولا اُذن سمعت، ولا خطر على قلب بشر«(44).

»هركه اشك ديده اش از ترس خدا فروريزد، براى هر قطره اى از اشكش، قصرى در بهشت، آذين شده از درّ و گوهر، برايش تعلّق مى گيرد. در آن قصر چيزهايى است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه در قلب بشرى خطور كرده است.«

7 - امام باقرعليه السلام فرمود:

»قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله: ليس شي ء إلّا وله شي ء يعدله إلّا اللَّه، فإنّه لا يعدله شي ء،ولاإله إلّا اللَّه لا يعدله شي ء، ودمعة من خوف اللَّه فإنّه ليس لها مثقال، فإن سالت على وجهه لم يرهقه قتر ولا ذلّة بعدها أبداً«(45).

»پيامبر خداصلى الله عليه وآله فرمود: چيزى نيست، مگر اينكه براى او نظير و مانندى است مگر خداوند كه هيچ چز او را برابرى نمى كند. هيچ معبودى جز خداوند نيست و هيچ چيزى نظير او نيست، و قطره اشكى كه از خوف خدا جارى شود، نيز همسنگ نداردواگر بر رخسار كسى جارى شود او را هرگز تيرگى و ذلّت نپوشاند.«

8 - امام رضاعليه السلام فرمود:

»كان فيما ناجى اللَّه به موسى عليه السلام أنّه ما تقرّب إليَّ المتقرّبون بمثل البكاء من خشيتي، وما تعبّد لي المتعبّدون بمثل الورع عن محارمي، ولا تزيّن فيّ المتزيّنون بمثل الزهد في الدنيا عمّا يهمّ الغنى عنه.

فقال موسى: يا أكرم الأكرمين فما أثَبْتَهُم على ذلك؟

فقال: يا موسى، أمّا المتقرّبون لي بالبكاء من خشيتي فهم في الرفيق الأعلى لايشركهم فيه أحد، وأمّا المتعبّدون لي بالورع عن محارمي فإنّي افتش الناس عن أعمالهم ولا افتّشهم حياء منهم، وأمّا المتزيّنون لي بالزهد في الدنيا فإنّي اُبيحهم الجنّة بحذافيرها يتبوّؤن منهاحيث يشاؤون«(46).

»در مناجات خداوند با حضرت موسى عليه السلام خداوند فرمود: اى موسى! تقرّب جويان به من نزديك نشده اند به چيزى مانند گريه از خوف من، و عبادت كنندگان مراعبادت نكرده اند به چيزى مانند پروا از حرامهاى من، و زينت كنندگان در راه من زينت نيافته اند به چيزى مانند پارسايى در دنيا از آنچه به غنا و ثروت همّت مى گمارد،حضرت موسى گفت: اى كريم ترين كريمان! ثواب آنان را چه چيزى قرار داده اى؟خداوند فرمود: اى موسى! امّا تقرّب جويندگان بوسيله گريه از خوف من، پس ايشان در جايگاه بلندى در بهشت خواهند بود كه كسى با آنان در آن جايگاه شريك نخواهدبود. امّا عبادت كنندگان بواسطه پروا از حرامهايم، پس من از اعمال مردم تفتيش كنم ولى ايشان را تفتيش نمى كنم بخاطر اينكه از آنان حيا مى كنم، امّا زينت كنندگان بواسطه زهد در دنيا، پس من بهشتم را بتمامى براى ايشان مى بخشم هر جا كه بخواهند جاى گيرند.«

9 - امام صادق عليه السلام فرمود:

»كلّ عين باكية يوم القيامة إلّا ثلاثة أعين: عين غضّت عن محارم اللَّه، وعين سهرت في طاعة اللَّه، وعين بكت في جوف الليل من خشية اللَّه«(47).

»تمام چشمها در روز قيامت گريانند مگر سه چشم: چشمى كه فروپوشد ازحرامهاى خداوند، و چشمى كه در طاعت خدا بيدار بماند، و چشمى كه در دل شب ازترس خدا گريه كند.«

10 - امام رضاعليه السلام فرمود:

»أحْسِنِ الظنّ باللَّه، فإنّ اللَّه عزّ وجلّ يقول: أنا عند ظنّ عبدي المؤمن بي، إن خيراًفخيراً وإن شرّاً فشرّاً«(48).

