گستردگى رحمت خداوند
ما كتاب خود را با ذكر اين باب به پايان مىبريم و آن را به فال نيك مىگيريم چه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فال نيك را دوست مىداشت (934) و ما كه در اعمال خود چيزى نمى يابيم كه ما را به آمرزش خداوند اميدوار كند در تفال به پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله تاسى مىجوييم و اميداواريم همانگونه كه ما كتاب خود را به ذكر رحمت خداوند به پايان برده ايم او نيز عاقبت ما را در دنيا و آخرت به خير و خوبى ختم فرمايد چه فرموده است: ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء.(935)و نيز فرموده است: يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم.(936)و نيز فرموده است: و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما،(937) اينك ما از لغزشهاى قدم و سركشهاى قلم خود در اين كتاب و ديگر كتابهاى خويش از خداوند بزرگ در خواست آمرزش مىكنيم، همچنين از گفتار خود كه با كردار مان هماهنگ نيست، و از آنچه ادعا و اظهار دانش و بينش در دين خدا كه كرده ايم در حالى كه خود در آنها كوتاهى مىورزيم، و نيز از هر علم و عملى كه آن را براى رضاى او به جا آورديم و چيز ديگرى با آن آميخته شده، و از هر وعده اى كه از سوى خود داديم و سپس در وفاى به آن كوتاهى كرديم، و از هر نعمتى كه خداوند به ما ارزانى فرمود و ما آن را در نافرمانى او به كار برديم، و از هر سخنى كه به طور صريح يا اشاره و كنايه نسبت به نقصان ناقصى و يا تقصير مقصرى گفته ايم در حالى كه خود بدان متصف بوده ايم آمرزش مىطلبيم، و نيز در خواست آمرزش مىكنيم از هر چه در دل خطور كرده و ما را به تصنع و تكلف وا داشته تا در كتابى كه نوشتيم يا سخنى كه گفتيم يا دانشى كه افاده و يا استفاده كرديم براى مردم خود آرايى كنيم. و پس از طلب آمرزش از همه اينها براى خود و براى خود و براى كسى كه اين كتاب ما را مطالعه كند يا بنويسد يا بشنود از خداوند در خواست مىكنيم كه ما و او را به رحمت و مغفرت خويش مورد كرم و احسان خود قرار دهد و از همه گناهان آشكار و نهان ما بگذرد چه كرم او عام وفراگير و رحمت او فراخ و گسترده و جود و بخشش او بر همه اصناف خلق شامل و ريزان است، و ما آفريده اى از آفريدگان او هستيم كه هى وسيله اى جز توسل به فضل و كرم او نداريم پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «براى خدا صد رحم است يك رحمت را بر جن و انس و پرندگان و چهارپايان و جانوران نازل كرده و به سبب آن با هم مهربانى و به يكديگر ترحم مىكنند و نود و نه رحمت ديگر را به تاخير انداخته است تا در روز قيامت آنها را شامل حال بندگانش (938) فرمايد»روايت شده است كه: «چون روز قيامت شود خداوند از عرش مكتوبى بيرون مىآورد كه در آن آمده است: رحمتى سبقت غضبى و انا ارحم الراحمين (939) از اين رو خداوند دو برابر اهل بهشت از دوزخيان آزاد(940) مىكند»پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «خداوند متعال در روز قيامت خندان بر ما تجلى مىكند و مىفرمايد: اى گروه مسلمانان شاد باشيد كه هيچ كس از شما نيست جز اين كه در در دوزخ به جاى او يهودى يا نصرانى قرار داده ام»(941)و نيز فرموده است: «خداوند در روز قيامت شفاعت آدم را نسبت به همه فرزندانش در صد ميليون و دهها هزار هزار مىپذيرد»(942)و نيز فرموده است: خداوند در روز قيامت به مومنان خطاب مىفرمايد: ايا ديدار مرا دوست مىداشتيد؟ عرض مىكنند: آرى اى پروردگار ما، خداوند مىفرمايد: براى چه، مىگويند: عفو آمرزش تو را اميد داشته ايم، مىفرمايد: آمرزش خود را براى شما واجب كردم»(943)و نيز فرموده است: «خداوند در روز قيامت مىفرمايد: هر كس روزى مرا ياد كرده يا در جايى از من ترسيده است او را از آتش بيرون آوريد»(944)و نيز فرموده است: هنگامى كه اهل دوزخ با آنهايى از اهل قبله كه خدا خواسته است در دوزخ گرد هم آيند كافران به مسلمانان مىگويند ايا شما مسلمان نبوديد؟ پاسخ مىدهند: چرا، مىگويند: چه سودى اسلامتان برايتان داشت چه شما با ما در آتشيد؟ مىگويند: گناهانى داشتيم كه به سبب آنها مورد مواخذه قرار گرفته ايم، خداوند گفتار آنها را مىشنود و دستور مىدهد هر كه را از اهل قبله است از آتش بيرون آورند، هنگامى كه بيرون مىايند كافران آنها را مىبينند و مىگويند: اى كاش ما مسلمان مىبوديم تا از آتش بيرون برده مىشديم چنان كه آنها بيرون برده شدند، سپس پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله اين آيه را خواند: ربما يود الذين كفروا لو كانوا مسلمين (945)و نيز فموده است: «خداوند بر بنده مومنش از مادر مشفق به فرزندش مهربانتر است»(946). جابر بن عبدالله انصارى گفته است: كسى كه در روز قيامت نيكيهايش بر بديهايش بچربد بى حساب وارد بهشت مىشود، و آن كه در روز قيامت نيكيهايش با بديها يش برابر باشد به آسانى محاسبه و سپس داخل بهشت مىگردد، و شفاعت پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله براى كسانى است كه خويش را هلاك و پشت خود را از گناه گرانبار كرده اند.روايت شده است كه: خداوند به موسى عليه السلام فرمود: قارون به تو فرياد رسى كرد و تو به فريادش نرسيدى، به عزت و جلالم سوگند اگر از من كمك مىخواست او را كمك و عفو مىكردم».سعد بن بلال گفته است: در روز قيامت امر مىشود كه دو كس را از آتش بيرون آوردند، خداوند به آن دو مىفرمايد: به آنچه انجام داديد مستوجب آتش شديد و من هرگز به بندگان ستمكار نيستم، و امر مىكند كه آنها را به دوزخ باز گردانند، يكى از آنها در حالى كه در زنجير است مىدود تا به اتش در ايد و ديگرى در رفتن درنگ مىكند، خداوند امر مىكند هر دو را باز گردانند، تا از رفتار آنها پرسش شود، آن كه به سوى آتش دويد مىگويد: از وبال گناهان خود چيزى چشيدم كه براى بار دوم خود را در معرض خشم تو قرار ندهم، و آن كه درنگ كرد مىگويد: گمان نيكم به تو نويد مىداد كه پس از آن كه مرا از آتش در آوردى دوباره به آن باز نمى گردانى، خداوند امر مىكند كه هر دو را به بهشت برند.پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: در روز قيامت ندا كننده اى از زير عرش ندا مىكند: اى امت محمد آنچه مرا بر شما بوده است بخشيدم و تبعات (حقوق مردم بر يكديگر) باقى است آنها را به همديگر ببخشيد و به رحمت من وارد بهشت شويد»(947)نقل شده است: اعرابيى (عرب بيابان نشينى) شنيد ابن عباس اين آيه را قرائت مىكند: و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها(948)، اعرابى گفت: به خدا سوگند شما را از آن نرهانيد و او مىخواهد شما را در آن اندازد، ابن عباس گفت: اين سخن را از غير فقيهى فرا گيريد.صنابحى گفته است: بر عبادد بن صامت وارد شدم و او در حال مرگ بود، گريستم، گفت: ارام باش چرا گريه مىكنى به خدا سوگند هر حديثى كه از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله شنيدم كه گفتن آن برايتان سودمند بود آن را برايتان گفتم جز يك حديث و امروز آن را به شما خواهم گفت چه مرگ مرا احاطه كره است، از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله شنيدم كه مىفرمود: هر كس به كلمه لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله گواهى مىدهد خداووند آتش را بر او حرام مىگرداند(949)از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت شده كه: خداوند در روز قيامت مردى را از امتم در پيش روى خلايق مورد حسابرسى قرار مىدهد و نود و نه صورت عمل عليه او باز مىكند كه طول هر صورت به اندازه مسافتى است كه چشم مىتواند آن را ببنيد سپس به او مىفرمايد: ايا چيزى از اينها را انكار مىكنى ايا فرشتگان من كه نگهبانت بوده اند بر تو ستم كرده اند، مىگويد: اى پروردگار من، نه، مىفرمايد: ايا عذرى دارى پاسخ مىدهد: اى پروردگار من، نه، مىفرمايد: ارى تو را زند ما حسنه اى است، و در امروز هيچ ستمى بر شما نمى رود، پس ورقه اى بيرون آورده مىشود كه در آن كلمه طيبه ان لا اله الا الله و اشهد آن محمدا رسول الله است، مىگويد: اى پروردگار من اين ورقه در برابر اين صورت عملها چه ارزشى دارد، به او گفته مىشود: به تو ستم نمى رود، سپس صورت اعمال او را در يك كفه و ورقه ها شهادتين را در كفه ديگر مىگذاررند، و كفه شهادتين بر كفه ديگر سنگينى مىكند، چه هيچ چيزى از خدا سنگين تر نيست»(950).و نيز پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله در پايان حديثى طولانى در توصيف قيامت و صراط فرموده است: «خداوند به فرشتگان مىفرمايد: هر كس را به اندازه سنگينى دنيا خوبى در دلش مىيابيد از آتش بيرون آوريد، پس خلق بسيارى از آتش بيرون آورده مىشوند، فرشتگان مىگويند: اى پروردگار ما از كسانى كه به ما امر فرمودى هيچ كس رادر آتش باقى نگذاشته ايم، سپس خداوند مىفرمايد: باز گرديد و در دل هر كس به اندازه سنگينى ذره اى خوبى يافتيد او را از آتش خارج كنيد، فرشتگان در اين بار نيز خلق بسيارى زاآتش بيرون مىآورند و سپس مىگويند: اى پروردگار ما، كسى را در آن باقى نگذاشتيم (ابو سعيد مىگفت: اگر حديث مرا باور نمى كنيد اين ايه را بخوانيد: ان الله لا يظلم مثقال ذررة و ان تك حسنة يضاعفها و يوت من لذنه اجرا عظيما)(951) پس از آن خداوند مىفرمايد: فرشتگان و پيامبران و مومنان شفاعت كردند و جز ارحم الراحمين كسى باقى نمانده است پس قبضه اى (از دوزخ) بر مىگيرد و از آن قومى بيرون مىآورد كه هرگز كار خوبى انجام نداده اند و در دوزخ سوخته و زغال شده اند پس آنهارا در نهرى كه در دهانه اى بهشت جارى است و به آن نهر حيات گفته مىشود مىاندازد آنگاه آنها مانند دانه هايى كه از باز آورده هاى سيل خارج مىشود از نهر بيرون مىآيند، آيا نمى بينيد دانه اى كه نزديك سنگ و درخت است آنچه از آن رو به سوى آفتاب است زرد و سپيد و آنچه از آن رو به سوى سايه است سپيد مىباشد، اصحاب عرض كردند: اى پيامبر خدا مثل اين كه شما در بيابان دام مىچرانيده اى، فرمود: آنها مانند مرواريد از نهر بيرون آورده مىشوند و در گردن آنها مهرهايى است كه اهل بهشت آنها را مىشناسند و مىگويند: اينان ازادشدگان خداوند رحمانند و او آنها را بى آن كه عملى به جا اورده و يا كار نيكى از پيش انجام داده باشند وارد بهشت كرده است سپس خداوند به آنها مىفرمايد: وارد بهشت شويد و هر چه در آن ديديد براى شماست مىگويند: اى پروردگار ما تو به ما چيزهاى دادى كه به احدى از جهانيان نداده اى، مىفرمايد: براى شما نزد من چيزى برتر از اين است، يم گويند: اى پروردگار ما كدام چيز از اين برتر است مىفرمايد: خشنودى من چه پس از اين هرگز بر شما خشمگين نخواهم شد(952) اين حديث را بخارى و مسلم در صحيح خود روايت كرده اند.و ينز بخارى از ابن عباس روايت كرده است كه روزى پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله بر ما ظاهر شد و فرمود: «امتها را بر من عرضه كردند، پيامبرى مىگذشت كه با او يك مرد و پيامبرى كه با او دو مرد بود و پيامبرى كه با او هيچ كس نبود و پيامبرى كه او را گروهى همراهى مىكردند پس از آن جمعيت بسيارى را ديدم كه اميد داشتم امت من باشند، به من گفته شد اينها موسى و وقم اوست، سپس به من گفته شد: نگاه كن، چون نگريستم جمعيت انبوهى را ديدم كه افق را مسدود كرده بود، به من گفته شد، باز هم و باز هم بنگر، چون نگريستم جمعيت بسيارى را ديدم، به من گفته شد: اينها امت تو است و همراه اينان هفتاد هزار نفر است كه بى حساب داخل بهشت مىشوند 0«در اين موقع مردم پراكنده شدند و پيامبر صلّى الله عليه وآله سخنان خود را توضيح نداد، اصحاب به مذاكره پرداختند و گفتند: ما در حال شرك زاده شده ايم ليكن به خدا و پيامبرش ايمان آورده ايم و اين مردم فرزندان ما هستند، پيامبر صلّى الله عليه وآله از اين سخنان آگاه شد به آنها فرمود: آنان كسانى هستند كه خود را داغ نمى كنند، افسون و جادوگرى نكرده و فال بد نمى زنند و بر پروردگار خويش توكل مىكنند»، عكاشه برخاست و عرض كرد: اى پيامبر خدا دعا كن خداوند مرا در زمره اينان قرار دهد، فرمود: «تو از آن هايى»، ديگرى برخاست و سخن عكاشه را تكرار كرد، پيامبر صلّى الله عليه وآله به او فرمود: «عكاشه در اين امر بر تو پيشى گرفت»(953)عمرو بن حزم انصارى گفته است: پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله سه روز از ما غايب شد و تنها براى نماز واجب بر ما ظاهر مىگرديد و سپس باز مىگشت، چون روز چهارم شد به سوى ما بيرون آمد، به آن حضرت عرض كرديم: اى پيامبر خدا سه روز خو را از ما بازداشتى تا آن جا كه گمان كريم حادثه اى رخ داده است، فرمود: «جز خير چيزى روى نداده است، همانا پروردگارم به من وعده داده است كه هفتاد هزار تن از امتم را بدون حساب وارد بهشت كند و من در اين سه روز از او درخواست كردم كه بر اين تعداد بيفزايد چه من پروردگارم را قدرتمند، بزرگوار وبخشنده يافته ام، و او در برابر هر يك از اين هفتاد هزار نفر هفتادد هزار نفر را به من بخشيد، عرض كردم: پروردگارا امت من به اين تعداد خواهد رسيد؟ فرمود: من از عربهاى بيابان نشين اين عدد را برايت كامل مىكنم»(954).ابوذر گفته كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «جبرئيل در كنار حره ب رمن ظاهر شد و گفت: به امت خود مژده ده كه هر كس بميرد در حال يكه چيزى را با خدا شريك نكرده باشد وارد بهشت مىشود، گفتم: اى جبرئيل اگر چه دزدى و زنا كرده است گفت: آرى اگر چه دزدى و زنا كرده باشد، گفتم: و اگر چه دزدى و زنا كرده باشد؟ پاسخ داد: اگر چه دزدى و زنا و شرب خرم كرده باشد»(955)ابوالدرداء گفته است: روزى پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله اين آيه را قرائت فرمود: و لمن خاف مقام ربه جنتان (956) عرض كردم: اى پيامبر خدا اگر چه زنا و دزدى كند؟ فرمود: و لمن خاف مقام ربه جنتان عرض كردم: اگر چه زنا و دزدى كند وهر چند بينى ابوالدرداء را به خاك بمالد»(957).و نيز پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «چون روز قيامت شود به هر مومنى يك تن از اهل اديان ديگر داده و به او گفته مىشود: اين فديه تو از آتش است»(958)مسلم در صحيح خود نقل كرده كه ابى برده از پدرش و او از ابوموسى اشعرى براى عمر بن عبدالعزيز روايت كرده كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «هيچ مرد مسلمانى نمى ميرد جز اين كه خداوند يك يهودى يا نصرانى را به جاى او به دوزخ وارد مىكند»(959)؛ عمر بن عبدالعزيز سه بار او را به خداوندى كه جز او معبودى نيست سوگند داد كه آيا پدرش اين را از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت كرده است و او بر صحت گفتار خود سوگند خورد.