آنچه از احوال محتضر به هنگام مرگ مستحب است - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنچه از احوال محتضر به هنگام مرگ مستحب است

بدان آنچه در هنگام مرگ نسبت به وضع محتضر مستحب مىباشد و آرامش و سكون است و آن كه زبانش به شهادتين گويا و دلش به خداوند خوش گمان باشد.

اما درباره وضع آن از پيامبر صلّى الله عليه وآله روايت شده كه فرموده است: «سه چيز را نسبت به مرده مراقب باشيد: هرگاه عرق به پشانيش نشيند و اشك از چشمش سرازير شود و لبهايش خشك گردد آن از رحمت خداوند است كه بر او نازل شده است. و اگر مانند كه خفه شده صدا كند و رنگش سرخ شود و لبهايش به رنگ خاكسترى در آيد آن از عذاب خداوند است كه بر او فرود آمده است.»(565)

مى گويم: از طريق خاصه (شيعه) الفقيه از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرموده است: «هنگامى كه ديدى مؤمن چشمانش را خيره كرده و اشك از چشم چپش سرازير شده و عرق بر پيشانيش نشسته و لبهايش جمع شده و آب از بينى او خارج مىشود هر كدام از آنها براى تو كافى است كه به سختى مرگ پى ببرى.»(566)

و نيز از آن حضرت درباره ميت كه در موقع مرگ اشك از چشمانش سرازير مىشود پرسيدند فرمود: «اين به هنگام ديدار پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله و دين چيزى است كه او را خوشحال كرده است، سپس فرمود: آيا نمى بينى انسان در موقع ديدن چيزى كه محبوب اوست و او را شادمان مىكند اشك از چشمانش فرود مىريزد و خنده مىكند.»(567)

و نيز از آن حضرت روايت است كه: «دوستدار على (عليه السلام) آن حضرت (عليه السلام) آن حضرت را در سه جا ديدار مىكند و بدان خوشحال مىشود: در هنگام مرگ، در موقع عبور از صراط و نزد حوض كوثر؛ و فرشته مرگ شيطان را از كسى كه بر نمازش هايش مواظبت داشته باشد دفع و شهادت ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله را در آن موقع به او تلقين مىكند.»(568) پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: لا اله الا الله را به مردگانتان تلقين كنيد چه كسى كه آخرين گفتارش لا اله الا الله باشد وارد بهشت مىشود(569)»

غزالى مىگويد: اما روانى زبان او به دو كلمه شهادتين نشانه خوبى است، ابو سعيد خدرى گفته است كه پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: لا اله الا الله را به مردگانتان تلقين كنيد(570)»؛ در روايت حذيفه آمده است كه: «اين كلمه گناهان پيشين را از ميان مىبرد(571)»

عثمان گفته است: پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: «كسى كه بميرد و بداند كه هيچ معبوى جز خداوند نيست وارد بهشت مىشود(572).»

تلقين كننده بايد در تلقين اصرار نورزد بلكه مهربانى كند زيرا بسا زبان بيمار روان نباشد و اصرار او را به زحمت اندازد و باعث آن شود كه تلقين بر او گران آيد و كلمه شهادت را با كراهت اداء كند و بيم آن است كه همين امر سبب سو عاقبت وى شود.

معناى اين كلمه و اداى آن در حال مرگ اين است كه انسان در موقعى كه مىميرد چيزى جز خدا در دلش نباشد و هرگاه جز حق يگانه مطلوبى نداشته باشد، ورود او بر محبوبش به سبب مرگ بالاترين نعمتى است كه به وى ارزانى شده است و اگر دلش به دنيا مشغول و به آن متوجه و از فقدان لذتهايش متاءسف باشد، و كلمه شهادت تنها بر نوك زبان او بوده و دلش گوياى آن نباشد امر او در خطر مشيت قرار خواهد گرفت چه صرف حركت زبان فايده اش اندك است مگر آن كه خداوند به قبول آن تفضل فرمايد.

مى گويم: از امام صادق (عليه السلام) روايت است كه: «هيچ كس نيست كه مرگش فرا رسد جز اين كه ابليس دسته اى از شيطانهايش را بر او مىگمارد كه تا آنگاه كه روح از بدنش بيرون مىرود او را به كفر وادارند و در دين به شك اندازند، اگر او مؤمن باشد شيطانها بر اين كار قدرت نخواهند يافت پس هرگاه نزد مرده هايتان حاضر شديد شهادت ان الا اله الا االله و ان محمد رسول الله را تا آنگاه كه مىميرند به آنها تلقين كنيد» در روايت ديگرى آمده كه فرموده است: «كلمات فرج و شهادتين را به او تلقين كن، و امامان عليهم السلام را جهت اقرار به آنها يكى پس از ديگرى براى او نام ببر تا آنگاه كه زبانش از كار بيفتد(573)»

