سخنان متفرقه اى كه از اوصاف بهشتيان در اخبار آمده است
اسامة بن زيد از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت كرده است كه به اصحابش فرمود: «هان هيچ مهيا شونده اى براى بهشت هست همانا بهشت را مانندى نيست، به خداوند كعبه آن نورى است كه مىدرخشد، گل و گياه خوشبويى است كه مىجنبد، كاخى است استوار، نهرى است روان، ميوه اى است رسيده و فراوان، همسرى است كه نيكو و زيبا همراه با شادمانى، نعمتى است در جايگاهى امن و هميشگى، خرمى و شادابى است در سرايى عالى، و زيبا و سالم، عرض كردند: اى پيامبر خدا ما مهيا شونده براى آنيم، فرمود: بگوييد: ان شاء الله تعالى (اگر خداوند متعال بخواهد)، سپس سخن از جهاد به ميان آورد و آنان را بدان تشويق فرمود.»(907)مردى نزد پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله آمد و گفت: ايا در بهشت اسب وجود دارد من شيفته آنم، فرمود: اگر آن را دوست دارى در بهشت اسبى از ياوقت سرخ برايت مىآورند تا به هر جا كه خواهى با سرعت تو را ببرد». مردى ديگرى گفت: من شيفته شترم آيا در بهشت شتر وجود دارد، فرمود: «اى بنده خدا اگر به بهشت برده شوى در آن جا آنچه را دلت مىخواهد و چشمت از آن لذت مىبرد برايت موجود است.»(908)از ابى سعيد خدرى روايت شده كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «براى مرد بهشتى چنان كه آرزو دارد فرزند زاييده مىشود كه دوران حمل و از شير گرفتن و جوانى او در يك ساعت است.»(909)پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «هنگامى كه اهل بهشت در بهشت قرار گيرند برادران مشتاق برادران خود مىشوند از اى رو تخت يكى به سوى تخت ديگرى روان مىشود و يكديگر را ديدار مىكنند و از آنچه در سراى دنيا ميان آنها گذشته است گفتگو مىكنند، يكى از آنها مىگويد: اى برادر به ياد دارى كه فلان روز در فلان مجلس خدا را خوانديم و خدا ما را آمرزيد.»(910)پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: «بهشتيان بدن و صورتشان بى موست و سپيد پوست و مجعد موى و سرمه كشيده و سى و سه ساله اند و بر آفرينش آدميانند، طول آنان شصت گز و عرض آنان هفت گز است.»(911)و نيز فرموده است: «پست ترين اهل بهشت داراى هشتاد هزار خدمتكار و هفتاد و دو همسر است، براى او قبه اى از مرواريد و زبر جد و ياقوت بر پا مىكنند كه وسعت آنها به اندازه فاصله جابيه تا صنعاست بر سر اينان تا جهاتى است كه پست ترين مرواريد آن فاصله ميان مشرق و مغرب را روشن مىكند.»(912)و نيز فرموده است: «به بهشت نگريستم، هر يك از انارهاى آن را مانند پشت شتر پالان شده، و پرندگان آن را مانند شتران بختى ديدمت، در آن كنيزكى ديدم، گفتم: اى كنيزك! تو براى كى هستى گفت: براى زيد بن حارثه، و در بهشت چيزهايى است كه نه چشمى ديده و نه گوشتى شنيده و نه به دل بشرى خطور كرده است.»(913)كعب الاحبار گفته است: خداوند آدم را به دست خود آفريد، و به دست خود تورات را نوشت و درختان بهشت را به دست خود كاشت، سپس به آنها فرمود: سخن گوييد، گفتند: قد افلح المومنون.اينها اوصاف بهشت بود كه ما آنها را نخست به اجمال و سپس به تفصيل بيان كرديم، يحى بن معاذ گفته است: ترك دنيا سخت و از دست رفتن بهشت سخت تر است، ترك دنيا مهريه آخرت است. و نيز گفته است: طلب دنيا مايه ذلت نفوس و طلب بهشت موجب عزت نفس است شگفتا از كسى كه خوارى را طلب چيز فانى اختيار و عزت را در طلب چيز باقى ترك مىكند.