نقل شده است در يكى از جنگها كودكى از اسيران را آوردند و براى فروش با صداى بلند آن را به معرض مزايده گذاشتند، و اين در روز بسيار گرمى بود، زنى از دورن خيمه اش كودك را ديد و با شتاب به سوى او دويد ياران آن زن نيز از عقب او ران شدند، تا آنگاه كه زن كودك را گرفت و به شكم خود چسبانيد، سپس خود را به پشت بر روى شنهاى گرم بطحاء انداخت و كودك را بر روى شكم خود قرار داد تا او را از گرمانگهدارد ومى گفت: پسرم، پسرم، مردم از مشاهده اين وضع گريستند و مزايده كودك را كه بدان مشغول بودند ترك كردند، در اين ميان پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وارد شد و نزد آنها ايستاد، مردم جريان را به اطلاع حضرت رسانيدند، پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله از ترحم آنها شادمان شد و آنها را بشارت داد و فرمود: «آيا شما از رحمت و مهر اين زن به فرزندش در شگفت شديد؟» عرض كردند: ارى فرمود: «خداوند به شما از اين زن نسبت به فرزندش مهربانتر است»اين روايات و آنچه را در كتاب رجاء ذكر كرده ايم ما را به رحمت گسترده خداوند نويد مىدهد از پيشگاه او اميدواريم كه با ما به آنچه سزاوار آنيم معامله نفرمايد بلكه چنان كه سزاوار اوست به جود و كرم و رحمت واسعه خود بر ما تفضل فرمايد.اينك كتاب ذكر مرگ و آنچه پس از آن است از كتاب المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء به پايان رسيد، و اين كتاب دهم از بخش چهارم آن است كه در باره منجيات مىباشد و با اتمام آن كتاب المحجة كه كلا مشتمل بر چهل كتاب است پايان يافت، و سپاس ويژه خداوند جهانيان است.(1). مائده / 54:.... آنها را دوست مىدارد و آنها (نيز) او را دوست مىدارند.(2). بقره / 165: و آنها كه ايمان دارند، محبتشان به خدا شديدتر است.(3). مسند احمد، ج 4، ص 11، ضمن حديثى ديگر.(4). سنن نسايى، ج 8، ص 94، مضمون آن، مسند احمد، ج 3، ص 172، الاوسط طبرانى.(5). صحيح بخارى، ج 1، ص 12، از حديث انس، صحيح مسلم، ج 1، ص 49، نظير آن.(6). توبه / 24: بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه به دست آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش بيم داريد و مساكن مورد علاقه شما در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوتر است...(7). ترمذى، المستدرك حاكم، ج 3، ص 150، از حديث ابن عباس.(8). بزار و رجال آن صحيح اند، جز بكر بن سليم و اوثقه است و در آن آخر حديث نيامده است، مجمع الزوائد ج 10، ص 274.(9). الحيلة ابو نعيم به سند حسن، المغنى،(10). عراق گفته است: مآخذى براى آن نيافتم.(11). ترمذى از حديث عبدالله بن يزيد خطمى به سند حسن، الجامع الصغير، پيش از اين نيز ذكر شده است.(12). صحيح مسلم، ج 8 ص 42، طبرانى، بزار، مجمع الزوائد، ج 1 ص 280.(13). چنان كه در مجلدات پيش ياد آورى شده است، درباره صحت انساب كتاب مذكور به امام صادق (عليه السلام) ميان محثثان اختلاف است و اكثر را ساخته صوفان مىدانند. به تعليقات علامه بزرگ مرحوم حاج سيد شهاب الدين مرعشى نجفى بر كتاب احقاق الحق مراجعه شود - م.(14). همان ماءخذ باب نود و ششم.(15). پيش از اين مكرر ذكر شده است.(16). فتح / 23: و هرگز براى سنت خداوند تغيير و تبديلى نخواهى يافت.(17). مسند الفردوس ابو منصور ديلمى از حديث معاذ و پيش از اين ذكر شده است.(18). كتاب طب النبى صلّى الله عليه وآله ابو نعيم از حديث ابن عباس به سند ضعيف، المغنى.(19). شعب الايمان بيهقى از حديث ابى سعيد خدرى به سندى ضعيف، صحيح مسلم و سنن ترمذى از حديث ابن مسعود، الكبير طبرانى از حديث ابى امامه، ابن عسا كر از حديث جابر، ابن عمر به سند صحيح، الجامع الصغير.(20). صحيح مسلم، ج 8، ص 41 و پيش از اين ذكر شده است.(21). ابراهيم / 24: و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، هرگز آنها را شمارش نخواهيد كرد.(22). اسراء / 85: و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است.(23). رحمان / 3 و 4: انسان را آفريد و به او بيان را آموخت.(24). كهف / 84: ما به او در روى زمين قدرت و حكومت داديم.(25). ترمذى و جز او، پيش از اين نيز مكرر ذكر شده است.(26). به ماءخذ آن آگاهى نيافتم.(27). در نيايش عارفان از مناجات خمسة عشر.(28). عراقى گفته است: ماخذى براى آن نيافتم.(29). صحيح مسلم، ج 8، ص 41 و پيش از اين بارها ذكر شده است.(30). اسراء / 85: از تو در باره روح مىپرسند، بگو روح از فرمان پروردگار من است.(31). بقره / 30: من در روى زمين جانشين و حاكمى قرار خواهم داد.(32). پيش از اين بارها ذكر شده است.(33). پروردگار جهانيان بسيار برتر است از آنچه نادانها مىگويند.(34). پيش از اين ذكر شده است.(35). صحيح بخارى و نيز در كافى كلينى، ج 2، ص 352، پيش از اين ذكر شده است.(36). زمر / 22: آيا كسى كه خدا خدا سينه اش را براى اسلام گشاده كرده و بر فراز مركبى از نور آلهى قرار گرفته...(37). سجده / 17: هيچ كس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مىشود، براى آنها نهفته شده است.(38). يونس / 24:.... روى زمين زيبايى خود را بر گرفته و آراسته مىشود و اهل آن مطمئن مىشوند كه مىتوانند از آن بهرهمند شوند (ناگهان) فرمان ما.... مىرسد.(39). آل عمران: 169 و 170: هرگز گمان مكن آنها كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند آنها به سبب نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها ارزانى داشته است خوشحالند و به كسانى كه بعد ازبه آنان ملحق نشده اند، خوشوقتند كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى خواهند داشت.(40). مورد اتفاق از حديث انس است و پيش از اين ذكر شده است.(41). تو را دو نوع دوست مىدارم: دوستى عاشقانه و دوستى براى آن كه شايسته آنى.(42). اما آنچه دوستى عاشقانه است - مشغولى من به ذكر تو و انصراف من از غير تو است.(43). اما آنچه به آن سزاوارى - آن كه پرده ها را برايم برداشتى تا تو را ببينم.(44). ستايش در آن و اين براى من نيست - ليكن ستايش براى تو است هم در اين و هم در آن.(45). صحيح بخارى ج 4، ص 193، از حديث ابى هريره و پيش از اين ذكر شده است.(46). دلم را هوسهاى پراكنده اى بود - چون چشمم تو را ديد، هوسهايم مجتمع شد.(47). به من حسد ورزيد آن كه به او حسد ورزيده ام - پس سرور مردم شدم از آنگاه كه تو سرورم شدى.(48). دنيا و دين مردم را به خود آنها وا گذاشتم - تا به ذكر تو مشغول باشم اى دين و دنياى من.(49). دورى از سخت تر از آتش اوست و وصل او خوشتر از بهشت اوست.(50). حديد/ 20: بدانيد زندگانى دنيا بازى و سرگرمى و تجمل خواهى و برترى جويى و افزون طلبى است.(51). هود / 38. اگر ما را سخره مىكيند، ما نيز شما را به همين گونه مسخره خواهيم كرد. بزودى خواهيد دانست.(52). اعراف / 143: هرگز مرا نخواهى ديد.(53). انعام / 103: چشمها او را درك نمى كنند.(54). عراقى گفته است: اين قول را كه مصنف صحيح شمرده گفتار عايشه است. در صحيح بخارى و مسلم آمده كه وى گفته است: «كسى كه به تو بگويد: محمد صلّى الله عليه وآله، پروردگارش را ديده دروغ گفته است.»(55). آل عمران / 18: خداوند با ايجاد نظام واحد جهان هستى گواهى مىدهد كه معبودى جز او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش نيز (هر كدام به گونه اى) گواهى مىدهند.(56). زخرف / 86:.... مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند و بخوبى آگاهند.(57). بقره / 114: به هر سو رو كنيد، خدا آن جاست.(58). حديد/ 3: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن.(59). مجادله / 7: هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى كنند، جز اين كه خداوند چهارمين آنهاست...(60). ق / 16: و ما از رگ دلش به او نزديكتريم.(61). كافى، ج 1، ص 97، شماره 6.(62). اقبال الاعمال سيد بن طاووس از دعاى آن حضرت در روز عرفه.(63). مريم / 71 و 72: و همه شما وارد جهنم مىشويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهاى مىبخشيم و ستمگران را در حالى كه (از ضعف و ذلت) به زانو در آمده اند، در آن رها مىكنيم.(64). تحريم / 8:.... نو رانها از پيشاپيش آنها و از سوى راستشان در حركت است، مىگويند پروردگار! نور ما را كامل كن.....(65). عنكبوت / 46: همانا سراى آخت سراى زندگى است، اگر بدانند.(66). الشهاب قضاعى، الفردوس ديلمى از حديث ابن عمر كه بدين گونه است: «سعادت كامل طول عمر در طاعت خداست» و سند آن خوب است، الجامع الصغير.(67). كافى، ج 1، باب ابطال الرويه.(68). كافى، ج 1، باب ابطال الرويه.(69). اعراف / 172:... (فرمود) آيا من پروردگار شما نيستم گفتند: آرى.(70). احزاب / 4: خداوند هرگز براى انسان دو دل در درون او نيافريده است.(71). انعام / 91: بگو: خدا.... و سپس آنها را (در گفتگوهاى لجاجت آميزشان) رها كن.(72). فصلت / 30: كسانى كه گفتند پروردگار ما خداوند يگانه است سپس استقامت كردند.(73). جاثيه / 22: آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده...(74). طبرانى بنابر آنچه در كنوز الحقايق آمده است.(75). توحيد صدوق باب ثواب الموحدين و العارفين.(76). صحيح مسلم، ج 1، ص 140، پيش از اين ذكر شده است.(77). ابراهيم / 29: سخن پاكيزه مانند درخت پاكيزه اى است كه ريشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است.(78). فاطر/ 10... سخنان پاكيزه به سوى او صعود مىكند و عمل صالح را بالا مىبرد.(79). فصلت / 53... ايا كافى نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است.(80). آل عمران / 18 م خداوند گواهى مىدهد كه معبودى جز او نيست.(81). فصلت / 53: بزودى نشانه هاى خود را در آفاق هستى و دردرون جانشان به انها نشان مىدهيم.(82). اعراف / 184 آيا در حكومت آسمانها و زمين... از روى دقت و فكر نظر نكردند؟(83). يونس / 101: بگو نگاه كنيد آنچه را از آيات خدا ونشانه هاى توحيد در آسمانها و زمين است.(84). ملك / 3 و 4: همان كسى كه هفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمى بينى، بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مىكنى، بار ديگر بنگر سرانجام چشمانت به سوى تو باز مىگردد در حالى كه خسته و ناتوان است.(85). كهف / 109: بگود اى دريا براى كلمات پروردگارم مركب شوند، درياها پايان مىيابند پيش از آن كه كلمات پروردگارم به آخر برسند.(86). عراقى گفته است: ماءخذى براى آن نيافتم.(87). با اختلاف كمى در الفاظ مورد اتفاق صحيح مسلم و بخارى از حديث ابى هريره است، و پيش از اين ذكر شده است.(88). واقعه / 88 و 89: اما اگر او از مقربان باشد، در روح و ريحان و بهشت پر نعمت است.(89). اسراء / 21: درجات آخرت و برتريهايش از اين هم بيشتر است.(90). آشكارى و بر كسى پوشيده نيستى - جز بر كور مادرزادى كه ماه را نمى شناسد.(91). ليكن به سبب چيزى كه ظاهر كردى پنهان و محجوب شدى - و چگونه شناخته شود كسى كه به آشنايى مستور شده است.(92). تحريم / 8:.... اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از سوى راستشان در حركت است، مىگويند: پروردگارا! نور ما را كامل كن.(93). مسند احمد، المستدرك حاكم، ج 1، ص 524، در دعايى از حديث عمار بن ياسر.(94). طه / 86: و من به سوى تو شتاب كردم تا از من خشنود شوى.(95). همان ماخذ، باب 98.(96). مائده / 54:...آنها را دوست مىدارد و آنها (نيز) او را دوست مىدارند.(97). صف / 4: خداوند كسانى را دوست دارد كه در حالى كه در صف قرار دارند در راه او پيكار مىكنند.(98). بقره / 222: خداوند توبه كنندگان را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست مىدارد.(99). مائده / 18: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مىكند.(100). مؤلف كتاب الفردوس آن را نقل كرده ليكن فرزند او در مسندش آن را ذكر نكرده است، المغنى، ابن ماجه قسمت دوم آن را از حديث ابن مسعود نقل كرده كه پيش از اين ذكر شده است.(101). آل عمران / 31: بگو اگر خدا را دوست مىداريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان راببخشد....(102). المستدرك حاكم، ج 1، ص 33 و ج 4، ص 165 و پيش از اين ذكر شده است.(103). سنن ابن ما جه و پيش از اين آورده شده است.(104). پيش از اين بارها از كافى و صحيح بخارى و مسل نقل شده است.(105). طبرانى از حديث ابى عقبه خولانى و پيش از اين ذكر شده است.(106). مؤلف الفردوس از حديث على بن ابى طالب (عليه السلام) و فرزندش آن را در مسندش نياورده است.(107). الفردوس از حديث ام سلمه به سند ضعيف، الجامع الصغير.(108). مورد اتفاق از حديث ابى هريره و عايشه است، صحيح بخارى، ج 8، ص 123.(109). حشر / 9:.... كسانى كه به سويشان هجرت مىكنند و دوست مىدارند و در دل خود نيازى به آنچه به آنها داده شده احساس نمى كنند و آنها را بر خود مقدم مىدارند.(110). من وصال او را مىخواهم و او هجران مرا مىخواهد- پس آنچه را مىخواهم به خاطر چيزى كه او مىخواهد ترك مىكنم.(111). خدا را معصيت مىكنى با آن كه دوستى او را اظهار مىكنى - به جانم سوگند اين كارى بس شگرفت است.(112). اگر دوستى تو راست مىبود او را فرمانبردارى مىكردى - چه دوست فرمانبردار دوست خويش است(113). خواست خود را به خاطرخواست تو ترك مىكنم - و خشنودم به آنچه تو بدان خشنودى هر چند نفس من خشمگين باشد.(114). مائده / 54:... آنها را دوست مىدارد، و آنها نيز او را دوست مىدارند.(115). نساء / 54: خدا به دشمنان شما داناتر است كه كافى است كه خداوند سرپرست شما باشد، كافى است كه خداوند ياور شما باشد.(116). صجيج بخارى، ج 8، ص 197، نام اين مرد عبدالله و ملقب به حمار بوده است.(117). آل عمران / 30: بگو اگر خدا را دوست مىداريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.(118). پيش از اين در باب شواهد شرح درباره محبت بنده نسبت به خداوند ذكر شده است.(119). بقره / 216: چه بسا از چيزى كراهت داريد و خير شما در آن است.(120). فتح / 29: (و كسانى كه با او هستند) در برابر كافران سرسخت و نسبت به همديگر مهربانند.(121). مطففين / 22 تا 29: مسلما نيكان در انواع نعمتها متنعمند بر تخهاى بهشتى تكيه كرده به زيباييهاى بهشت مىنگرند، در چهره هاى آنها طراوت و نشاط نعمت را مىبينى، آنها از شراب زلال دست نخورد سربسته اى سيراب مىشوند، مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است و در اين نعمتهاى بهشتى بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند، اين شراب (طهور) آميخته با تسنيم است، همان چشمه اى كه مقربان از آن مىنوشند.(122). مطففين / 18: چنان نيست كه آنها مىپندارند بلكه نامه اعمال نيكان در عليين است.(123). مطففين / 21: مقربان شاهد آنند.(124). لقمان / 28: آفرينش و برانگيختن همه شما جز مانند يك فرد نيست.(125). انبياء / 104: همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم آن را باز مىگردانيم.(126). نباء / 26: اين مجازاتى است متناسب با اعمال آنها.(127). زلزال / 7 و 8: پس هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار خير انجام داده آن را مىبيند، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده است آن را مىبيند.