بيان طريق تحقق دادن ياد مرگ در دل - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيان طريق تحقق دادن ياد مرگ در دل

بدان مرگ هولناك و خطر آن بزرگ است غفلت مردم از آن بدين سبب است كه كمتر در آن مىانديشند و كمتر از آن ياد مىكنند و كسى كه از آن ياد مىكند دلش را براى آن فارغ نكرده بلكه دلش سرگرم شهوتهاى دنياست به همين سبب ياد مرگ در دلش تاءثير ندارد از اين رور راه چاره، كه انسان دلش را از هر چه غير از مرگ است خالى كند و تنها مرگ را كه در پيش روى اوست در خاطر داشته و ماند مسافرى باشد كه بخواهد به بيابانى خطر ناك سفر كند يا سوار بر كشتى شود كه در اين صورت جز در آنها نمى انديشد.

هرگاه ياد مرگ همنشين دلش شود ديرى نمى گذرد كه در آن تاءثير مىكند و در اين هنگام شادى و سرور او به دنيا كاستى مىگيرد و دلش شكسته مىشود اما روشنترين راه آن است كه قران و امثال خود را كه پيش از اين بوده و در گذشته اند بسيار زياد ياد كند و درباه مرگ و در افتاده آنها در زير خاك بينديشد و صورت آنها را در مناصبى كه داشتند و چگونگى احوال آنها را به ياد آورد، و بينديشد كه اكنون چگونه خاك زيباييهاى رخسار آنها را زدوده و اجزاى بدنشان در گورهايشان پوسيده و پراكنده شده است، و چگونه زنهايشان بيوه و فرزندانشان يتيم و اموالشان ضايع و از دست خارج شده است؛ مسجدها و محفلها از آنها خالى گشته، آثارشان منقطع شده و خانه هايشان از سكنه تهى گرديده است هرگاه يكايك آنها را به ياد آورد و چگونگى حالات و كيفيت زندگى هر كدام را به تفصيل از دل بگذارند، و صورت او را به نظر آورد، و فعاليت و رفت و آمد و آمديهايش را به زندگانى و دوام و بقاى آن، و فراموشى او را از مرگ و فريفتگى او را به هماهنگى اسباب، و اعتماد او را به نيرومندى و جوانى خود، و رغبت او را به خنده و بازى: و غفلت او را از مرگ فجيع و هلاك سريعى كه در پيش روى او بود به ياد آورد، و از خاطر بگذارند، و صورت او را به نظر آورد، و فعاليت و رفت و آمد و اميدهايش را به زندگانى و دوام و بقاى آن، و فراموشى او را از مرگ و فريفتگى او را به هماهنگى اسباب، و اعتماد او را به نيرومندى و جوانى خود، و رغبت او را به خنده و بازى، و غفلت او را از مرگ فجيع و هلاك سريعى كه در پيش روى او بود به ياد آورد، و از خاطر بگذراند كه چگونه آمد و شد مىكرد و اكنون پاها و مفاصل وى منهدم شده و چگونه سخن مىگفت و اكنون زبانش را كرم خورده و چگونه مىخنيددى و اكنون خاك دندانهايش را نابود كرده و چگونه درباره امور آينده خويش كه تا ده سال ديگر به آنها نياز نداشت مىانديشيد در حالى كه ميان او و مرگ جز يك ماه فاصله باقى نمانده بود، و پيوسته از آنچه درباره او اراده شده بود غافل بسر مىبرد تا آنگاه كه مرگ شد وقتى كه گمان نمى كرد فرا رسيد و صورت فرشته مرگ بر او نمايان گرديده در گوش او ندا شد يا بهشت يا دوزخ؛ در اين هنگام به حال خود مىنگرد كه او هم مانند آنها و غفلت او مانند غفلت آنهاست و بزودى عاقبتش مانند عاقبت آنها خواهد بود.

ابوالدراد، گفته است: هنگامى كه مردگان را به ياد مىآورى خود را يكى از آنان شمار ابن مسعود گفته است، خوشبخت كسى است كه از ملاحظه غير خود پند گيرد.

عمر بن عبدالعزيز گفته است: آيا نمى بينيد همه روزه در بامداد و شامگاه كسانى را براى گسيل به سوى خدا مجهز مىكنيد و در شكافى از زمين مىگذاريد، در حالى كه آنها خاك را بالين خود كرده و دوستان را پشت سر گذاشته و از اسباب بريده اند؟

ملازمت اين افكار و امثال اينها ضمن رفتن به گورستانها و مشاهده بيماران موجب تازه شدن ياد مرگ در دل است تا آن جا كه ياد آن بر دل استيلا مىيابد و مرگ نصب العين او مىشود در اين هنگام اميد است كه انسان خود را براى آن آماده سازد و از سراى غرور پهلو تهى كند وگرنه ذكر با ظاهر دل و سرزبان در پرهيز دادن و بيدار كردن سودش اندك است.

بارى سزاوار است كه هر زمان انسان دلش به چيزى از دينا خوش شود بى درنگ به ياد آورد كه از جدايى از آن چاره اى نيست.

ابن مطيع روزى به سراى خود نگريست، از زيبايى آن خوشش آمد گريست و گفت: به خدا سوگند اگر مرگ نبود من به تو خوشحال بودم، و اگر سرنوشت ما تنگناى گور نبود چشم ما به دنيا روشن مىشد، سپس سخت گريست به طورى كه صداى گريه اش بلند شد.

/ 43