از ابى بكر حضرمى نقل شده كه گفته است: يكى از افراد خانواده ام بيمار شد، به عيادت او رفتم و به او گفتم: اى فرزند برادر من برايت اندرزى دارم آيا آن را مىپذيرى، گفت: آرى، گفتم: بگو اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، او شهادت داد، گفتم: بگو: و آن محمد رسول الله، اين را نيز شهادت داد: گفتم: اينها وقتى براى تو سودمند است كه آنها را از روى يقين ادا كنى، گفت: بر اينها يقين دارم گفتم: گواهى ده كه على ولى خدا و وصى پيامبر صلّى الله عليه وآله و خليفه بلا فصل او و امامى است كه پس از پيامبر صلّى الله عليه وآله اطاعت او واجب است، وى بدينها گواهى داد، گفتم: اينها وقتى به حال تو سودمند است كه بر يقين باشى، گفت: به يقين هستم سپس امامان (عليه السلام) را يكايك نام بردم و او به آنها اقرا كرد و گفت: بر امامت آنها يقين دارم، و ديرى نگذشت كه مرد و خانوده اش نسبت به او سخت بيتابى مىكردند من از آنها جدا شدم و پس از آن كه به سوى آنان بازگشتم آنان را شكيبا و خشنود يافتم، به آنها گفتم: حال شما چطور است، و اى زن در اين سوگ چگونه اى زن گفت: به خدا سوگند با مرگ فلانى مصيبت بزرگى بر ما وارد شد ليكن از آنچه مايه تسلى خاطرم شده خوابى است كه همين شب ديدم، گفتم: آن خواب چگونه است، گفتن فلانى يعنى مرده را در خواب ديدم كه زنده و سلام است، گفتم: اى فلان گفت: بلى، گفتم: آيا تو نمرده بودى، گفت: آرى ليكن به سبب كلماتى كه ابوبكر حضرمى به من تلقين كرد نجات يافتم و اگر آن نبود نزديك بود هلاك شوم (574).

از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرموده است: «اگر عكرمه را به هنگام مرگ مىيافتم به او نفع مىرساندم» به امام صادق عرض شد: به چه چيزى به او نفع مىرسانديد، فرمود: «چيزى را كه شما اعتقاد داريد به او تلقين مىكردم»(575)

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرموده است: «به خدا سوگند اگر بت پرست به هنگامى كه جان از تنش خارج مىشود به آنچه شما معتقديد اقرار كند هرگز بدنش سوزش آتش را نخواهد چشيد»(576)

و نيز فرموده است: «انسان مؤمن به هنگام مردنش از هر موقع ديگر خردمندتر است»(577)

و نيز فرموده است: در زما آن پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله مردى از اهل مدينه در بيماريى كه به سبب آن وفات يافت زبانش بند آمده بود، پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله بر او وارد شد و به او فرمود: «بگو لا اله الا الله»، وى نتوانست بگويد، براى بار ديگر به او فرمود باز هم نتوانست زنى بر بالاى سر آن مرد ايستاده بود به او فرمود: «آيا اين مرد مادر دارد» عرض كرد: آرى اى پيامبر خدا من مادر اويم، به او فرمود: «آيا تو از او خشنودى يا نه» عرض كرد: نه بلكه بر او خشمگينم پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: «من دوست مىدارم از او خشنود باشى» عرض كرد: به سبب خشنودى تو اى پيامبر خدا از او خشنودم سپس آن حضرت به آن مرد فرمود: «بگو، لا اله االا الله» گفت: لا اله الا الله، فرمود: بگو، «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير اقبل منى اليسير و اعف عنى الكثير انك انت العفو الغفور)، اين را گفت، به او فرمود: «چه مىبينى» گفت: دو سياه را مىبينم كه بر من وارد شدند، فرمود: «ان را تكرار كن» سپس به او فرمود: «چه مىبينى» عرض كرد: آن دو سياه از من دور شدند و آنها را نمى بينم و دو سپيدر و بر من در آمده و هم اكنون به من نزديك شده اند تا جانم را بگيرند، و او در همان لحظه مرد(578).

امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «هر گاه بر محتضرى وارد شديد اين دعا را بر او بخوانيد تا آن را بگويد»(579)

غزالى مىگويد: امام حسن ظن به خدا در اين وقت متحب است و ما در كتاب رجا اين موضوع را ذكر كرده ايم و درباره فضيلت آن اخبارى وارد شده است واثلة بن اسقع بر بيمارى وارد شد به او گفت: به من بگو گمان تو به خدا چگونه است گفت: در غرقاب گناه فرو رفته و در شرف هلاكتم ليكن به رحمت خداوند اميدوارم واثله تكبير گفت و با تكبير خداوند فرموده است: «من در نزد گمانى هستم كه بنده ام به من دارد پس هر چه خواهد به من گمان كند»(580)

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله بر جوانى وارد شد كه در حال مرگ بود، به او فرمود: «چگونه اى»، عرض كرد: به خدا اميدوار از گناهانم بيمناك پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: «اين دو در چنين وقتى در دل بنده اى جمع نمى شوند جز اين كه خداوند آنچه را اميد دارد به او عطا مىكند و از آنچه بيمناك است به او ايمنى مىدهد(581)»

اعرابى بيمار شد به او گفتند: تو مىميرى، گفت: مرا كجا خواهند برد، گفتند: به سوى خدا، گفت: چه كراهتى داشته باشم از اين كه مرا نزد كسى بزند كه جز نيكى از او ديده نمى شود.

/ 43