(128). رعد / 11: خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى دهد مگر آن كه آنها خود را تغيير دهند.(129). نساء / 40: خداوند (حتى) به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كند و اگر كار نيكى باشد آن را مضاعف مىكند.(130). انبياء / 47: اگر به اندازه سنگينى خردلى (كار نيك و بدى باشد) ما آن را حاضر مىكنيم و كافى است كه ما حساب كننده باشيم.(131). قمر / 55: در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر.(132). پيش از اين ذكر شده است.(133). مطففين / 19: و تو چه مىدانى عليين چيست(134). قارعه / 1 و 2 و 3: آن حادثه كوبنده، چه حادثه كوبنده اى و تو چه مىدانى كه آن حادثه كوبنده چيست(135). هود / 60: دور باد عاد، قوم هود.(136). هود / 71: دور باد قوم ثمود.(137). هود / 95: دور باد (از رحمت خدا) مدين چنان كه قوم ثمود دور شدند.(138). معانى الاخبار صدوق، ص 242 از حديث امام صادق عليه السلام.(139). پيش از اين از حديث اغر مكرر ذكر شده است.(140). العلل صدوق و پيش از اين در جلد اول، ص 131 نقل شده است.(141). انبياء / 20 و تحريم / 6: شب و روز تسبيح مىگويند و سست نمى شوند. هرگز نافر مانى نمى كنند و آنچه به آنها امر مىشود انجام مىدهند.(142). فريفته مباش براى محب دليلهايى است - و نزد اواز تحفه هاى دوست وسيله ايى است.(143). يكى از آنها تنعم به تخلى بلاى اوست - و شادى اوست در هر چه او انجام دهد(144). منع او بخششى مقبول است - و فقرا اكرام و احسانى عاجل است(145). و از دلايل اين كه ديده شود عزم او - فرمانبردارى دوست است هر چند نكوهشگر اصرار كند.(146). و از دليلها يكى آن كه متبسم ديده شود - با آن كه در دل او از دوست غمهايى است(147). واز دليلها يكى آن كه پارساديده شود- و در هر چه مىگويد با احتياط باشد.(148). نهج البلاغه، بخش حكم و مواعظ، شماره 147.(149). بيكاره انس با خدا ندارد - و حيله گر با نيرويش آن را درك نمى كند.(150). انس گيرندگان همه مردان برگزيده اند - و همه خاص و كارگزاران خدايند.(151). الاولياء ابن البى الدنيا و در سند آن انقطاع و راويان ناشناخته وجود دارد، المغنى.(152). گروهى را به سبب آقاى خود كبر و خود پسندى فرا گرفته است - وبنده به اندازه مولاى خود كبر مىورزد.(153). به سبب ديدن او تكبر ورزيدند بر هر چه غير اوست - چه نيكوست ديدار آنها در عزت آنچه برايش تكبر كردند.(154). محبت خداوند رحمان مرا مدهوش كرده است - و آيا محبى ديده اى كه مدهوش نباشد.(155). طه 121 و 122 - آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش او محروم شد سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و هدايتش كرد.(156). اعراف / 155:... اين جز آزمايش تو نيست كه هر كس را بخواهى (و محقق بدانى) گمراه مىسازى وهر كس را بخواهى (و شايسته بينى) هدايت مىكنى.(157). طه / 25:.... برو به سوى فرعون كه او طغيان كرده است.(158). شعراء / 13. 12: و سينه ام تنگ مىشود.... و آنها بر من (به اعتقاد خودشان) گناهى دارند بيم دارم مرا به قتل برسانند.(159). قلم / 49:... و اگر رحمت خدا به ياريش نيامده بود به صحراى بى گياهى افكنده مىشد در حالى كه ملامت شده بود.(160). قلم / 48: پس صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى (يونس) مباش در آن زمان كه خدا را خواند در حالى كه مملو از اندوه بود.(161). اسراء / 57: ما برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى داديم.(162). بقره / 254: از آنها كسى است كه خدا با او سخن گفت و برخى را درجاتى برتر دارد.(163). مريم / 33: و سلام (خدا) بر من آن روز كه متولد شدم و آن روز كه مىميرم و آن روز كه زنده و برانگيخته شدم.(164). يوسف / 8: هنگامى كه (برادران) گفتند يوسف و برادرش (بنيامين) نزد پدر از ما محبوبترند.(165). تمام سوره اخلاص: بگو خداوند يكتا يگانه است، خداوند بى نياز است، نزاده و زاييده نشده، وبراى او هرگز شبيه و مانندى نبوده است.(166). حشر / 22:.... حاكم و مالك اصل اوست، از هر عيب منزه است، به كسى ستم نمى كند، به مؤمنان امنيت مىبخشد،مراقب همه چيز است، قدر تمند است شكست ناپذير، هر امرى را با اراده نافذ خود اصلاح مىكند، شايسته بزرگى است....(167). فجر / 5 و 6: آيا نديدى پروردگارت به قوم عاد چه كرد؟ و با آن شهر «ارم» با عظمت.(168). فيل / 2: آيا نديدى پروردگارت با اصحاب فيل (لشكر ابرهه كه به قصد نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟(169). مسند احمد از حديث ابى بن كعب، صحيح بخارى نظير آن، ج 6، ص 232 از حديث ابن سعيد خدرى.(170). مسند احمد و پيش از اين در بخش علم ذكر شده است.(171). مائده / 119: خداوندا از آنها خشنود است و آنها (نيز) از خداوند خشنودند.(172). رحمان / 60: آيا پاداش نيكى جز نيكى است(173). توبه / 73: و مسكنهاى پاكيزه اى در بهشتهاى عدن (نصيبت) آنها كرده ام و رضا (و خشنودى) خدا (از همه آنها) برتر است.(174). عراقى گفته است: بزار و طبرانى آن را در الاوسط از حديث انس نقل كرده اند و در سند آن ضعف وجود دارد.(175). ق / 35: و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى است.(176). سجده / 17: هيچ كسى نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمها مىشود براى ا،ها نهفته شده است.(177). يس / 58: براى آنها سلام (و درود آلهى) است، اين سخنى است از سوى پرودگار مهربان.(178). توبه / 73: و رضا (و خشنودى) خدا (از همه اينها) برتر است.(179). در كتاب صبر و شكر ذكر شده است، ج 7: ص 107 از حديث عطار از ابن عباس.(180). پيش از اين ذكر شده است.(181). سنن ترمذى و پيش از اين آورده شده است.(182). كافى كلينى، ج 2، ص 137، باب قناعت.(183). پيش از ذكر شده است.(184). ابن حبان در ضعفاء، ابو عبدالرحمان سلمى از حديث انس با اختلافى اندك.(185). پيش از اين ذكر شده است.(186). مسند حاكم از حديث جابر با كمى اختلاف در الفاظ و آن را صحيح دانسته، و پيش از اين ذكر شده است.(187). عراقى گفته است: الكبير طبرانى و الضعفاء ابن حبان از حديث ابى هندالدرى آن را روايت كرده اند و در آن به همين اكتفا شده كه فرموده است: «هر كس به قضاى من راضى نباشد و بر بلايم شكيبايى نورزد پروردگارى جز من طلب كند» و سند آن ضعيف است.(188). به حديثى با اين الفاظ دست نيافتم.(189). شرح السنة ابن شاهين از ابى امامه با سند ضعيف، المغنى، الكافى كلينى، ج 1، ص 154، باب الخبر و الشر و از ابى جعفر و ابى عبدالله عليه السلام.(190). طبرانى از حديث ابن مسعود جز اين كه در آن آمده كه: «خداوند به عدل خود... قرار داده است»، المغنى.(191). زخمى كه شما را راضى كند دردى ندارد.(192). نشانه خوارى عشق بر عاشقان گريه است - بويژه عاشقى كه جايى براى شكايت نيابد(193). هر كس به سبب عشق بميرد بايد بدين گونه بميرد - در عشق بى مرگ سودى نيست(194). انبياء / 90: و ما را به سبب شوق (به رحمت) و ترس (از عذاب) مىخوانند.(195). يونس / 7: و به زندگانى دنيا خشنود شدند و بر آن اعتماد كردند.(196). توبه / 87: آنها راضى شدند كه با سر باز زدگان (از جهاد) باشند و بر دلهايشان مهر زده شده است از اين رو نمى فهمند.(197). به الفاظ اين حديث آگاهى نيافتم جز اين كه در اين مورد اخبارى بسيارى از امامان اهل بيت (عليه السلام) وارد شده است. به وسائل الشيعه كتاب امر به معروف و نهى از منكر باب پنجم مراجعه شود.(198). مسند الفردوس ابو منصور ديلمى از حديث انس به سندى ضعيف.(199). العيون و العلل صدوق از امام رضا (عليه السلام) ضمن حديثى.(200). مطففين / 26:... و در اينها بايد راغبان بر يكديگر پيشى گيرند.(201). پيش از اين در كتاب علم ذكر شده است.(202). پيش از اين نظير آن آورده شده است.(203). آل عمران / 28: افراد با ايمان نبايد جز مومنان كافران را به دوستى و سرپرستى خود بگيرند.(204). مائده / 51: اى كسانى كه ايمان آورده ايد يهود و نصا را دوست نگيريددوستان يكديگرند.(205). انعام / 129: بدين گونه برخى از ستمگران را به بعضى ديگر وا مىگذاريم.(206). عراقى گفته است ماخذى براى آن نيافتم.(207). المستدرك حاكم و پيش از اين ذكر شده است.(208). طبرانى و ضياء مقدسى از ابى قرصافه بر سند صحيح، الجامع الصغير، ابن عدى از حديث جابر به سند ضعيف، المغنى.(209). مسند احمد و پيش از اين در آداب صحبت ذكر شده است.(210). الحلية ابو نعيم از حديث ابن عمر و پيش از اين ذكر شده است.(211). نهى از فرار از طاعون، صحيح مسلم: ج 7، ص 27، از حديث اسامة بن زيد.(212). پيش از اين در كتاب آداب سفر، ج 4، ص 52، را نقل كرده ايم: مسند احمد، ج 6، ص 145.(213). نساء / 97:... مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد.(214). نساء / 75:... خدايا ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون آور.(215). انفال / 25:... و بپرهيزيد از فتنه اى كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد.(216). عراقى گفته است: آن را قاضى عياض از حديث على بن ابى طالب (عليه السلام) نقل كرده است و من هيچ سندى براى آن نيافتم.(217). بينه / 5:.... در حالى كه به آنها دستور داده نشده بود جز اين كه دين خود به را براى خدا خالص كنند.(218). فرقان / 25: و ما به سراغ اعمالى كه آنها انجام دادند مىرويم و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا مىكنيم.(219). انعام / 52: آنها را كه صبح و شام خدا را مىخوانند و رضاى او را مىخواهند از خوددور مكن.(220). صحيح بخارى، ج 1، ص 22 و پيش از اين مكرر ذكر شده است.(221). مسند احمد، ج 1، ص 397، از حديث ابن مسعود.(222). نساء / 34: اگر آن دو (داور) خواهان اصلاح، باشند خداوند كمك به توافق مىكند.(223). صحيح مسلم و پيش از اين ذكر شده است.(224). عراقى گفته است:دار قطبى با سند حسن آن را از حديث انس نقل كرده است.(225). ابن ماجر در باب نيت به شماره 42228 آن را از حديث ابن كيشه المارى نقل كرده و در آن آمده است: «مثل اين است مثل چهار ركن است....»(226). صحيح بخارى، ج 4، ص 31 به طور مختصر، ابو داوود آن را بدين گونه نقل كرده است: پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: «شما در مدينه گروههايى را ترك كرديد كه هيچ راهى نمى سپريد، و هيچ چيزى را انفاق نمى كنيد، و هيچ وادى را زير پا نمى گذاريد جز اين كه آنها همراه شما هستند» عرض كردند: اى پيامبر خدا! چگونه با ماهستند و حال آن كه آنها در مدينه مىباشند؟ فرمود: «بيمارى آنها را بازداشته است.»(227). سنن ابو اسحاق فراوى به طور مرسل، المغنى.(228). طبرانى با سند حسن، المغنى.(229). سنن نسايى، ج 6، ص 24 از حديث عباده.(230). سند طبرانى و نظير آن را از عوف بن مالك نقل كرده، مجمع الزوائد.(231). حديثى مورد اتفاق است و پيش از اين نقل شده است؛ كافى كلينى، ج 2، ص 428.(232). سنن ابو داوود، ج 2، ص 423 پيش از اين ذكر شده است.(233). الزهد ابن مبارك و آن را موقوفا از ابن مسعود و آخر حديث را به طور مرفوع نقل كرده است. در صحيح بخارى و مسلم از حديث ابى موسى اشعرى است.(234). صحيح مسلم، ج 8، ص 165.(235). صحيح مسلم، ج 9، ص 64.(236). مسند احمد، ج 4،ص 332، از حديث صهيب بن سنان.(237). عراقى گفته است: آن را ابو الوليد صفار در كتاب الصلاة از حديث اسحاق بن ابى طلحه روايت كرده است.(238). همان ماخذ ج 2، ص 84، شماره 1 و 2.(239). همام ماخذ، ج 2، ص 84، شماره 1 و 2.(240). همان ماخذ، ج 2، ص 85، شماره 3.(241). همان ماخذ، ج 2، ص 85، شماره 4.(242). اسراء / 84: بگو هر كس طبق خلق و خوى خود عمل مىكند.(243). كافى، ج 2، ص 85، شماره 5.(244). طبرانى از حديث سهل بن سعد؛ الشعب بيهقى از حديث اسن به سند ضعيف، الجامع الصغير، كافى كلينى، ج 2، ص 82.(245). علل الشرايع حديث اول از حسن بن حسين انصارى از مردى، حديث دوم از زيد شحام.(246). علل الشرايع حديث اول از حسن بن حسين انصارى از مردى حديث دوم از زيد شحام.(247). علل الشرايع صدوق.(248). از حديث نعمان بن بشير و مورد اتفاق است.(249). عراقى گفته است: من اين را نيافتم و پيش از اين نقل شده است.(250). حج / 38: هرگز گوشتها و خونهاى آنها به خدا نمى رسد، آنچه به او مىرسد تقوا و پرهيزگارى شماست.(251). نحل / 45: اگر نمى دانيد از آگاهان بپرسيد.(252). الاوسط طبرانى، رياض المتعلمين ابن السنى و ابونعيم از حديث جابر به سند ضعيف بدون ذكر جمله: «جاهل بر جهلش معذور نيست.»(253). الاوسط طبرانى از حديث انس به طور مرفوع با اختلاف كمى در الفاظ؛ المغنى.(254). در الاحيا آمده است: كسى كه در مسجد نشسته است.(255). الضعفاء ابن حبان از حديث سلمان، الشعب بيهقى نظير آن به روايت از گروهى از صحابه كه نام آنها برده نشده است به سند صحيح، و پيش از اين هر دو ذكر شده اند.(256). آل عمران / 200: اى كسانى كه ايمان آورده ايد استقامت كنيد و در برابر دشمنان پايدارى ورزيد و از مرزهاى خود مراقبت به عمل آوريد.(257). عراقى گفته است: ماخذ آن را نيافتم.(258). عراقى گفته است: اين حديث از قول كعب الاحبار است و ما آن را در بخش ابن طوق نقل كرده ايم.(259). قرب الاسناد حميرى به همين گونه از حسين بن على (عليه السلام) از جدش صلّى الله عليه وآله، المحاسن برقى.(260). الهديب، شيخ طوسى، ج 1، ص 324، باب فضيلت مساجد.(261). پيش از اين ذكر شده است.(262). ماخذ آن را نيافتم.(263). هرگاه از گروهى كوچ كنى و آنها بتوانند كه از ايشان جدا نشوى كوچ كننده مىباشند.(264). انعام / 108: (معبود) كسانى را كه غير خدا را مىخوانند دشنام ندهيد مبادا(نيز) از روى جهل و ستم خدا را دشنام دهند.(265). مسند الفردوس ديلمى از طريق ابى نعيم از حديث شيث بن سعد، به طور مختصر آمده كه: بنده در روز قيامت نامه اعمال خود را كه گشوده شده ديدار مىكند و به آن مىنگرد و در آن حسناتى مىبيند كه آنها را به جا نياورده است مىگويد: اين حسنات براى من است در حالى كه من آنها را به جا نياورده ام به او گفته مىشود: آنها به سبب غيبت مردم از توست و تو آگاهى ندارى، در سلسله سند آن ابولهبعه است؛ المغنى.(266). با اندكى اختلاف پيش از اين ذكر شده است.(267). ق / 18: هيچ سخنى را انسان بر زبان نمى آورد جز اين كه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده است تا ماموريت خود را انجام دهد.(268). المحاسن، ص 417، شماره 180.(269). انعام / 52: آنها را كه صبح و شام خدا را مىخوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند.....(270). هود / 18:... ليكن آنها همواره مختلف اند جز آنچه پروردگارت رحم كند و براى همين آنها را آفريد.(271). روم / 32:.. و هر گروهى به آنچه نزد آنهاست شاد مانند.(272). نظير آن پيش از اين ذكر شده است.(273). بينه / 5: در حالى كه به آنها دستورى داده نشده بود، جز اين كه خدا را با اخلاص پرستش كنند و از شرك، به توحيد بازگردند.(274). زمر / 3: آگاه باشيد دين اخلاص براى خداست.(275). نساء / 46: جز آنها كه تايب شوند و جبران و اصلاح كنند و به (دامن لطف خدا) چنگ زنند و دين خود را براى خدا خالص كنند.