بيان احوال قبر و گفتار عارفان بر قبور - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيان احوال قبر و گفتار عارفان بر قبور

ضحاك گفته است: مردى از پيامبر خدا پرسيد: زاهدترين مردم كيست فرمود: «كسى كه گور و پوسيدگى را فراموش نكند، و زيادى زينت دنيا را فرو گذارد، و باقى را بر فانى اختيار كند، و فردا را از روزهاى عمر خود نشمارد و خود را از اهل گورستان به حساب آورد»(594)

به على (عليه السلام) گفتند: تو را چه شده است كه همسايگى گورستان را اختيار كرده اى، فرمود: «من آنها را بهترين همسايگان مىبينم، من آنها را همسايه هاى صادقى يافتم كه زبان را باز مىدارند و آخرت را به ياد مىآورند.»

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «هيچ منظره اى نديدم جز اين كه گور از آن زشت تر و هولناكتر است»(595)

ابوذر گفته است: آيا شما را خبر ندهم از روز تهيدستى خود آن روزى است كه در گورم نهاده شوم (596).

ابوالدرداء در كنار قبرها مىنشست، علت آن را از او پرسيدند گفت: من در كنار گروهى مىنشينم كه روز بازگشتم را به يادم مىآوردند، و اگر از كنار برخيزم غيبت من نمى كنند(597).

ابان بن ابى عياش تيمى گفته است: حسن بصرى با ياران خود در دفن جنازه نواء دختر اعين بن صبيعه همسر فرزدق حاضر شد، و حضور او يا به سبب رغبت وى به امور خير و يا از بيم زبان فرزدق بود هنگامى كه بر او نماز گزاردند او را به كنار گورش بردند و در اين وقت حسن با يارانش در سمتى، و فرزدق و يارانش در سمتى ديگر نشستند فرزدق به حسن گفت: اى ابا سعيد مردم مىگويند براى دفن اين جنازه بهترين و بدترين مردم حضور يافته است حسن گفت: اى ابا فراس مقصود آنها كيانند؟ فرزدق گفت: آنها مرا بدترين مردم و تو را بهترين مردم مىدانند حسن گفت: هرگز نه من بهترين مردم هستم و نه تو بدترين مردم، سپس گفت: اى ابا فراس براى اين حفره از پيش چه فرستاده اى پاسخ داد: شهادت ان لا اله الا الله در مدت هشتاد سال، حسن گفت: آن را از غير فقيه بگيريد، سپس گفت: اى ابا فراس اين عمود است طنابها كجاست، يعنى اين قول است عمل كو فرزدق گفت: اى ابا سعيد! ابياتى به ذهنم رسيده است آنها را بشنو، حسن گفت: بياور كه تو نيكو مىگويى فرزدق اشعار زير را خواند:




  • اخاف وراء القبرا ان لم تعافنى
    اذ جائنى يوم القيامة قائد
    لقد خاب من اولاد آدم من مشى
    يقاد الى نار الجحيم مسربلا
    اذا شربوا فيها الصديد رايتهم
    يذوبون فى حر الصديد يمزقا (602)



  • اشد من القبر التهابا و اضيقا (598)
    عنيف و سواق يسوق الفرز دقا (599)
    الى النار مغلول القلادة ارزقا (600)
    سرابيل قطران لباسا محرقا (601)
    يذوبون فى حر الصديد يمزقا (602)
    يذوبون فى حر الصديد يمزقا (602)



راوى مىگويد: مردم از ابيات فرزدق به گريه افتادند به گونه اى كه محاسن آنها از اشك چشمشان تر شد؛ و نيز درباره اهل قبور گفته اند:




  • قف بالقبور و قل على ساحتها
    و من المكرم منكم فى قعرها
    اما السكون لذى القبور فواحد
    لو جاوبوك لا خبروك بالسن
    اما المطيع فنازل فى روضة
    والمجرم الطاغى بما متقلب
    و عقارب تسعى اليه فروحه
    فى شدة التعذيب من لدغاتها (609)