مى گويم: از طرق خاصه (شيعه) شيخ ما صدوق به سند خود از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت كرده كه فرموده است: «بهشت خشتى از طلا و خشتى از نقره و خشتى از ياقوت و ملاط آن مشك اذفر است، دندانه هاى آن ياقوت سرخ و سبز و زد و درهايش گوناگون است، باب رحمت از ياقوت سرخ و باب صبر در كوچكى است با يك لنگه از ياقوت سرخ بدون حلقه، باب شكر از ياقوت سپيد و داراى دو لنگه است كه مسافت ميان آنها به اندازه پانصد سال راه است، او را فرياد و ناله اى است، مىگويد: بارالها اهل مرا به من رسان، خداى صاحب جلال كرم آن در را به سخن مىآورد، اما باب بلا از ياقوت زرد و يك لنگه است، چقدر اندكند كسانى كه از اين در وارد بهشت مىشوند، باب اعظم درى است كه بندگان شايسته خداوند از آن وارد مىشوند و آنان عبارتند از صاحبان زهد وورع و آنهايى كه به خداوند رغبت و با او انس داشته اند هنگامى كه آنها وارد بهشت مىشوند در كشتيهايى كه از ياقوت و پاروهاى آنها مرواريد است بر روى دو نهر كه در آنها آبى صاف و زلال روان است به گردش مىپردازند، در اين كشتيها فرشتگانى است از نور كه بر آنها جامه سبز بسيار تيره است و پيوسته در دو طرف اين نه در گردشند، نام اين نهر بهشت عدن است كه در وسط بهشت قرار دارد و حصار آن ياقوت سرخ و سنگريزه هايش مرواريد است (914)».و به سند خود از اميرمؤمنان عليه السلام نقل مىكند كه فرموده است: «بهشت داراى هشت در است، درى است كه پيامبران و صديقان از آن وارد مىشوند، در ديگرى است كه شهيدان و صالحان از آن داخل مىگردند، پنج در ديگر براى ورود شيعيان و دوستان ما اختصاص دارد، من پيوسته بر صراط ايستاده ام و دعا مىكنم و مىگويم: پروردگارا شيعيان و دوستان و ياران مرا و آنان را كه در سراى دنيا به من محبت ورزيدند سالم بدار، در اين هنگام از فراز عرش ندا مىرسد، دعايت اجابت و شفاعتت درباره شيعيانت پذيرفته شد، و هر مردى از شيعيان و دوستانم و آنانى كه مرا به زبان يا عمل يارى و با پيكار كنندگان من پيكار كردند درباره هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشاوندانش شفاعت مىكند و در ديگرى است كه ساير مسلمانانى كه به لا اله الا الله شهادت مىدهند و در دل آنهاذره اى دشمنى نسبت به ما اهل بيت نيست از آن وارد مىشوند(915)».از امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: «گمانتان را به خدا نيكو كنيد و بدانيد بهشت داراى هشت در است كه عرض هر درى به اندازه چهار صد سال راه است (916)»ثقدالاسلام محمد بن يعقوب كلينى در كافى به سند خود از ابى جعفر امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرموده است: «از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله درباره آيه: يوم نحشر المتقين الى الرحمان و فدا(917) پرسيدند، فرمود: اى على وفد تنها به سواره اصلاق مىشود آنان مردانى هستند كه تقوا پيشه كردند، خداوند آنان را دوست دارد و اختصاص داده و از اعمال آنان خشنود است از اين رو آنان را متقين ناميده است، سپس فرمود: اى على هان سوگند به آن كه دانه را شكافت و آدمى را آفريد آنان از گورها بيرون مىايند و فرشتگان به پيشواز آنها مىروند در حالى كه برناقه هاى سپيدى كه زين آنها از طلا و مرصع به در و ياقوت و پالان آنها از استبرق و سندس و افسار آنها از تارهاى ارغوان است سوار مىباشند و آنها را بسرعت به سوى محشر حركت مىدهند، با هر مردى از آنها هزار فرشته است كه او را همراهى مىكنند تا او را به در بزرگ بهشت مىرسانند بر در بهشت درختى است كه هزار تن در زير سايه يك برگ آن جاى مىگيرد، در سمت راست درخت چشمه اى پاك و پاكيزه است از آن شربتى مىاشامند به سبب آن خداوند دل ان ها را از حسد پاك مىكند و موهاى پوست بدن ان ها را مىزدايد چنان كه خداوند فرموده است: وسقاهم ربهم شرابا طهورا(918)، يعنى از همين چشمه پاكيزه سپس به سوى چشمه ديگرى كه در سمت چپ درخت است باز مىگردند و در آن خود را شستشو مىكنند و اين چشمه زندگى يا آب حيات است و پس از آن ديگر هرگز نمى ميرند، سپس آنان را در جلو عرش باز مىدارند در حالى كه از همه افات و بيماريها