(276). كهف / 110: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند.(277). سنن ترمذى، ج 10، از حديث عبدالله بن مسعود، خصال صدوق، باب سوم از امام صادق عليه السلام.(278). سنن نسايى، ج 6، ص 48، كتاب جهاد باب: الاستصار بالضعيف.(279). عراقى گفته است: ما آن را در بخشى از مسلسلات قزوينى روايت كرده ايم هر يك از راويان آن مىگويند من از فلان درباره اخلاص پرسيدم پاسخ داد: آن از روايت احمد بن عطاء هجيمى است از عبدالواحدبن زيد از حسن از حذيفه از پيامبر صلّى الله عليه وآله از جبرئيل از خداوند متعال.(280). الاخلالص ابن ابى الدنيا المستدرك حاكم با عبارت «نيت خود را خالص كن» به سند صحيح از حديث معاذالجامع الصغير.(281). الحلية ابو نعيم به سند ضعيف و درآن آمده است: «كسى كه خود را براى خدا خالص كند»؛ كافى كلينى نظير آن را از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده است؛ ج 2، ص، 16 و پس از اين خواهد آمد.(282). سنن ترمذى، ج 8، ص 329 و پيش از اين ذكر شده است.(283). حجر/ 40: جز بندگان مخلصت.(284). ملك / 2:... تا شما را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مىكنيد.(285). همان ماخذ، ج 2، ص 6، شماره 4 و 6.(286). همان ماخذ، ج 2، ص 6، شماره 4 و 6.(287). نحل / 66: از ميان غذاهاى هضم شده و خون شير خالص و گوارا به شما مىنوشانيم.(288). دركتاب ريا ذكر شده است.(289). زمر/ 47: و از سوى خدا امورى بر آنها ظاهر مىشود كه هرگز گمان نمى كردند.(290). جائيه / 32: و اعمال بدشان بر آنها آشكار مىشود.(291). كهف / 104 و 105: بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) كيانند؟كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده و با اين حال گمان مىكنند كار نيك انجام مىدهند.(292). ص / 83: جز بندگان خالص تو از ميان آنها.(293). سنن اين ماجه شماره 3972، از سفيان بن عبدالله ثقفى گفته است: عرض كردم اى پيامبر خدا! چيزى را برايم بيان كن كه به آن متمسك شوم، فرمود: بگو پروردگارم الله است سپس استقامت كن. صحيح مسلم نظير آن.(294). بارها در بخش «علم» و جز آن ذكر شده است.(295). زلزال / 7 و 8: پس هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك انجام دهد آن را مىبيند و آن كه به اندازه ذره اى كار بد كند آن را مىبيند.(296). نساء / 39: خداوند (حتى) به اندازه ذره اى ستم نمى كند.(297). مكرر در بخش رياضت نفس و بخش توبه ذكر شده است.(298). كهف / 110: پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند.(299). كهف / 110 پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند.(300). سنن نسابى، ج 6، ص 23 با اختلاف اندكى از حديث ابى موسى اشعرى.(301). همان ماخذ، ج 2، ص 293، شماره 1.(302). همان ماخذ، ج 2، ص 293، شماره 3 و 2.(303). همان ماخذ، ج 2، ص 293، شماره 3 و 2.(304). همان ماخذ، ج 2، ص 295، شماره 9.(305). همان ماخذ، ج 2 ص 297، شماره 18.(306). احزاب / 23:... مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بسته اند صادقانه ايستاده اند.(307). حديثى مورد اتفاق است و پيش از اين ذكر شده است.(308). مريم / 42: در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود.(309). عراقى گفته است: اين حديث را با اين الفاظ نيافتم.(310). همان ماخذ، ج 2، ص 105 شماره 8 و 10.(311). همان ماخذ، ج 2، ص 105، شماره 8 و 10.(312). كافى، ج 2، ص 150، شماره 11 و 12.(313). كافى، ج 2، ص 150، شماره 11 و 12.(314). همان ماخذ، ج 2، ص 104، شماره 5.(315). بخارى و مسلم از حديث كعب بن مالك.(316). صحيح بخارى، ج 3، ص 227؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 28، از حديث ام كلثوم دختر عقبة بن ابى معيط،(317). صحيح مسلم، ج 8 ص 28؛ كافى كلينى نظير آن از امام صادق عليه السلام، ج 2، ص 342.(318). انعام / 79: من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين راآفريده است.(319). صحيح بخارى از حديث ابى هريره و پيش از اين ذكر كرده است.(320). منافقون / 2... ليكن خداوند گواهى مىدهد كه منافقان دروغگويند.(321). منافقون / 2... (ما گواهى مىدهيم) به يقين تو پيامبر خدايى.(322). احزاب / 23:... مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند.(323). عراقى گفته است: من اين را نيافتم.(324). نهج البلاغه بخش خطبه ها، شماره 73.(325). حجرات / 15: مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده اند.(326). بقره / 177:... ليكن نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده اند... و در سختيها و بيماريها شكيبايند.... آنها كسانى هستند كه راست مىگويند.(327). مسند اسحاق بن راهويه، عبد بن حميد، ابن مردويه از قاسم بن عبدالرحمان، الدرالمنثور، ج 1، ص 169.(328). صحيح ترمذى، ج 10، ص 65 از حديث ابى هريره؛ الاوسط طبرانى از حديث انس.(329). پيش از اين در كتاب خوف و رجا گفته شد كه آن حضرت صلّى الله عليه وآله دوباره جبرئيل را در صورت حقيقى خود ديده است.(330). كتاب تعظيم قدرالصلاة محمد بن نصر، دلائل النبوه بيهقى از حديث انس؛ المغنى.(331). عراقى گفته است: ماخذى براى آن نيافتم.(332). حديد/ 19: كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آوردند آنان صديقانند.(333). حج / 78:... او شما را برگزيد.(334). اعراف / 8: سنجش (اعمال و تعيين ارزش آنها) در آن روز حق است.(335). همان ماخذ، باب 74.(336). انبياء / 47: ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مىكنيم سپس به هيچ كس كمترين ستمى نمى شود، و اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى باشد) ما آن را حاضر مىكنيم و كافى است كه ما حساب كننده باشيم.(337). كهف / 50: و كتاب (كتابى كه نامه اعمال انسان است) در آن جا گذارده مىشود، سپس گنهكارانرا مىبينى كه از آنچه در آن است بيمناكند و مىگويند: اى واى بر ما اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست جز اين كه آن را به شمار آورده است، وهمه اعمال خود را حاضر مىبينند و پروردگارت به كسى ستم نمى كند.(338). مجادله / 6: در آن روز كه خداوند همه آنها را بر مىانگيزاند و از اعمالى كه انجام داده اند آنها را با خبر مىسازد، اعمالى كه خداوند آنا را احصاء كرده و آنان آنها را فراموش كرده اند، و خداوند بر هر چيزى شاهد و ناظر است.(339). زلزال / 6 و 7 و 8: در آن روز مردم به صورت گروههاى مختلف از قبرها خارج مىشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود پس هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار خير انجام داده آن را مىبيند، و هر كس به اندازه ذره اى كار بد كرده آن را مىبيند.(340). بقره / 281:... سپس به هر كس آنچه را انجام داه باز پس داده مىشود و به آنها ستم خواهد شد.(341). آل عمران / 30: روزى را كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مىبيند ودوست مىدارد ميان او و آنچه از اعمال بد مرتكب شده است فاصله زمانى زيادى باشد و خداوند شما را از (نافرمانى) خودش بر حذر مىدارد.(342). بقره / 235: و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مىداند، از مخالف او بپرهيزيد و بدانيد خداوند آمرزنده و مهربان است.(343). آل عمران / 200: اى كسانى كه ايمان آورده ايد (در برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و در برابر دشمنان (نيز) پايدارى ورزيد و از مرزهايتان مراقبت به عمل آوريد.(344). شمس / 9 و 10: هر كس نفس خود را تزكيه كرد رستگار شد، و آن كه نفس خويش را به گناه آلوده ساخت نوميد گرديد.(345). سخت ترين غم نزد من شاديى است - كه دارنده آن يقين دارد پايدار نيست.(346). بحار مجلسى، ج 3، ص 267، هامش كتاب عده الداعى.(347). تغابن / 9: اين در زمانى خواهد بود كه همه شما را در آن «روز اجتماع» گرد آورى مىكند.(348). ق / 16: هيچ سخنى را انسان بر زبان نمى آورد جز اين كه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده است.(349). ذاريات / 55: و پيوسته تذكر كرده چه تذكر براى مؤمنان سودمند است.(350). بقره / 235 م و بدانيد خداوند آنچه را در دل دارد مىداند، از نافرمانى او بپرهيزيد.(351). نساء / 94: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى در راه خدا گام بر مىداريد (به سفرى براى جهاد مىرويد) تحقيق كنيد.(352). حجرات / 6: اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد.(353). ق / 16: (انسان) هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد جز اين كه نزد آن فرشته اى مراقب و آماده براى انجام داده ماموريت است.(354). الزهد ابن مبارك از ابى جعفر بن مسور هاشمى به طور مرسل به سند ضعيف، الجامع الصغير.(355). پيش از اين بارها شده است.(356). صافات / 53...ما جزا داده خواهيم شد؟(357). سنن نسايى، ج 8، ص 98، ضمن حديثى ديگر و هر دو پيش از اين ذكر شده اند.(358). سنن نسايى، ج 8، ص 98، ضمن حديثى ديگر و هر دو پيش از اين ذكر شده اند.(359). رعد / 33: ايا كسى كه بالاى سر همه با اعمالى كه كسب كرده اند ايستاده است...(360). علق / 14: ايا او نمى داند خداوند (همه اعمالش را) مىبيند.(361). نساء / 1:... خداوند مراقب شماست.(362). معارج / 32 و 33: و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند، و آنها كه به اداى گواهى حق قيام مىكنند.(363). اعراف / 193 م آهايى را كه غير از خدا مىخوانيد (و پرستش مىكنيد) بندگانى همچون شما هستند.(364). عنكبوت / 17: كسانى را كه غير از خدا پرستش مىكنيد مالك روزى شما نيستند،(روزى را نزد خدا بطلبيد و او را پرستش كنيد،(365). زمر / 3: آگاه باشيد دين خالص از آن خداست.(366). ماخذ آن را نيافتيم.(367). الحلية ابو نعيم از حديث عمران حصين بن عمر عدنى، و جمهور او را ضعيف شمرده اند؛ المغنى.(368). پيش از اين ذكر شده است.(369). عراقى گفته است: ماخذ آن را نيافتيم.(370). پيش از اين ذكر شده است.(371). اسراء / 36: از آنچه نمى دانى پيروى مكن.(372). سنن ابوداوود، ج 2، ص 577 سنن ترمذى از حديث ابى هريره و پيش از اين ذكر شده است.(373). طبرانى از حديث ابن عباس به سند ضعيف خصال صدوق، ابواب سه گانه از حديث امام صادق (عليه السلام) از پيامبر صلّى الله عليه وآله.(374). عراقى گفته است: ماخذ آن را نيافتم.(375). نساء / 112: و فضل خدا بر تو بزرگ است.(376). نمل / 43: اگر نمى دانيد از اهل اطلاع سوال كنيد.(377). قيامت / 19: سپس بيان (و توضيح) آن بر عهده ماست.(378). نحل / 9: و بر خداست كه راه راست را به بندگان نشان دهد.(379). بخش اول آن در نهج البلاغه و در وصيتنامه آن حضرت به فرزندش امام حسن عليه السلام است و در بعضى نسخه هاى آن آمده: هواى (نفس) شريك رنج است ماخذ بخش دوم حديث را نيافتم.(380). مسند الفردوس ابو منصور ديلمى از حديث ابى هريره، المغنى.(381). در برخى نسخه هاى احيا العلوم آمده است: و بيشترين چيزى....(382). پيش از اين در بخش آفات زبان ذكر شده است.(383). المستدرك حاكم، ج 4، ص 270، از حديث ابن عباس، بدين گونه: «براى هر چيزى شرافتى است و شريفترين مجلسها آن است كه آدمى رو به قبله باشد.(384). طلاق / 1: و هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده است.(385). قصص / 77:....و بهره ات را از دنيا فراموش مكن.(386). الفقيه صدوق، ص 221، خصال، ابواب سه گانه از امام صادق (عليه السلام) و دراينها آمده است: «در حكمت آل داوود (عليه السلام) است...» ابن حبان، احمد، حاكم و آن را بدين گونه صحيح دانسته اند كه پيامبر صلّى الله عليه وآله فرموده است: «در صحف موسى (عليه السلام) است......»(387). اين بقيه حديث ابى ذراست كه پيش از اين ذكر شد، معانى الاخبار صدوق، كمال الذين صدوق نظير آن و سابقا نقل شده است.(388). صحيح مسلم، ج 7، ص 45 ن از حديث ابى هريره به سند صحيح.(389). حشر / 18 م اى كسانى كه ايمان آورده ايد از مخالفت خدا بپرهيزيد، و هر انسانى بايد بنگرد كه چه چيز را براى فردايش از پيش فرستاده است.(390). الروضه كلينى، ص 143، بدون قول «خود را بسنجيد» بحار، ج 15، جز دوم، ص 42، تمامى حديث با زياده اى به طور مرسل به نقل از كتاب محاسبة النفس از پيامبر صلّى الله عليه وآله.(391). پيش از اين ذكر شده است.(392). نور / 31:.....و همه به سوى خدا بازگرديد اى مومنان.(393). پيش از اين مكرر نقل شده است.(394). اعراف / 210: پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه هاى شيطان شوند به ياد (خدا و پاداش و كيفرهاى او) مىافتند و (در پرتو ياد او حق را مىبينند و) بينا مىشوند.(395). بحار، ج 15 جز دوم، ص 42، به نقل از امامى يحى بن حسين بن هارون حسنى به سند خود ارحسن بن على كه: پيامبر صلّى الله عليه وآله فرموده است: «بنده از پرهزگاران نخواهد بود مگر» امام ميمون بن مهران از جمله كسانى است كه شعرانى در الطبقات الكبرى به نام لواقح الانوار فى طبقات الخيار از آنها نام بدره و همزمان با حسن بصرى بوده، و گفته شده است كه على (عليه السلام) را ديدار كرده است ليكن اين امر ثابت نشده است.(396). همان ماخذ، ج 2، ص 453، شماره 2.(397). همان ماخذ، ج 2، ص 455، شماره 8.(398). انبياء / 47... و اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى باشد) ما آن را حاضر مىكنيم و كاف ى است كه ما حساب كننده باشيم.(399). همان ماخذ، باب 84.(400). مجادله / 6:... اعمالى كه خداوند آنها را احصاكرده و آنان فراموش كرده اند.(401). كتاب محاسبة النفس ابى الدنيا از روايت ليث بن ابى سليم از پيامبر صلّى الله عليه وآله و اين حديثى منقطع يا مرسل است المغنى صدوق به سند خود از ليث بن ابى سليم آن را روايت كرده و گفته است: از مردى از انصار شنيدم كه مىگفت..... مجالس الصدوق مجلس پنجاه و چهارم.(402). ج 7، ص 308.(403). عنكوبت / 69: و آنها كه در راه ما با خلوص نيت مجاهده كنند قطعا هدايتشان خواهيم كرد، و خدا با نيكوكاران است.(404). باب 80.(405). من اين حديث را با اين الفاظ نيافتم، و در گفتار اميرالمومنان (عليه السلام) كه در آن پرهيزگاران را براى همام توصيف فرموده آمده است: «بيننده چون به آنها بنگرد مىگويد بيمارند اما آنها هيچ بيمارى ندارند.»(406). مومنون / 60: و آنها كه نهايت كوشش را در انجام طاعات دارند با اين حال دلهايشان ترسان است.(407). الكبير طبرانى، الحلية ابو نعيم از حديث عبدالله بن بسر.(408). كافى كلينى، ج 2، ص 235 و 236 نظير آن.(409). آل عمران / 28 و 30: روزى كه هر كس آنچه را از كارنيك انجام داده حاضر مىبيند... و خداوند شما را از (نافرمانى) خودش بر حذر مىدارد.(410). زمر / 47: و از سوى خدا امورى براى آنها ظاره مىشود كه هرگز گمان نمى كردند.(411). لاغر تن عمگين دل را مىبينى - كه در پشت كوهى يا درون دره اى(412). بر گناهان بزرگ نوح سرايى مىكند - (گناهانى) كه سنگينى آنها خواب خوش را منغص مىسازد.