»گمانت را به خدا نيك گردان زيرا خداوند مى فرمايد: من در نزد گمان بنده مؤمن به خود هستم، اگر گمانش نيك باشد برايش خوب خواهد بود و اگر گمانش بد باشدبرايش بد خواهد بود.«

11 - امام باقرعليه السلام فرمود:

»وجدنا في كتاب عليّ عليه السلام أنّ رسول اللَّه صلى الله عليه وآله قال على منبره: والذي لا إله إلّا هو مااُعطي مؤمن قطّ خير الدنيا والآخرة إلّا بحسن ظنّه باللَّه، ورجائه له، وحسن خلقه،والكفّ عن اغتياب المؤمنين، والذي لا إله إلّا هو لا يعذّب اللَّه مؤمناً بعد التوبةوالاستغفار إلّا بسوء ظنّه باللَّه وتقصير من رجائه له، وسوء خلقه، واغتياب المؤمنين.والذي لا إله إلّا هو لا يحسن ظنّ عبد مؤمن باللَّه إلّا كان اللَّه عند ظنّ عبده المؤمن؛ لأنّ اللَّه كريم بيده الخير يستحي أن يكون عبده المؤمن قد أحسن به الظنّ ثمّ يخلف ظنّه ورجاءه،فاحسنوا باللَّه الظنّ وارغبوا إليه«(49).

»ما در كتاب على عليه السلام يافتيم كه رسول خداصلى الله عليه وآله بر منبرش فرمود: سوگند به آن خدايى كه خدايى جز او نيست، به هيچ مؤمنى هرگز خير دنيا و آخرت داده نشده است مگر به واسطه گمان نيك او به خداوند، و اميد او از پروردگار، و حسن خلق او،وبازداشتن خود از غيبت مؤمنين. سوگند به آنكه نيست خدايى جز او، خداوند مؤمنى را بعداز توبه و استغفار، عذاب نكند مگر بخاطر گمان بد او به خداوند، و كوتاهى اميداو به خداوند، و سوء خلق او، و غيبت مؤمنان. سوگند به آنكه جز او خدايى نيست،گمان بنده اى به خدا نيك نشود مگر اينكه خداوند مطابق گمان بنده مؤمنش باشد،براى اينكه خدا كريم است و خجالت مى كشد كه بنده مؤمنش گمان خود را به او نيك كند ولى خداوند به خلاف گمان و اميد او با او رفتار نمايد. پس گمان خود را به خدا نيك كنيد و به سوى او رغبت پيدا نمائيد.«

12 - امام صادق عليه السلام فرمود:

»إنّ آخر عبدٍ يؤمر به إلى النار فيلتفت فيقول اللَّه جلّ جلاله عجّلوه، فإذا اُتي به قال له: عبدي لم التفت؟ فيقول: يا رب ما كان ظنّي بك هذا، فيقول اللَّه جلّ جلاله: عبدي ماكان ظنّك بي؟ فيقول: يا ربّ، كان ظنّي بك أن تغفر لي خطيئتي وتدخلني جنّتك، قال:فيقول اللَّه جلّ جلاله: ملائكتي وعزّتي وجلالي وآلائي وارتفاع مكاني ما ظنّ بي هذاساعة من حياته خيراً قطّ، ولو ظنّ بي ساعة من حياته خيراً ما روّعته بالنار، اجيزوا له كذبه وادخلوه الجنّة، ثمّ قال أبو عبداللَّه عليه السلام:

ما ظنَّ عبد باللَّه خيراً إلّا كان له عند ظنّه، وما ظنّ به سوء إلّا كان اللَّه عند ظنّه به،وذلك قول اللَّه عزّ وجلّ: )وَذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُم بِرَبِّكُمْ أَرَدَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِنَ الْخَاسِرِينَ(51)((50).

»آخرين بنده را فرمان مى شود كه به آتش برده شود، پس ملتفت مى شودوخداوند عزّ و جلّ مى گويد: شتاب كنيد. چون او را بياورند خداوند به او مى گويد: اى بنده من براى چه التفات كردى؟ عرض مى كند: پروردگارا! من اين چنين به تو گمان نداشتم. خداوند مى فرمايد: پس گمانت به من چه بوده است؟ مى گويد: گمانم اين بودكه خطايم را بيامرزى و مرا داخل بهشت كنى. خداوند مى فرمايد: اى فرشتگانم سوگند به عزّت و جلال و رفعت مكانم، اين شخص در تمام زندگى اش هرگز ساعتى به من گمان نيك نداشته است و اگر يك ساعت از زندگى اش به من گمان نيك داشت او رابه آتش نمى ترساندم. دروغ او را بپذيريد و او را داخل بهشت كنيد.«

پس امام صادق عليه السلام فرمود:

»بنده اى به خدا گمان نيك نكند مگر اينكه خداوند بر وفق گمانش با او رفتار كند،وگمان بد نكند به او مگر اينكه خداوند مطابق گمانش با او برخورد نمايد، و اين است سخن خداوند كه مى فرمايد: »آرى اين گمان بدى بود كه درباره پروردگارتان داشتيدو همان موجب هلاكت شما گرديد، و سرانجام از زيانكاران شديد.«

/ 60