  • من منكم المغمور فى ظلماتها (603)
    قد ذاق برد الامن من روعاتها (604)
    لا يستبين الفضل فى درجاتها (605)
    تصف الحقائق بعد من حالاتها (606)
    يفضى الى ماشاء من راحاتها (607)
    فى حفرة ياوى الى حياتها (608)
    فى شدة التعذيب من لدغاتها (609)
    فى شدة التعذيب من لدغاتها (609)



مى گويم: سپس غزالى كلماتى از اين قبيل، از اين طايفه نقل و پس از آن ابياتى چند را كه بر قبرها نوشته ديده ذكر كرده است، و از آن جمله است:




  • تناجيك اجداث و هن سكوت
    آيا جامع الدنيا لغير بلاغة
    لمن تجمع الدنيا و انت تموت (611)



  • و سكانها تحت التراب خفوف (610)
    لمن تجمع الدنيا و انت تموت (611)
    لمن تجمع الدنيا و انت تموت (611)



و نيز:




  • ان الحبيب م الاحباب مختلس
    فكيف تفرح بالدنيا لذتها
    اصبحت يا غافلا فى النقص منقمسا
    منقمس لا تامن الموت فى طرف و لا نفس
    لا يرحم الموت ذا جهل لغرته
    كم اخرس الموت فى قبرر وقفت به
    قد كان قصرك عموداله شرف
    فقبرك اليوم فى الاجداث مندرس (618)



  • لا يمنع الموت بواب و لا حرس (612)
    يا من يعد علهى اللحظ و النفس (613)
    و انت دهرك فى اللذات (614)
    و ان تسترت بالحجاب و الحرس (615)
    و لا الذى كان منه العلم مقتبس (616)
    عن الجواب لسانا ما به خرس (617)
    فقبرك اليوم فى الاجداث مندرس (618)
    فقبرك اليوم فى الاجداث مندرس (618)



و ابيات ديگرى نيز ذكر كرده است

غزالى مىگويد: اينها اشعارى است كه بر روى قبر كسانى نوشته شده كه پيش از مرگ عبرت نگرفته بودند، و انديشمند كسى است كه به گور ديگران بنگرد و جاى خود را در ميان آنها ببيند و براى پيوستن به آنها خود را آماده كند و بداند مادام كه او به آنها ملحق نشده است آنها از جاى خود دور نمى شوند، و براى او محقق باشد كه اگر يك روز از روزهاى عمر او را كه وى آن را بيهوده مىگذراند بر آنها عرضه شود آن را از همه دنيا و متعلقات آن دوست تر خواهند داشت چه آنها ارزش عمر را شناخته و حقايق امور بر مشكوف شده است و حسرت آنها براى يك روز عمر بدين منظور است كه مقصر تقصير خود را در آن جبران كند تا از عذاب رهايى يابد، و مرتب بر اعمال خود بيفزايد تا درجه اش بالا رود و ثوابهايش مضاعف شود زمانى ارزش عمر را دريافتند كه از دنيا بريده شدند به طور كه اكنون در حسرت ساعتى از آنند، و تو اين ساعت را در اختيار دارى و شايد بر امثال آن نيز دست يابى در حالى كه تو آنها را بيهوده مىگذرانى پس دل بر اين نه كه به هنگامى كه اختيار اين امر از دست بيرون رود و بهره ات را از ساعات عمر خود آزادانه نگرفته باشى بر تضييع آنها حسرت خورى يكى از صالحان گفته است: كسى را كه براى خدا به برادرى گرفته بودم در خواب ديدم به او گفتم: اى فلان الحمدالله رب العالمين زندگى پسنديده اى كردى، پاسخ داد: اگر بتوانم اين را بگويم، يعنى الحمد الله رب العالمين را نزد من از همه دنيا و آنچه در آن است محبوبتر است، سپس گفت: آيا نديدى در آن جا كه مرا به خاك سپردند فلانى برخاست و دو ركعت نمازگزارد و اگر من بتوانم دو ركعت نماز به جا آورم نزد من محبوبتر است از همه دنيا و آنچه در آن است.

/ 43