(413). پس اگر بيمهاى او برانگيخته و زيا شود - دعاى او اين است كه به فريادم برس اى پشتوانه من(414). چه تو به آنچه مىبينم دانايى - و از لغزشهاى بندگان بسيار با گذشتى.(415). مختصرى از حالات او در طبقات شعرانى ذكر شده است به آن جا مراجعه شود.(416). زمر / 47: و از سوى خدا امورى بر آنها ظاهر مىشود كه هرگز گمان نمى كردند.(417). زخرف / 23: ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به اثار شان اقتدا مىكنيم.(418). ذاريات / 55: و پيوسته تذكر ده، زيرا تذكر براى مومنان سودمند است.(419). انبيا / 2. 3 و 4: حساب مردم براى آنها نزديك شده است و آنها در غفلتند و روگردانند، هر ياد آورى تازه اى از طرف پروردگارشان براى آنها بيايد يا بازى و شوخى به آن گوش فرا ميدهند.(420). هود / 6: هيچ جنبنده اى در زمين نيست جز اين كه روزى او بر خداست.(421). نجم / 39: و اين براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست.(422). عبس / 19 تا 21، از نطفه ناچيزى او را آفريد سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت، سپس راه را براى او آسان فرمود پس از آن او را ميراند و در گور كرد.(423). عبس / 22: سپس هر زمان بخواهد او را زنده مىكند.(424). سنن ابن ما چه و پيش از اين مكرر ذكر شده است.(425). لقمان / 28: آفرينش و زندگى مجدد شما همانند يك فرد بيش نيست.(426). اعراف / 29: همان گونه كه شما را در آغاز افريد (بار ديگر در رستاخيز) باز مىگرديد.(427). در بخش علم و جز آن ذكر شده است.(428). مريم / 98: ايا احدى از آنها را احساس مىكنى يا كنترين صدايى از آنها مىشنوى.(429). كتاب العظمة ابن حبان از حديث ابى هريره بالفظ «شصت سال» مسند الفردوس ابو منصور ديلمى از حديث انس با لفظ «هشتاد سال»: العظمة الوالشيخ از قول ابن عباس المغنى مىگويم: تفسير عياشى از حديثى جعفر بن محمدبحار جز دوم از جلد پانزدهم: صلّى الله عليه وآله وسلّم 195 آن را روايت كرده اند.(430). ال عرمان / 191: و در آفرينش اسمانها و زمين مىانديشند و مىگويند بارالها اينها را بيهوده نيافريده اى.(431). ابواالشيخ از حديث ابن عباس: الجامع الصغير.(432). صدر حديث را ابن ابى حاتم و بيهقى در اسماء و صفات از ابن عباس روايت كرده اند؛ الدر المنشور، ج 2، ص110؛ عراقى گفته است: ما آن را جزء حديث عبدالله بن سالم نقل كرده ايم.(433). ال عمران / 190: بى شك در آفرينش اسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز نشانه هاى روشنى براى خردمندان است.(434). عبد بن حميد، التفكر ابن ابى الدنيا، و پيش از اين در كتاب صبر و شكر ذكر شده است.(435). كافى، ج 2،ص 55، شماره 5 و 3.(436). كافى، ج 2،ص 55، شماره 5 و 3.(437). همان ماخذ، ج 2،ص 54، شماره 1.(438). كافى، ج 2،ص 55: شماره 4.(439). اگر مرد داراى تفكر باشد در هر چيزى برايش عبرتى است.(440). اعراف / 145: كسانى را كه روى زمين بناحق تكبر مىورزند از ايات خود منصر ف خواهيم ساخت.....(441). التفكر ابن ابى الدنيا و در طريق او ابوالشيخ ابن حبان در كتاب العظمة است؛ المغنى.(442). طه / 113. شايد آنها تقوا پيشه كنند يا براى انان تذكرى ايجاد نمايد.(443). مسند احمد، ج 2،ص 98، از حديث ابن عمر از پيامبر صلّى الله عليه وآله كه فرموده است: «كسى كه جامه اى به ده درهم بخرد و در آنها يك درهم حرام باشد مادام كه اين جامه بر تن اوست خداوند نمازش را نمى پذيرد».(444). پيش از اين ذكر شده است.(445). پيش از اين ذكر شده است.(446). صحيح بخارى: مسند ابى عوانه، و پيش از اين ذكر شده اند.(447). صحيح بخارى: مسند ابى عوانه، و پيش از اين ذكر شده اند.(448). در ج 6ص 40 ذكر شده است.(449). مسند احمد، سنن ترمذى، و پيش از اين درج 6ص 41 ذكر شده است.(450). پيش از اين در با فضيلت تفكر ذكر شده است.(451). يس / 36: منزه است كسى كه تمام زوجها را افريد، از آنچه زمين مىروياند و از خود آنها و از آنچه نمى دانند.(452). ذاريات / 21: و در وجود خود شما(453). ذاريات / 21: و در وجود خود شما (نيز اياتى است) ايا نمى بينيد.(454). عبس / 17 تا 22: مرگ بر اين انسان كه چقدر كافر و ناسپاس است، خداوند او را از چه چيزآفريده او را از نطفه ناچيزى آفريد: سپس اندازه گيرى كرد و موزون ساخت پس راه را براى او آسان كرد بعد او را ميراند و در گور نهاد سپس هر زمان بخواهد او را زنده مىكند.(455). دوم / 20: از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد سپس انسانهايى شديد و در روى زمين انتشار يافتيد.(456). قيامت / 37 و 38: آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مىشود نبودى سپس به صورت خون بسته در آمد و او را آفريده و موزون ساخت.(457). مرسلات / 20 و 21: آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم سپس آن را در قرار گاهى محفوظ و آماده قرار داديم.(458). يس /77: آيا انسان نديد (نمى داند) كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار برخاست.(459). دهر / 2: ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم: و او را مىآزماييم.(460). مؤمنون / 12 و 13 و 14: ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم، سپس آن را نطفه اى در قرار گاه مطمن (رحم) قرار داديم، سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) آفريديم...........(461). نازعات / 27: آيا افرينش شما (پس از مرگ) دشوارتر است يا آفرينش اسمان كه آن را بنا كرده است.(462). دره / 1 تا 3: آيا چنين نيست كه زمانى طولانى بر انسان گذتش كه چيز قابل ذكرى نبود / ما انسان را از نطفه در همى آفريديم او را مىآزماييم (لذا) او را شنوا بينا قرار داديم، ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد (پذيرا گردد) يا ناسپاس.(463). فرقان / 44: آنها فقط همچون چهر پايانند بلكه گمراهتر.(464). ذاريات / 48: ما آسمان را با قدرت بنا كرديم و همواره آن را وسعت مىبخشيم، و زمين را گسترديم و چه خوب گستراننده ايم.(465). ملك / 15: او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد، بر شانه هاى آن راه برويد.(466). بقره / 22: كسى كه زمين را بستر شما قرار داد.(467). مرسلات / 25 و 26: آيا زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم، هم در حال حياتشان و هم مرگشان بيضاوى در تفسير خود گفته است «كفاتا» ممكن است به معناى كافته باشد كه اسم است براى چيزى كه جمع شود و بپيوندد مانند ضمام و جماع يا مصدر باشد كه صفت واقع شده يا جمع كافت باشد مانند صائم و صيام يا جمع كفت است كه به معناى ظرفى است كه اب آن بر روى زمين خالى شود و اين به اعتبار نواحى مختلف زمين است.(468). شايد منظورش آيه: و جعلنا من الما كل شى حى باشد پوشيده نيست كه معناى آيه اين است كه خداوند هر چيز زنده اى را از آب قرا رداده نه آن كه هر چيزى را از آب زنده گردانيده است در كتابهاى الاحياء چاپ ايران و مصر و هند عبارت بدين گونه است: و جعل به كل شى حى آمده يعنى: هر چيز زنده اى را بدان وابسته قرار داده است و درست همين است.(469). دخان / 39 و 40: و ما آمسانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است بيهوده نيافريديم، ما آن دو را جز بحق نيافريده ايم.(470). حجر/ 22: ما بادها را باردار كننده فرستاديم.(471). قمر / 19 و 20: ماند باد وحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر برفرستاديم، كه مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جابرمى كند.(472). دخان / 38: ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان انهاست بى هدف نيافريديم.(473). بقره / 164: و ابرهايى كه در ميان آسمان و زمين معلق اند.(474). بروج / 1: سوگند به آسمان كه داريا برجهاى بسيار است.(475). طارق / 1 و 2 و 3: سوگند به آسمان و كوبنده شب، و تو نمى دانى كوبنده شب چيست همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيها.(476). ذاريات / 7: قسم به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست.(477). شمس / 1 و 5: سوگند به آسمان و كسى كه آن را بنا كرده است، و به خورشيد و گسترش نور آن سوگند.(478). شمس / 1 و 5: سوگند به آسمان و كسى كه آن را بنا كرده است، به خوريد و گسترش نور آن سوگند.(479). تكوير / 15 و 16: سوگند به ستارگانى كه باز مىگردند، حركت مىكنند و از ديده ها پنهان مىشوند.(480). نجم / 1: سوگند به ستاره هنگامى كه افول مىكند.(481). واقعه / 75 و 76: سوگند به جايگاه ستارگان و محل طلوع آنها، و يان سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد.(482). ذاريات / 22: روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مىشود.(483). آل عمران / 191:.... و در اسرار آفرينش اسمانها و زمين مىانديشند.(484). پيش از اين ذكر شده است.(485). انبياء / 32: و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم ليكن آنها از آيات رو گردانند.(486). نبا / 12: و بر فراز شما هفت امسان محكم بنا كرديم.(487). نازعات / 27 و 28: آيا آفرينش مشا (پس از مرگ) مشكلتر است يا افرينش آسمانى كه خداوند بنا نهاده، سقف آن را برافراشته و آن را منظم ساخته است.(488). انعام / 75: اين چنين ملكوت اسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا اهل يقين شود.(489). اين گفتار بنا بر مذهب بطلمويس و پيروان اوست اما پيش از او يعنى روزگار هيرقلس (هراكليت) فيلسوف معتقد بوده اند كه جرم خورشيد از آنچه به چشم ديده مىشود بيشتر نيست چنان كه در كتاب مشهد الكائنات،ص 83 ذكر شده است؛ ليكن در امروز مدعى هستند كه جسم خورشيد نسبت به زمين يك ميليون تا يك ميليون و سيصد هزار برابر بزرگتر است؛ و خدا داناتر است.(490). ذاريات / 28: سقف آن را بر افراشت و منظم ساخت.(491). ترمذى از روايت حسن ازابى هريره و گفه است: حديثى غريب است عراقى گفته است: از ايوب و يونس بن عبيد و على بن زيد روايت مىشود كه گفته اند: حسن ازايى هريره حديث نشينيده است: ابو الشيخ در كتاب الغطمة آن را از ابى نصرة ازابى ذر نقل كرده و رجال آن ثقه اند جز اين كه معلوم نيست كه ابى نصرة ازابى ذر استماع حديث كرده باشد.(492). عراقى گفته است: ماخذى براى آن نيافتم.(493). اسراء / 85: و جز اندكى از دانس به شما داده نشده است.(494). انبياء / 1: حساب مردم به آنها نزديك شده است و آنها در غفلت و روگردانند.(495). جمعه / 8: بگو اين مرگى كه از آن فرار مىكنيد سرانجام با شما ديدار خواهد كرد سپس به سوى كسى كه از پنهان و اشكار با خبر است برده مىشويد و شما را از آنچه انجام مىداديد خبر خواهد داد.(496). سنن ابن ما جه به شماره 4258، نسايى و ترمذى، سيوطى هادم را با ذال معجمه خوانده كه به معناى قطع كننده است و احتمال مىرود كه با دال مهمله باشد و به هر تقدير مراد مرگ است.(497). الشعب بيهقى از حديث ام حبيبه.(498). عراقى گفته است: پيش از اين گفته شده و الان به ياد ندارم كه در ذكر شده است.(499). الكبير طبرانى از حديث عبدالله بن عمر و رجال حديث موثق اند؛ مجمع الزوائد،(ج 2،ص 320.(500). الحليقه ابو نعيم، الشعب بيهقى به سند صحيح از حديث انس؛ الجامع الصغير.(501). عراقى گفته است: ابن ابى الدنيا در كتاب الموت به طور مرسل آن را نقل كرده است.(502). الموت ابن ابى الدنيا به سند ضعيف، الجامع الصغير، مسند حارث بن ابى اسامه به سند ضعيف از حديث انس (المغنى).(503). طبرانى از حديث عمار، الشعب بيهقى به سند ضعيف، و آن مشهور از قول فضيل بن عياض است، الجامع الصغير حرف كاف.(504). الموت ابن ابى الدنيا به سند ضعيف، المغنى.(505). مانند روايت پيش.(506). ابن ابى الدنيا تمام حديث را با سند خوب نقل كرده است؛ الترغيب و الترهيب، ج 4،ص 238.(507). همان ماخذ، ج 3،ص 255، شماره 18 و 20.(508). همان ماخذ.(509). كافى، ج 3،ص 256، شماره 23 و 22.(511). همان ماخذ، ج 3،ص 258، شماره 29.(511). همان ماخذ، ج 3،ص 258، شماره 29.(512). همان ماخذ، ج 3،ص 259، شماره 30.(513). همان ماخذ، ج 3،ص 257، شماره 29.(514). همان ماخذ، باب 83.(515). يعين: زنده يا مرده اى، ابن حبان آن را نقل و بخارى آن را در آخر حديث: «در دنيا چنان باش كه گويا غريبى» از قول ابن عمر روايت كرده است.(516). قصر الامل ابن اى الدنيا: و نيز آن را به همين گونه از حديث جابر روايت كرده و هر دو روايت او ضعيف است چنان كه در المغنى است.(517). طبرانى از حديث ام وليد دختر عمر(518). الحيلة ابو نعيم، الشعب بيهقى، قصر الامل ابن ابى الدنيا: الترغيب و الترهيب، ج 4،ص 232.(519). عراقى گفته است: مسند احمد، قصر الامل ابن ابى الدنيا و الفاظ از اوست، الامثال را مهر فرى از روايت ابى المتوكل ناجى از ابى سعيد خدرى و اسناد او حسن است، الزهد ابن مبارك، ابن ابى الدنيا نيز از روايت ابى المتوكل به طور مرسل.(520). قصر الامل ابن ابى الدنيا از حديث حسن به طور مرسل (المغنى).(521). قصر الامل ابن ابى الدنيا از روايت حوشب.(522). كسى حاجتش را از دنيا روا نكرد ). و هر حاجتى به حاجت ديگر منتهى شد.(523). بقره / 96: هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند.(524). صدر حيث را مسلم، و بخارى: در صحيح خود ج 8ص 111 نقل كرده اند، و ماخذ تمام حديث را نيافتم.(525). سنن ترمذى، ج 9، ص 203 بيهقى و جز او از حديث ابن عرم كه پيامبر صلّى الله عليه وآله به او فرموده است.(526). خداوند به اندازه ذره اى ستم نمى كند و اگر كار نيكى باشد آن را دو چندان مىكند.(527). پس هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك انجام دهد، آن را مىبيند.(528). سنن ترمذى، ج 9، ص 185، از روايت محر زبن هارون از عبدالرحمان اعرج از ابى هريره و گفته است: حديث حسن است.(529). مسند حاكم، ج 4،ص 306 و گفته است: به شرط مسلم و بخارى حديث صحيح است.(530). سنن ابن ماجه، شماره 4170؛ السمتدرك حاكم، ج 4،ص 306.(531). سنن ترمذى، ج 9، ص 277، حاكم بر سند حسن از حديث ابى هريره.(532). سنن ترمذى و آن را حسن دانسته است از حديث ابى بن كعب.(533). قصر الامل ابن ابى الدنيا از حديث زيد السلمى بهطور مرسل (المغنى)(534). قص الامل ابن ابى الدنيا، ابوالقاسم بغوى (المغنى).(535). ابن ابى الدنيا، ترمذى (نظير آن) از حديث ابى سعيد خذرى به سند حسن.(536). ابن ابى الدنيا از حديث انس و صحيح نيست.(537). صحيح ملم، ج 8،ص 209 نظير آن، قصر الامل ابن ابى الدنيا با همين الفاظ، المغنى.(538). انعام / 25: آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند سينه اش را براى (پذيرش) اسلام گشاده مىسازد.(539). المستدرك حاكم، قصرالامل ابن ابى الدنيا، و پيش از اين ذكرشده است.(540). ترندى، ابن ماجه، به شماره 42530، از حديث ابن عرم كه پيش از اين ذكر شده است.(541). 7نسخه اى كه با باب حادى عشر چاپ شده است؛ معانى الاخبار،ص 287.(542). معانى الاخبار صدوق،ص 288، شماره 3.(543). معانى الاخبار،ص 288.(544). معانى الاخبار،ص 289.(545). معانى الاخبار،ص 289.(546). معانى الاخبار صدوق،ص 287.(547). معانى الاخبار صدوق،ص 289.(548). معانى الاخبار صدوق،ص 290.(549). معانى الاخبار صدوق،ص 290.(550). معانى الاخبار صدوق،ص 290.(551). يعنى آن امرى است كه تصديق آن تصديق چيزى است كه نمى باشد چه مومن با مردن نمى ميرد و كافر نيز به همين گونه است چه او پيش از اين مرده است (گفتار علامه مجلسى) و براى سخن امام (عليه السلام) نيز معناى ديگرى است كه پس از اتمام حديث خواهد آمد.(552). روم / 19: او زنده را از مرده خارج مىكند، و مرده را از زنده بيرون مىآورد.(553). معنانى الاخبار، ص 290، گفتار آن حضرت كه فرموده است: «مرگ تصديق چيزى است كه نمى باشد» ظاهرا معنايش اين است كه مرگ تصديق چيزى است كه وجود ندارد يعنى امرى محال است و آن به منزله مرگ و عمل احمقى است كه فاقد عقل باشد. از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: «اگر خواهى در مجلسى عقل كسى را بيازمايى در خلال گفتار خود از چيزى سخن گوى كه وجود ندارد اگر آن را انكار كرد عاقل و اگر باور كرد احمق است.» اميرمومنان (عليه السلام) فرموده است: «فقدان عقل فقدان حيات است و بى عقل جز با مرده ها مقايسه نمى شود، ذيل خبر نيز مويد اين معناست، بنابراين ذكر اين خبر در اين جا مناسب نيست.(554). خصال صدوق ج 1، ص10.(555). انفطار / 13 و 14: مسلما نيكان در نعمت فراوانى خواهند بود، و بدكاران در دوزخ اند.(556). براى همه اين مطالب به كتاب اعتقادات او، ص 77 تا 81 مراجعه شود.(557). جامع الاخبار، فصل 135.(558). جامع الاخبار، فصل 133 در قبر.(559). اين ابى الدنيا در مرگ به نقل از مردى كه نامش را نبرده از على (عليه السلام) موقوفا.(560). از حديث عباة بن صامت و مورد اتفاق است.(561). عراقى گفته است: آن را ابن ابى الدنيا در كتاب الموت از حديث تميم دارى با سندى ضعيف و اضافات بسيار نقل كرده است، در آغاز حديث به مرفوع بودن آن تصريح نكرده و در آخر آن چيزى است كه دلالت بر مرفوع بودن آن دارد.(562). كافى، ج 3، ص 128، شماره 2.(563). همان ماخذ، ج 3، ص 133، شماره 8. يونس / 63 و 64: همانها كه ايمان آوردند و (از مخالفت با فرمان خدا) پرهيز مىكردند براى آنها در زندگى دنيا و در آخرت بشارت است، وعده هاى الهى تخلف ناپذير مىباشد.(564). همان ماخذ، ج 3، ص 133، شماره 9.(565). نوادر الاصول حكيم ترمذى از حديث سلمان.(566). همان ماخذ، باب غسل ميت، شماره 20 و 19 و 27 و 3.(567). همان ماخذ.(568). باب غسل ميت شماره همان20.19.27.و3(569). همان ماخذ، باب غسل ميت، شماره 20 و 19 و 27 و 3.(570). احمد و مسلم و پيش از اين ذكر شده است.(571). پيش از اين آورده شده است.(572). پيش از اين اورده شده است.(573). وافى، ج 3، باب تلقين محتضر.(574). وافى؛ كافى: ج 3،ص 122 با اختلاف در الفاظ.(575). كافى، ج 3،ص 122، شماره 3.(576). مراد عدم ديدار آن در آخرت است؛ كافى، ج 3،ص 124، شمااره 8.(577). الفقيه، باب غسل ميت، شماره 4.(578). الفقيه، باب غسل ميت، شماره 50، كافى نظير آن.(579). اين زيادتى در كافى است؛ ج 3،ص 124، شماره 10.(580). ابن حبان مرفوعا و پيش از اين ذكر شده است: مسند احمد، الشعب بيهقى.(581). پيش از اين ذكر شده است.(582). الفقيه، ص 32 و 33.(583). ج 3، ص 255، شماره 21.(584). ظاهرا اين كتاب كه«التهاب نيران الاحزان» نام دارد تاليف يكي از دانشمندان بحرين است و بنابر اين انجه شنيده ايم نسخه مخطوطي از ان در كتابخانه عمومي امام امير المومنين عليه السلام در نجف اشرف موجود است.(585). پيامبر سفارش كرد، يكى از گويندگان آنها گفت - سرور بشر هذيان مىگويد.(586). و او عقيده داشت ابابكر درست عمل كرده و - هذيان نگفته چه به جانشينى عمر وصيت كرده است.(587). مجادله / 21: خداوند چنين مقرر داشته كه من و رسولانم پيروز مىشويم چه خداوندى قوى و شكست ناپذير است.(588). سپيدرويى كه ابرها به رخسار او سير آب مىشوند - فرياد رس يتيمان و پناه بيوه زنان است(589). مستمندان خاندان هاشم به گرد او رد مىآيند - و آنها در نزد او در نعمت و بخشش بسر مىبرند.(590). ال عمران / 144: محمد (عليه السلام) فقط فرستاده خوا بود و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب بر مىگرديد؟ (اسلام را رها مىكنيد و به دوران كفر و بت پرستى باز مىگرديد).(591). ضحى / 4 و 5: و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است، و بزودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مىكند كه خشنودى شوى.(592). زمر / 30: تو مىميرى آنها نيز خواهند مرد.(593). عنكبوت / 57: هر نفسى چشنده مرگ است.(594). در القبور ابن البى الدنيا به طور مرسل، الترغيب و الترهيب، ج 4،ص 158.(595). سنن ابن ماجه، شماره 4267، از حديث عثمان بن عفان.(596). پيش از اين در ج 3،ص 418 ذكر شده است.(597). پيش از اين در ج 3،ص 418، ذكر شده است.(598). از پس از كور مىترسم اگر مرا عافيت ندهد كه آن از گور افروخته و تنگتر است.(599). هنگامى كه جلودارى درشتخو نزد من بيايد - و زاننده اى كه فرزدق را براند(600). براستى نوميد شد از اولاد آدم آن كه - با گردنى در زنجير و چشمانى كبود به سوى آتش رفت.(601). به سوى آتش كشيده مىشود - با پيراهنى از قطران و لباسى سوزنده(602). هنگامى كه زردباب مىنوشند آنها را مىبينى - كه بر اثر سوزندگى زرداب گداخته و پاره پاره مىشوند.(603). بايست بر گورها و بر ساحت آنها بگو - كيست از شما كه فرو رفته در تاريكيهاى آن است.(604). و كيست از شما كه در ته آن گرامى است - و خنكى ايمنى از ترسها آن را چشيده است.(605). اما خاموشى صاحبان قبرها يكى است - و در درجات آن برترى ديده نمى شود.(606). اگر به تو پاخس دهند تو را با زبانهايى خبر دهند - كه حقايق را هنوز از حالات آن توصيف مىكند.(607). اما فرمانبردار فرود مىايد در مرغزارى - كه مىرسد به آنچه از راحتيها مىخواهد(608). و گنهكار خيره سر زير و بالا مىشود - در حفره خود و به ما رها پناه مىبرد.(609). و كژدمهايى كه به سوى او مىدوند و روح او - در منتهاى عذاب از نيشهاى آنهاست.(610). گورها با تو راز مىگويند با آن كه خاموشند - و ساكنان آنها در زير خاك پنهانند.(611). اى آن كه دينا را بيش از حد لزوم گرد مىآورى - براى چه كسى دنيا را جمع مىكنى در حالى كه خود مىميرى.(612). همانا دوستى از دوستان ربوده شده است - دربان و پاسبان جلوگير مرگ نيست.(613). چگونه به دنيا و لذات شادمانى مىكنى - اى كسى كه لحظه ها و نفسها بر تو شمرده مىشود.(614). اى غافل در نقايص غوطه ورى - و همه روزگارت را در لذتها مىگذرانى(615). از مرگ به اندازه يك چشم بهم زدن و نفس بر آورنى ايمن مباش - هر چند به وسيله دربانها و نگهبانها خود را پنهان كرده باشى.(616). مرگ بر نادان به سبب فريفتگى او رحم نمى كند - و نه بر كسى كه دانش از او آموخته مىشود.(617). چه بسيار كنگ كرده است مرگ كسى را در قبرى كه من بر آن ايستاده ام - از دادن جواب با زبانى كه سنگ نبوده است.(618). كاخ تو آباد و داراى كنگره هايى بود - و امروز گور تو در گورهاى ديگر كهنه و مندرس است.(619). به ماخذ آن آگاهى نيافتم، جز آنچه را كه ابن ماجه در السنن خود به شماره 1607 بدين صورت آورده است: «بچه سقط شده اى را از پيش بفرستم نزد من محبوبتر است از اين كه فرزند سواركارى را از خود به جا گذارم.»(620). كافى، ج 3،ص 218، شماره 1.(621). كافى، ج 3،ص 219 و 220، شماره 6 / 5 / 8 و 9.(622). كافى، ج 3،ص 219 و 220، شماره 6 / 5 / 8 و 9.(623). كافى، ج 3،ص 219 و 220، شماره 6 / 5 / 8 و 9.(624). كافى، ج 3،ص 219 و 220 شماره 6 / 5 / 8 و 9.(625). صحيح بخارى، ج 2،ص 188 از حديث ابى سعيد خدرى، عبدالله بن احمد، الكبير طبرانى، ابو يعلى و رجال او ثقه اند و مجمع الزوائد، ج 3،ص 8.(626). صحيح مسلم، ج 3،ص 135، از حديث بريده.(627). مسند احمد و ابويعلى بدون جمله: «جز اين كه در آن سخن ياوه نگوييد»، الكبير و الاوسط طبرانى تمام آن را از حديث ابن عباس، مجمع الزوائد؛ ج 3،ص 58 و 59.(628). المستدرك حاكم، ج 1،ص 375 و گفته است اين حديث بنابر شرط شيخين صحيح است.(629). المستدرك حاكم، ج 1،ص 177.(630). القبور ابن ابى الدنيا به طور مرسل و اسناد او حسن است (المغنى).(631). همان ماخذ، باب التعزيه و الجزع، شماره 36.(632). همان ماخذ، باب التعزيه و الجزع، شماره 39 و 40.(633). همان ماخذ، باب التعزية والجزع، شماره 39 و 40.(634). النوايه حكيم ترمذى از حديث ابى هريره به سند ضعيف، الجامع الصغير.(635). عراقى گفته است: القبور ابن ابى الدنيا و اين حديثى مرسل است و اسناد آن صحيح مىباشد.(636). مسند، بزار از حديث عبدالله بن ابراهيم غفارى؛ مجمع الزوائد، ج 4،ص 2.(637). طبرانى نظير آن از حديث ابن عمر، و ابن السكن آن را صحيح دانسته است؛ (المغنى).(638). كافى، ج 3،ص 29، شماره 5.(639). همان ماخذ، باب التغريه و الجزع، شماره 41.(640). همان ماخذ، باب التغرية و الجزع، شماره 42.(641). مسند الفردوس، ابو منصور ديلمى، از حديث ابن عباس؛ (المغنى).(642). همان ماخذ، باب التغرية و الجزع، شماره 53 و 55.(643). همان ماخذ، باب التغرية و الجزع، شماره 53 و 55.(644). سنن ابو داوود، ج 2،ص 573.(645). سنن ترمذى، ج 9، ص 151، مسند احمد از حديث مغيره.(646). صحيح بخارى، ج 3،ص 123، از حديث عايشه؛ مسند احمد، ج 6،ص 180.(647). عراقى گفته است: ابن ابى الدنيا در كتاب الموت آآن را به سند ضعيف از حديث عايشه نقل كرده، و نسائى آن را حديثى خوب خوانده ليكن آن را به همين عبارت منحصر ساخته كه: «مردگان را جز به نيكى ياد نكنيد» و صاحب مسند الفردوس آن را با زياده روايت و علامت نسايى و طبرائى را روى آن قيد كرده است.(648). اسراء / 14:... كافى است كه امروز خود حسابگر خويش باشى.(649). آل عمران / 169: هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.(650). اعراف / 44: آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود همه را حق يافتيم، آيا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق يافتيد؟(651). صحيح مسلم، ج 8،ص 136، از حديث عمر بن خطاب.(652). سنن ترمذى و غيره، و در كتاب خوف و رجا ذكر شده است.(653). الموت ابن ابى الدنيا ضعيف (المغنى).(654). صحيح بخارى، ج 2،ص 118.(655). ماخذ آن را نيافتم و نطير آن پيش از اين از پيامبر صلّى الله عليه وآله نقل شده است؛ به جلد سوم بحار الانوار باب آنچه مومن و كافر هنگام مردن مىبينند مراجعه شود.(656). نحل / 57: و براى آنهاست آنچه ميل دارند.(657). سبا / 54: (سرانجام) ميان آنها مورد علاقه شان بود جدايى افكنده شد.(658). اسد الغابه جزرى، الموت ابن ابى الدنيا، السنن ابن ماجه، نظير آن شماره 3800.(659). الموت ابن ابى الدنيا از حديث عمر و بن دينار به طور مرسل و رجال آن ثقه اند؛ المغنى.(660). الموت ابن ابى الدنيا؛ المغنى.(661). صحيح مسلم، ج 3،ص 54، با اين عبارت كه جنازه اى را از كنار آن حضرت گذرانيدند و او اين را فرمود.(662). ابن ابى الدنيا، المحاملى با سند ضعيف؛ المغنى.(663). توبه / 105: بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مومنان اعمال شما را مىبينند.(664). همان ماخذ، ج 1،ص 219، شماره 1 و 3 و 4.(665). همان ماخذ، ج 1، ص 219، شماره 1 و 3 و 4.(666). توبه / 105: بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مومنان اعمال شما را مىبينند.(667). مسند احمد از حديث مردى و او از ابو سعيد ضعيف؛ الجامع الصغير.(668). الموت ابن ابى الدنيا، مسند الشاميين طبرانى با سند ضعيف الزهد ابن مبارك موقوقا بر ابى ايوب با سند خوب؛ المغنى.(669). همان ماخذ، ج 3، ص 244، شماره 1.(670). كافى، ج 3، ص 245، شماره 6.(671). المحاسن بر قى نظير آن، ص 177.(672). كافى، ج 3، ص 244، شماره 3.(673). ابويعلى، الكبير طبرانى با سند صعيف، مجمع الزوائد، ج 3، ص 46.(674). همان ماخذ، ج 3، ص 244، شماره 2.(675). طه / 55: ما شما را از آن (خاك) افريديد و در آن باز مىگردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مىآوريم.(676). ابراهيم / 26: خداوند مردم مومن را به سخن ثابت در زندگى دنيا و در آخرت استوار ميدارد.(677). سنن ابو داوود، ج 2، ص 540 با اختلافى، المستدرك حاكم و گفته است حديثى صحيح است، الترغيب و الترهيب، ج 4،ص 367 با اختلافى بسيار.(678). خداوند مردم مومن را به سخن ثابت در زندگى دنيا و در آخرت استوار مىدارد.(679). فرقان / 24: بهشتيان رد آن روز قرار گاهشان از همه بهتر واستراحتگاهشان نيكوتر است. 680- واقعه / 93: با آب جوشان از او پذيرايى مىشود و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است.(681). كافى، ج 3، ص 231، شماره 1.(682). طه / 124 - براى او زندگى سختى است.(683). ابو يعلى و در طريق روايت او دراج است و حديث او حسن است مجمع الزوائد چ 3، ص 55.(684). چگونه است حال كى كه او را يكى است - وآن يك از اودورى گرفته است.(685). مطففين / 15 و 16: آرى براى مث لاين بايد تلاش كنندگان بكوشند.(686). صافات / 61، آرى براى مثل اين بايد تلاش كنندگان بكوشند.(687). عراقى گفته است: ماخذى براى آن نيافتم.(688). سنن ترمذى، ج 4، ص 239 درهم شدن دنده هايش بر اثر ان خواهد بود كه دو طرف قبر به هم نزديك مىشوند و او را در ميان مىگيرند و مىفشارند.(689). همان ماخذ، ج 3، ص 36 شماره 7.(690). كافى، ج 3، ص 235، شماره 1.(691). القبور ابن ابى الدنيا به طور مرسل و رجال آن موثق اند؛ (المغنى)(692). همان ماخذ، ج 3، ص 236، شماره 5.(693). كافى، ج 3، ص 236، شماره 6.(694). همان ماخذ، ج 3، ص 242، شماره 3.(695). همان ماخذ، ج 3، ص 240، شماره 13؛ و از امام صادق (عليه السلام) نيز آن را روايت كره است.(696). مائده / 27: خدا تنها از پرهيزگاران مىپذيرد.(697). در متن چنين آمده و صحيح «رقيه» است.(698). صحيح مسلم، ج 7، ص 54؛ سنن ابن ماجه شماره 3895.(699). فتح / 27: آنچه را خداوند در خواب به پيامبرش نشان داد راست بود.(700). ق / 22: تو از اين (دادگاه بزرگ) غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملا تيزبين است.(701). طور / 15 و 16: آيا اين سحر است يا شما نمى بينيد، در آن وارد شويد و بسوزيد، مىخواهيد صبر كنيد يا نكنيد براى شما تفاوتى نمى كند تنها به اعمالتان جزا داده مىشويد.(702). زمر / 47: و از سوى خدا امورى بر آنها ظاهر مىشود كه هرگز گمان نمى كردند.(703). پيش از اين بارها ذكر شده و صدوق در الفقيه آن را نقل كرده است.(704). آل عمران / 31:... اگر خدا را دوست مىداريد مرا پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.(705). نازعات / 37 تا 39: اما آن كسى كه طغيان كرده، و زندگى دنيا را برگزيده، دوزخ جايگاه اوست.(706). قلم / 36: آيا مومنان را همچون مجرمان قرار دهيم شما را چه مىشود؟ چگونه داورى مىكنيد؟(707). صحيح مسلم، ج 7، ث 54.(708). پيش از اين ذكر شده است.(709). اين حديث را در روز انذار فرموده و در كتاب اعتقادات صدوق، 85، نظير آن روايت شده است؛ بدين صورت: همان گونه كه به خواب مىرويد خواهيد مرد و همان طور كه بيدار مىشويد زنده خواهيد شد - م.(710). صحيح بخارى، ج 4، ص 129، از حديث ابى هريره.(711). يس / 77: آيا انسان نديد (نمى داند) كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم و او (چنان صاحب قدرت و شعور و نطق شد كه) به مخاصمه آشكار برخاست.(712). قيامت / 36 و 37: آيا انسان گمان مىكند بيهوده و بى هدف رها مىشود، آيا او نطفه اى از منى كه در رحم ريخته مىشود نبود؟(713). زمر / 68: و در صور دميده مىشود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مىميرند مگر كسانى كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در صورد دميده مىشود، ناگهان همگى به پا مىخيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند.(714). مومنون / 102: هنگامى كه در صور دميده مىشود هيچ گونه نسبى ميان نخواهد بود، و از يكديگر تقاضاى كمك نمى كنند (چون كارى از كسى ساخته نيست).(715). مدثر / 8 و 9: هنگامى كه در صور دميده شود، آن روز روز سختى است.(716). يس / 48 تا 53: و مىگويند اگر راست مىگوييد وعده (قيامت) كى خواهد بود؟ «اما) جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم اسمانى آنهارا فرو گيرد در حالى كه مشغول جدال (در امور دنيا) هستند، و (چنان غافلگير مىشوند كه حتى) نمى توانند وصيتى كنند يابه سوى خانواده خود باز گردند (بار ديگر) در صور دميده مىشود آنه ناگهان از قبرها به سوى (دادگاه) پروردگارشان مىشتابند، مىگويند اى واى بر ما چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت (آرى) اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده بود و فرستادگان (او) راست گفته اند.(717). سنن ترمذى، ج 9، ص 261؛ با اندك اختلاف؛ مسند احمد، طبرانى و الفاظ از اوست و رجال آن ثقه اند، اگر چه در ميان آنها ضعفى است؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 330.(718). زمر / 68: سپس بار ديگر در صور دميده مىشود ناگهان همه به پا مىخيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند.(719). عراقى گفته است: اين حديث را بدين صورت نيافتم بلكه در احاديث آمده است كه اسرافيل از همان آغاز خلقت بدنى گونه است چنان كه بخارى در التاريخ روايت كرده، و ابوالشيخ در كتاب العظمة از حدى ثابى هريره نقل كرده كه: «هنگامى كهكه خداوند از خلقت آسمانها و زمين فراغت يافت صور را افلريد و آن را به اسرافيل عطا كرد و او آن را در دهانش قرار داد و چشمانش را به عرش دوخت و از زمانى كه به آن گمارده شده آماده است و به عرش مىنگرد از بيم آن كه مبادا امر صادر شود و او چشم بهم زند، چشمان او مانند دوستاره درخشان است»(720). تكوير / 6: و رد آن هنگام كه وحوش جمع شوند.(721). مريم / 68: سوگند به پروردگارت كه همه آنها راهمراه با شياطين محشور مىكنيم سپس همه را گردا گرد جهنم در حالى كه به زانو در ام ده اند حاضر مىسازيم(722). صحيح مسلم، ج 8، ص 127؛ بخراى، ج 8 ص 135.(723). ابراهيم / 48، در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر و اسمانها (به اسمانهاى ديگر) تبديل مىشوند.(724). عكاظ نام بازارى در مكه است كه عربها همه ساله در آن گرد مىآمدند و يك ماه در آن اقامت مىكردند و به خريد و فروش كالا و خواندن اشعار و مفاخره بر يكديگر مىپرداختند، و چرم عكاظى منسوب به آن است.(725). طبرانى و رجال آن رجال صحيح اند، جز محمد بن عباس كه ثقه است؛ مجمع الزوائدت ج 10، ص 333.(726). قمر / 8: امروز روز دشوار و دردناكى است.(727). كافى، ج 8، ص 104.(728). المصابيح بغوى، ج 2، ص 207.(729). اين گفتار با قول خداوند متعال كه فرموده است: اذا الشمس كورت، و نيز: و خسف القمر و جمع الشمس و القمر، و نيز گفتار سابق غزالى كه گفته است: ماه و خورشيد محو و زمين به سبب خاموشى چراغ آن تاريك مىشود تا آخر انت سازگار نيست آرى رواياتى نقل شده كه گرماى روز قيامت شديد است، ليكن احكام قيامت و شرايط آن غيراز شرايط دنياست و گرماى قيامت و روشنايى آن را با روشنايى دنيا و گرماى آن نمى توان مقايسه كرد و كسى كه آنها را با يكديگر مقايسه كند نشانه نقصان فهم و عدم تدبر او در آيات الهى است.(730). صحيح بخارى، ج 8، ص 138؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 157 مسند احمد، ج 2، ص 107.(731). صحيح بخارى، ج 8، ص 138، صحيح مسلم، ج 8، ص 158 و در آن زياده اى است.(732). ابن عددى از حديث ابن مسعود، ابن ابى الدنيا و طبرانى به نقل از او نظير آن را روايت كرده اند، الترغيب، ج 4، ص 391 در حديثى طولانى.(733). مسند احمد، ج 4، ص 157، از حديث عقبه.(734). مطففين / 6: روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان مىايستند.(735). مستدرك حاكم، ج 4، ص 572 و گفته است: حديثى صحيح است.(736). امالى مفيد، مجالس شيخ طوسى ص 22 از روايت حفص بن غياث از امام صادق عليه السلام، روضه كلينى ص 143 نظير آن.(737). كافى كلينى، ج 8، ص 143، شماره 110.(738). احمد، ابويعلى به سند حسن از حديث ابو سعيد خدرى؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 337.(739). حج / 2: روزى كه آن را مىبيند مادران شيرده شير خوار خود را فراموش مىكنند و هر باردارى جنين خود را بر زمين مىنهد، و مردم را سمت مىبينى در حالى كه مست نيستند و ليكن عذاب خداوند شديد است.(740). ابراهيم / 48: در آن روز كه اين زمين ديگر و آسمانها (به اسمانهاى ديگر) تبديل مىشود و آنها در پيشگاه خداوند يكتاى قهار ظاهر مىشوند.(741). ال عمران / 30، روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مىبيند و دوست مىدارد ميان او و آنچه از اعمال بد انجام داده فاصله زمانى باشد.(742). ترمذى آن را حديثى حسن و حاكم آن را صحيح دانسته و پيش از اين ذكر شده است.(743). انبيا / 1: حساب مردم به آنها نزديك شده اما آنها در غفلت از و روى گردانند، هر ياد آورى تازه اى از طرف پروردگارشان براى ان ها بيايد با لعب و شوخى به آن گوش مىدهند.(744). قمر / 2: قيامت نزديك و ماه شكافته شد.(745). معارج / 6: آنها آن روز را دور مىبينند و ما آن را نزديك مىبينيم.(746). احزاب / 63: و چه مىدانى شايد قيامت نزديك باشد.(747). عراقى گفته است: اين حديث را با الفاظ مذكور نديده ام.(748). اعراف / 6 و 7: به طور قطع از كسانى كه پيامبران را به سوى آنها فرستاديم سوال خواهيم كرد، و از پيامبران (نيز) سوال مىكنيم، و مسلما از روى علم براى آنان شرح خواهيم داد، و ما غايب نبوديم.(749). حجر / 43 و 49: به پروردگارت سوگند از همه آنها سوال خواهيم كرد، از آنچه عمل مىكردند.(750). مائده / 109: از آن روز بترسيد كه خداوند پيامبران را جمع مىكند و به مىگويد: مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى دادند؟ مىگويند: ما چيزى نمى دانيم.(751). مائده / 109: (مى گويند) ما چيزى نمى دانى و توبه همه نهانيها آگاهى.(752). مائده / 116: ايا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟(753). در آن روز هر امتى را مىبينى (از شدت ترس و وحشت) به زانو در آمده است.(754). مائده / 120 امروز روزى است كه راستى راستگويان به آنها سود مىبخشد.(755). امروز راستى راستگويان به آنها سود مىبخشد.(756). تفسر على بن ابراهيم قمى، ص 178 تا 180.(757). اسراء / 14: كافى است كه امروز خود حسابگر خويش باشى.(758). صحيح مسلم، التوبه ابن ابى الدنيا و الفاظ آن از اوست، ابن ابى حاتم، الاسماءؤو الصفات بيهقى از حديث انس.(759). صحيح مسلم، ج 8، ص 21 و پيش از اين ذكر شده است.(760). صحيح مسلم، ج 3، ص 186 از حديث عدى بن حاتم.(761). صحيح مسلم، ج 3، ص 186 از حديث عدى بن حاتم.(762). صحيح بخراى از حديث ابى هريره؛ ابو سعيد خدرى؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 139.(763). قارعه / 6 تا 11: (در آن روز) كسى كه ترازوهاى اعمالش سنگين است در يك زندگى خشنود خواهد بود، و كسى كه ترازهايش سبك است پناهگاهش هاويه است، و تو چه مىدانى هاويه چيست آتشى است سوزان.(764). غافر؟ 17: امروز هر كسى در برابر كارى كه انجام داده جزا داده مىشود، هيچ ظملى امروز وجود ندارد.(765). ابراهيم / 42 و 43: و گمان مبر كه خدا از كار ستمگران غافل است همانا آنها را به تاخير مىاندازد براى روزى كه (از ترس و وحشت) چشمها در آن از حركت باز مىايستد، گردنها برافراشته، سر به آسمان بلند كرده اند و حتى پلك چشمهايشان بى حركت مىماند و دلهايشان بكلى (فرو مىريزد) خالى مىگردد.(766). صحيح مسلم، ج 8، ص 18 و پيش از اين مكرر ذكر شده است.(767). مسند احمد، ج 5، ص 162.(768). انعام 38: هيچ جنبده اى پرنده يا كه با دو بال خود پرواز مىكند نيست جز اين كه امتهايى همانند شما هستند.(769). ابويعلى و در راويان او ابراهيم بن مسلم هجرى است كه ضعيف مىباشد؛ مجمع الزوائد، ج 10 ص 189.(770). فرقان / 14: امروز يك بار واويلا نگوييد بلكه بسيار واويلا بگوييد.(771). مريم / 85 و 86: در اين روزه پرهيزگاران را به سوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) راهنمايى مىكنيم، و مجرمان را (همچون شتران تشنه كامى كه به سوى آبگاه مىروند) به جهنم مىرانيم.(772). صافات / 23 و 24، و آنها را به سوى راه دوزخ هدايت كنيد، آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسى شوند.(773). مومنون / 108: دور شويد در دوزخ و با من سخن مگوييد.(774). صحيح بخراى، ج 8، ص 147 از حديث ابى هريره، صمن روايتى طولانى.(775). المستدرك حاكم، ج 4، ص 584؛ صحيح مسلم با اختلاف در الفاظ، ج 1، ص 129.(776). المستدرك حاكم، ج 4، ص 590، ضمن حديثى طولانى.(777). فجر / 23: و دران روز جهنم آورده مىشود.(778). فجر / 14: مسلما پروردگار تو در كمينگاه است.(779). امالى صدوق، تفسير على بن ابراهيم، ص 724.(780). امالى صدوق.(781). مغايى الاخبار، ص 35 شماره 6.(782). ضحى / 5: و بزودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مىكند كه خشنود شوى.(783). ابراهيم / 26: پروردگارا آنها (بتها) بسيارى از مردم را گمراه ساختند، هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى من كند تو بخشنده و مهربانى.(784). مائده / 188: اگر آنها را مجازات كنى بندگان تو هستند و اگر آنها را نبخشى توانا و حكيمى.(785). صحيح مسلم، ج 1، ص 132 از حديث عبدالله بن عمرو بن العاص و شايد واژه عبدالله در بعضى نسخه ها افتاده است.(786). صحيح بخراى و مسلم و نسايى از حديث جابر به سند صحيح؛ الجامع الصغير.(787). سنن ابن ماج، شماره 4314، از حديث ابى بن كعب از پدرش.(788). مسند احمد، ج 3، ص 144، از حديث انس.(789). صحيح مسلم، ج 1، ص 133، از حديث انس.(790). الاوسط طبرانى و ر سلسله سند آن محمد بن ثابت بنانى مىباشد كه ضعيف است؛ المغنى.(791). الاوسط طبرانى ودر ميان راويان آن احمد بن عمرو رفيق على مدنى معروف به ملورى است كه مجهول مىباشد، مجمع الزوائد، ج 10، ص 379.(792). كتاب حسين بن سعيد اهوازى، بحار، كتاب عدل و معاد.(793). مجمع الزوائد، ج 10، ص 381.(794). كتاب حسين بن سعيد اهوازى، بحار، كتاب عدل و معاد.(795). ابن ابى شبيه، احمد، مسلم، ابوداوود، نسايى، ابن حرير، ابن منذر، ابن مردويه، سنن بيهقى از حديث انس، الدرالمنثور، ج 6، ص 401.(796). صحيح مسلم، ج 6، ص 71.(797). كوثر / 1: ما به تو كوثر را داديم.(798). دارمى از حديث ابن عمر نظير آن.(799). مسلم، ج 7، ص 69.(800). امالى، صدوق، ص 168.(801). صحيح مسلم، ج 6، ص 68؛ صحيح بخارى، جر 9، ص 58، 59.(802). رحمان / 70: و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نيكو خلق و زيبا.(803). معانى الاخبار، صدوق، ص 182.(804). سنن ترمذى ج 9، ص 270 و او گفته است حديثى غريب است، اشعث بن عبدالملك اين حديث را از حسن بصرى از پيامبر صلّى الله عليه وآله به طور مرسل نقل كرده و از سمره نام نبرده و اين درست تر است.(805). لقمان / 33: مبادا زنديگ دنيا شما را بفريبد و مبادا شيطان شما مغرور كند.(806). مريم / 71 و 72: و همه شما (بون استثناء) وارد جهنم مىشويد، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهايى مىبخشيم و ستمگران را رد حالى كه به زانو در آمده اند در آن رها مىكنيم.(807). رخان / 49، (به او گفته مىشود) بچش كه بسيار قدرتمند و گرامى بودى.(808). عراقى گفته است: من همه اين حديث را بدين صورت نيافتم.(809). سنن ابن ماجه شماره 256 تابن عدى از حديث ابى هريره بيهقى با سند حسن، الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 468.(810). صحيح مسلم، ج 8، ص 150 نظير آن، الترغيب و الترهيب، جر 4، ص 470.(811). نساء / 40: خداوند (حتى) به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كند.(812). المصابيح بغوى، ج 2، ص 222 از حديث ابى هريره با اندك اختلاف در الفاظ، احمد و بزار و راويان آنها از روات صحيح اند؛ الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 487؛ المستدرك حاكم، ج 4، ص 581 و گفته است: حديثى صحيح است؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 135 و الفاظ از اوست.(813). تمام اين حديث بزودى از طريق خاصه ذكر خواهد شد.(814). سنن ترمذى، ج 10، ص 58، بيهقى، اصفهانى و ابن ماجه از حديث ابى هريره.(815). المصابيح بغوى، ج 2، ص 222 از حديث ابى هريره، ترمذى، ج 10، ص 60 از حديث او.(816). سنن ترمذى، ج 10، ص 53 و گفته است: اين را ما از حديث رشد بن سعد مىدانيم؛ ليكن در آن سخنهايى است.(817). كهف / 29:.... و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مىآورند همچون فلز گداخته كه صورتها را بريان مىكند چه بد نوشيدنى و چه بد محل اجتماعى است.(818). واقعه / 51 تا 55: سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده قطعا از درخت زقوم مىخرويد و شكمها را از آن پر مىكنيد، و روى آن از آب سوزان مىنوشيد، و همچون شترانى كه دچار بيمارى عطش شده اند از آن مىآشاميد.(819). صافات / 64 تا 68، درختى است كه در قعر جهنم مىرويد، شكوفه آن مانند كله شياطين است، آنها از آن مىخورند و شكم خود را از آن پر مىكنند، سپس روى آن آب داغ متعفنى مىنوشند.(820). غاشية / 4 و 5: در آتش سوزان وارد مىشوندد از چشمه اى بسيار داغ به مىنوشانند.(821). مزمل / 12 و 13: نيزد ما غل و زنجيرها و (آتش) دوزخ، و غذايى گلوگير و عذابى دردناك است.(822). سنن ترمذى، ج 10 ص 54 و گفته حديثى صحيح است.(823). سنن بيهق، الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 453.(824). سنن ترمذى، ج 10 ص 55.(825). سنن ترمذى، ج 10 ص 51، المستدرك حاكم و گفته است بنابراين شرط مسلم صحيح است.(826). ابراهيم / 16 و 17: او از آب چرك و خون به او نوشانده مىشود و به زحمت جرعه جرعه آن را سر مىكشد و هرگز گواراى او نيست.(827). محمد (عليه السلام) / 15: و آب جوشان به آنها نوشانده مىشود كه روده هاى آنها را تكه تكه مىكند.(828). كهف / 29: و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مىآورند همچون فلز گداخته كه صورتها را بريان مىكند.(829). آل عمران / 180: آنها كه بخل مىورزند و آنچه را از فضل خود به آنها داده انفاق نيم كنند گمان نكنند براى آنها خير است بلكه براى آنها شر است.(830). مسند احمد، طبرانى از طريق ابى لهيعه از دراج از عبدالله بن حارث بن جز ء، صحيح ابن جبان، حاكم و گفته است سند آن صحيح است.(831). صحيح مسلم، ج 8، 154 از حديث ابى هريره.(832). ترمذى نظير آن را روايت كرده است.(833). سنن ترمذى، ج 10، ص 49 و در آن آمده است: «زبانش يك يا دو فرسخ كشيده مىشود.»(834). نساء / 56:... هرگاه پوستهاى تن آنها (درآن) بريان شود پوستهاى ديگرى به جاى آنها قرار مىدهيم.(835). امالى، صص 322 و 323.(836). تفسير عل يبن ابراهيم، ص 437، الاوسط طبرانى.(837). حسين بن سعيد اهوازى، بحار، ج 3، ص 376، تفسر على بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام نظير آن.(838). ثواب الاعمال، ص 215.(839). مسند احمد، ج 4، ص 191 از حديث عبدالله بن حارث بن جزء.(840). صحيح مسلم، ج 8، ص 149.(841). سنن ابن ماجه، شماره 324 - م از حديث انس؛ تفسير على بن ابراهيم، ص 344.(842). مومن / 11: پروردگارا ما دو بار ميراندى و دو با زنده كردى، اكنون به گناهان خود معترفيم، ايا راهى براى خروج از دوزخ وجود دارد؟،(843). مومن / 12: اين به خاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مىشود انكار مىگرديد و اگر كسانى براى او شريك قائل مىشدند ايمان مىآورديد هم اكنون داورى مخصوص خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.(844). سجده / 12: پروردگارا ديديم و شنيديم مارا بازگردان تا عمل صالح به جا آوريم.(845). ابراهيم / 44:...مگر پيش از اين شما سوگند ياد نكرده بوديد كه زوال و فنايى برايتان نيست(846). فاطر / 37، پروردگار ما را بيرون آور تا عمل صالح به جا آوريم غير از آنچه انجام مىداديم.(847). فاطر / 38: ايا شما را به اندازه اى كه انسان در آن متذكر مىشود عمر نداديم و انذار كننده به سوى شما نيامد؟ پس بچشيد كه براى ستمگران هيچ ياورى نيست.(848). مومنون / 107 و 108: مىگويد: پروردگارا شقاوت ما بر ما چيره شد و ما قوم گمراهى بوديم، پروردگارا ما را از آن بيرون آور اگر بار ديگر تكرار كرديم قطعا ستمگريم (و مستحق عذاب).(849). مومنون / 109: دور شويد در دوزخ و با من سخن نگوييد.(850). ابرهيم / 21:....چه بيتابى كنيم و چه شكيبايى، تفاوتى براى ماندارد، راه نجاتى نيست.(851). صحيح مسلم، ج 8، ص 152، از حديث ابى سعيد.(852). عراقى گفته است: ما آن را در الاربعين از ابى هدبه از انس نقل كرده ايم: وابوهد به همان ابراهيم بن هدبه هالك است.(853). مريم / 39: آنها را از روز حسرت (روز رستاخيز كه براى همه مايه حسرت و اندوه است) بترسان، روزى كه همه چيز پايان مىيابد و حال كه آن كه آنان در غفلت اند و ايمان نمى آورند.(854). انفطار / 13 و14: مسلما نيكان در نعمتهاى فراوانى هستند، و بدكاران در دوزخ اند.(855). صحيح مسلم، ج 8، ص 148، از حديث ابى سعيد خدرى، اعراف / 42: و ندا داده مىشود كه اين بهشت را در برابر اعمالى كه انجام مىداديد به ارث برديد.(856). رحمان / 46: و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است.(857). صحيح بخارى ج 6، ص 181 تحديث عبدالله بن قيس از پدرش.(858). صحيح مسلم، ج 3، ص 91.(859). زمر / 73: و كسانى كه توقاى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مىشوند.(860). زمر / 73: سلام بر شما گوارا باد بر مشا اين نعمتها به بهشت در آييد وجاودانه در ان بمانيد.(861). اعراف / 43:...سپاس ويژه خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد و اگر او ما را هدايت نكرده بود ما به اينها راه نمى يافتيم.(862). الزهد ابن مبارك، عبدالرزاق، ابن ابى شبيه، ابن راهويه، عبدبن حميد، ابن ابى الدنيا در صفات بهشت، بيهقى دربعثت، المختار ضياء مقدسى، در المنثور ج 5 ص 343 و رد آن به جاى عبارت، «موهاشان دگرگون نمى شود» «خنده رويى تغيير نمى كند» آمده است.(863). صحيح مسلم، ص 130، از حديث انس.(864). اسراء / 21: درجات آخرت و برتريهايش از اين هم بيشتر است.(865). حديد / 21: و بر يكديگر سبقت گيريد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتا و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است.(866). آل عمران / 133: و براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان بر يديگر سبقت بجوييد.(867). مطففين / 26: و در اين نعمتهاى بهشتى بايد راغبان بر يكديگر پيشى يگرند.(868). صحيح مسلم، ج 8، ص 145.(869). سنن ترمذى و آن را حسن دانسته است؛ ابن ماجه، شماره 96، از حديث ابى سعيد خدرى.(870). الترغيب بيهقى، ج 4، ص 511.(871). صف / 12: و در منازل پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مىدهد.(872). طبرانى، بيهقى نظير آن، الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 517.(873). بزار از حديث ابى سعيد خدرى، ابن ابى الدنيا از حديث ابى هريره موقوفا، المغنى، الترغيب.(874). مسلم از حديث ابى سعيد، احمد از حديث جابربن عبدالله.(875). الاوسط طبرانى با سندحسن، المغنى.(876). صحيح ابن حبان، الترغيب، ج 4، ص 517، از حديث ابى هريره.(877). الاوسط طبرانى از حديث ابى هريره با سند حسن؛ المغنى.(878). صحيح مسلم، ج 8، ص 144، از حديث ابى هريره.(879). واقعة /.... و سايه كشيده شده، تمام خبر در صحيح بخارى، سنن ترمذى، ج 10، ص 3 از حديث ابى سعيد.(880). المسند حاكم و آرا صحيح دانسته، العبث بيهقى، الدر المنثور، ج 6، ص 156.(881). بيهقى به سند حسن، الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 522.(882). حج / 23:... آنها با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت مىشوند و لباسهايشان در آن جا از حرير است.(883). صحيح مسلم، ج 8، ص 144 و 148، صحيح بخراى در دو حديث از حديث ابى هريره.(884). سمند احمد، ج 2، ص 203، از حديث عبدالله بن عمروبن العاص.(885). ح مسلم، ج 8، ص 147؛ صحيح بخارى، ج 4، ص 142؛ ترمذى و ابن ماجه.(886). سنن ترمذى، ج 10، ص 9، از حديث ابى سعيد خدرى.(887). فاطر / 33: در حالى كه به دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته اند.(888). احمد، طبرانى با سند حسن، مجمع الزوائد، ج 10، ص 419.(889). صحيح بخارى، ج 4، ص 142؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 148 از حديث موسى بن از پدرش.(890). واقعه / 34: و همسرانى گرانقدر (برخى از مفسران فرش را به معناى حقيقى آن (نه به معناى كنايى) تفسير كرده اند و آن را اشاره به فرشها و بسترهاى بسيار گرانبها و پر ارزش بهشت دانسته اند تفسير نمونه - م).(891). سنن ترمذى، ج 10، ص 11، ابن ابى الدنيا، الترغيب.(892). بقره / 25: هر زمان كه ميوه اى از آن به آنها داده مىشود م يگويند اين همان است كه قبلا به ما روزى شده بود (ولى چقدر اينها از آنها بهتر و عاليتر است) و ميوه هايى كه براى آنهامى آورند همه (از نظر خوبى و زيبايى) يكسان اند.(893). انسان / 18: از چشمه اى در بهشت كه نامش سلسبيل است مىنوشند.(894). صحيح مسلم، ج 1، ص 173 از حديث ثوبان با زياده اى در اول و اخر آن.(895). السنن الكبرى نسايى به سند صحيح؛ المسند احمد، ج 4، ص 386.(896). ابن ابى الدنيا، بزار، بيهقى، الترغيب، ج 4، ص 527.(897). عراقى گفته است: از احاديث غريب خديفه است، احمد از حديث انس روايت كرده است: «پرندگان بهشت مانند شتران بختى هستند كه در ميان درختان بهشتى مىچرند» المسند، ج 3، ص 221.(898). صحيح بخارى، ج 4،ص 2 از حديث انس.(899). رحمان / 58: آنها همچون ياقوت و مرجان اند.(900). المسند احمد، صحيح ابن حبان نظير آن، بيهقى با سند ابن حبان و الفاظ از اوست؛ الترغيب، ج 10 ص 534.(901). نساء / 57: همسرانى پاكيزه.(902). عراقى گفته است: ترمذى آن را روايت كرده و آن را صحيح دانسته، ابن حبان آن را از حديث انس بدين صورت نقل كرده كه در بهشت به مومن چنين و چنان نيرويى از جماع داده مىشود گفتند: آيا توانايى آن را دارد؟ فرمود: نيروى صد مرد به او داده مىوشد، تا آخر حديث بزارر آن را از حديث انس نقل كرده و گفته است: پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: «در بهشت به بنده هفتاد همسر تزويج مىشود» عرض كردند: اى پيامبر خدا ايا توانايى آنها را دارد؟ فرمود: «به هر مردى نيروى صد مرد عطا مىشود»، مجمع الزوائد، ج 10، ص 417.(903). عراقى گفته است: ابوالشيخ اين حديث را در كتاب طبقات المحدثين و كتاب العظمد از حديث ابن ابى اوفى نقل كرده جز اين كه او گفته است: صد حوريه و هماغوشى با آنها را در آن ذكر نكرده و سند آن ضعيف است.(904). سنن ترمذى، ج 10 ص 18.(905). سنن ترمذى، ج 10 ص 37 و گفته حديثى غريب است؛ بيهقى نيز آن را روايت كرده است.(906). طبرانى، بيهقى، الترغيب و الترهيب، ج 4، ص 537.(907). سنن ابن ماجه، شماره 4332، با اندكى اختلاف.(908). سنن ترمذى، ج 10، ص 13 نظير آن، الزهد ابن مبارك به لفظ مصنف المغنى، ترمذى گفته است: اين صحيحتر است.(909). سنن ابن ماجه، شماره 4338؛ سنن ترمذى، ج 10، ص 35 نظير آن.(910). بزار و رجال آن صحيح اند، جز سعيد بن دينار و ربيع بن صبيح كه ضعيف اند و گاهى هم ثقه شمرده شده اند؛ مجمع الزوائد، ج 10، ص 421.(911). سنن ترمذى، ج 10 ص 14 از حديث معاذ با اختلافاتى؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 141، از حديث ابى هريره.(912). سنن ترمذى، ج 10، ص 35، از حديث ابى سعيد خدرى در دو حديث.(913). تفسير ثعلبى از روايت ابى هارون عبدى از ابى سعيد؛ تفسير على بن ابراهيم، ص 374.(914). الفقيه صدوق، باب اذان و اقامه، امالى صدوق، ص 128 در حديثى طولانى كه شيخ ما فيض آن را در اين جا خلاصه كرده است.(915). خصال، ج 2، ص 39.(916). خصال، ج 2، ص 39.(917). مريم / 85: روزى كه پرهيزگاران را به سوى خداوند رحمان (و پاداشهاى او) راهنمايى مىكنيم.(918). انسان / 21: و پروردگارشان شراب طهور (پاك) به آنها مىنوشاند.(919). زمر / 20:.... غرفه هايى در بهشت دارند، بر فراز آنها غرفه هاى ديگرى بنا شده است.(920). واقعه / 34: و همسرانى گرانقدر با فرشهايى بسيار گرانبها و پر ارزش افراشته شده است.(921). حج / 23: آنها با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت مىشوند و لباسهاشان در آن جا از حرير است.(922). رعد / 23 و 24: و فرشتگان از هر درى بر آنها وراد (و به آنها مىگويند) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامت شما چه پايان خوب اين سرا نصيبتان شد.(923). انسان / 20: و هنگامى كه آن جا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مىبينى.(924). اعراف / 43:....و از زير (قصرها و درختان آن) نهرها جريان دارد.(925). يونس / 10: گفتار (دعاى) آنها در بهشت اين است كه: خداوندا منزهى تو، و تحيت آنها سلام و آخرين سخنشان اين كه حمد مخصوص پروردگار عالميان است.(926). يونس / 10: گفتار (دعاى) آنها در بهشت اين است كه: خداوندا منزهى تو، و تحيت آنها سلام و آخرين سخنشان اين كه حمد مخصوص پروردگار عالميان است.(927). صافات / 41: براى آنها (بندگان مخلص) روزى معين ويژه اى است.(928). صافات / 42: ميوه هاى گوناگون پر ارزش، و آنان مورد احترامند.(929). روضه كافى، از ص 95 تا 100.(930). نساء / 57: و همسرانى پاكيزه براى آنها خواهد بود.(931). الفقيه صدوق.(932). امالى صدوق، ص 133؛ خصال، ج 2، ص 82؛ تفسير عياشى.(933). تفسير علي بن ابراهيم قمي مطففين / 27: اين شراب طهور ممزوج با تسنيم است همان جشمه اي كه مقربان از ان مي نوشتند(934). صحيح مسلم، ج 7، ص 33، از حديث انس.(935). نساء / 48: خداوند هرگز شرك را نمى بخشد و پايين تر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد) مىبخشد.(936). / 53: بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىآمرزد، چه او بسيار آمرزنده و مهربان است.(937). نساء 110: كسى كه كار بدى انجام دهد يا به خود ستم كند سپس از خداوند آمرزش طلبد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت.(938). صحيح مسلم، ج 8، ص 69، از حديث سلمان و ابى هريره، طبرانى از حديث عباة بن صامت.(939). رحمت من بر خشم پيشى دارد، و من مهربانترين مهربانانم.(940). صحيح بخارى و مسلم، ج 8، ص 95 بدون: و انا ارحم الراحمين، حديث روز قيامت.(941). صحيح مسلم، ج 8، ص 105، ذيل حديث، صدر آن را طبرانى در حديث ديگرى از ابو موسى روايت كرده است.(942). الاوسط طبرانى از حديث انس و رتاشى در آن اضافه اى نقل كرده ليكن او ضعيف است: مجمع الزوائد، ج 10، ص 281.(943). مسند احمد، ج 5، ص 238 از حديث معاذبن جبل، طبرانى به دو روايت كه يكى حسن است؛ مجمع الزوائد ج 10، ص 358.(944). سنن ترمذى، ج 10 ص 61 از حديث انس و گفته است: حديثى خوب و صحيح است.(945). السنة ابن ابى عاصم، ابن جريره، ابن ابى حاتم، طبرانى، حاكم و آن را صحيح دانسته، ابن مردويه، بيهقى در بعث و نشور از ابى موسى اشعرى، الدر المنثور، ج 4، ص 92، سوره حجر / 2: كافران (هنگامى كه آثار شوم اعمال را مىبينند) ارزو مىكنند كه كاش مسلمان مىبودند.(946). مورد اتفاق است، طبرانى از حديث عبدالله بن اوفى، مجمع الزوائد، ج 10، ص 213.(947). عراقى گفته است: در سباعيات ابى اسعد قشيرى از حديث انس روايت شده و در سلسله راويان حسين بن داوود بلخى است كه خطيب گفته است: ثقه نيست، مىگويم به مجمع الزوائد، ج 10، ص 355 مراجعه شود.(948). ال عمران / 103: و شما بر لب حفره اى از آتش بوديد خدا شما را از آن رهايى داد.(949). صحيح مسلم، ج 1 ص 42، از حديث عباة بن صامت، صنابحى، با الفاظى ديگر.(950). سنن ابن ماجه، شماره 4300 بدون جمله: هيچ چيزى از خدا سنگين تر نيست.(951). نسا / 40 خداوند (حتى) به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كند و اگر كار نيكى باشد آن را مضاعف مىكند واز نزد خود پاداش بزرگى (در برابر ان) مىدهد.(952). صحيح مسلم، ج 1، ص 115، صحيح بخارى، ج 9، ص 159 از حديث ابى سعيد خدرى.(953). صحيح بخارى، ج 8، ص 140.(954). البعث و النشور بيهقى (المغنى).(955). صحيح مسلم، ج 1، ص 65؛ صحيح بخارى.(956). رحمان / 46: و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است.(957). ابن ابى شبيه، احمد، ابن منبع، حكيم در نوا در الاصول، نسائى، بزار ابويعلى، ابن حرير، ابن حاتم، ابن المنذر، طبرانى، ابن مردويه، الدر المنثور، ج 6، ص 146.(958). صحيح مسلم، ج 8، ص 104 نظير آن از حديث ابو موسى و پيش از اين ذكر شده است.(959). صحيح مسلم، ج 8، ص 105.