و گرما و سرما تا ابد مصونيت يافته اند، پس از آن خداوند جبار به فرشتگانى كه راهمراهى مىكنند مىفرمايد: دوستانم را به بهشت ببريد و با خلايق متوقف نكنيد، خشنودى من از آنان سبقت يافته و رحمت من بر آنان واجب گشته است، چگونه ممكن است بخواهم كه آنها را در جمع كسانى باز داريد كه داراى حسنات و سيئاتند، لذا فرشتگان آنها را به سوى بهشت حركت مىدهند هنگامى كه به در بزرگ بهشت مىرسند فرشتگان حلقه در را مىكوبند، از آن آوازى بلند مىشود كه به گوش همه حوريانى كه خداوند در بهشت براى دوستانش آماده كرده است مىرسد، حوريان وقتى اين صدا را مىشوند آمدن آنها را به همديگر بشارت مىدهند و بعضى از آنها به بعضى ديگر مىگويند: دوستان خدا نزد ما آمده اند سپس در را به روى آنها باز مىكنند و وارد بهشت مىشوند، همسران حورى و آدمى آنها به آنان اظهار مهر و محبت مىكنند و به آنها مىگويند: مرحبا به شما چقدر ما مشتقا شما بوديم، آنها به آنان مىگويند دوستان خدا نيز همچنين بودند على عليه السلام عرض كرد: اى پيامبر خدا از قول خداوند متعال ما را آگاه كن كه فرموده است: غرف من فوقها غرف مبنيه (919) ت اين غرفه هاى با چه چيزى ساختمان شده اند آن حضرت فرمود: اى على ان ها غرفه هايى است كه خداوند آنها را از در و ياقوت و زبر جد براى دوستانش بنا كرده است، سقف آنها طلاست كهبا نقره استحكام يافته است، هر غرفه هزار در از طلا دارد و بر هر درى فرشته اى بر آن گماردهشده است، در آن فرشهايى از حرير و ديبا با رنگهااى گوناگون گسترده شده كه برخى بالاى برخى ديگر قرار گرفته و پر از مشك و كافور و عنبر است، و اين مضمون قول حق تعالى است كه فرموده است: و فرش مرفوعة (920) مومن را وقتى به منازل خود در بهشت وارد مىكنند تاج ملك و كرامت بر سر او مىنهندع در زير اين تاج حله هايى از زر و سيم و ياقوت و در منظوم است كه در حلقه اى بر او پوشانيده مىشود، همچنين هفتاد جامه حرير رنگارنگ در انواع مختلف كه با زر و سيم و مرواريد و ياقوت سرخ بافته شده اند به او مىپوشانند و اين مدلول قول خداوند است كه فرموده است: يحلون فيها من اساور من ذهب و لولوا و لباسهم فيها حرير(921) هنگامى كه مومن بر بالاى تختش مىنشيندتخت اواز كثرت خوشحالى به جنبش در مىآيد، وقتى دوست خدا در منازل خود در بهشت استقرار مىيابند، فرشته اى كه بر بهشت او گمارده شده اجازه مىخواهد كه بر او وارد شود و كرم و عطوفت خداوند را نسبت به وى به او تبريك گويد، خدمتكاران مومن كه مركب از غلامان و كنيزكانند به او مىگويند: بر جاى خود باش چه دوست خداوند بر پشتى خود تكيه داده و حورى همسرش خود را براى ديدار او آماده كرده است پس براى ديدار دوست خدا صبر كن دراين هنگام حورى همسرش از خيمه اش بيرون مىآيد و رو به سوى وى مىاورد در حالى كه كنيزانش گردا گرد او را گرفته اند و برو هفتاد حله يا جامه نو است كه با ياقوت و مرواريد و زبر جد بافته شده اند و همه از مشك و عتبرند، و بر سرش تاج كرامت و بر پايش نعلينى از طلاست كه مرصع به ياقوت و مرواريد است و بندهاى آن ياقوت سرخ مىباشد، هنگامى كه نزديك مىشود دوست خدا از كثرت شوق قصد مىكند جلوى او بر خيزد ليكن او مىگويد: اى دوست خدا امروز رنج و تعب نيست از جاى بر نخيز، من براى تو هستم و تو براى منى، پس همديگر را به مدت پانصد سال از سالهاى دنيا در آغوش مىگيرند بى آن كه يكى ديگرى را ملول و خسته كند، وقتى مرد بدون آن كه ملالى به او دست دهد انكى احساس سستى كند به گردن حوريه مىنگرد چشمش به گردن بندهايى از نى مىافتد كه از ياقوت سرخند وسط آنهالوحى است كه صفحه آن يك دانه مرواريد بزرگ است كه بر آن نوشته شده اى دوست خدا تو محبوب منى و من حوريه بهشتى محبوبه تو هستم، من به تو مىرسم و تو به من مىرسى سپس خداوند هزار فرشته به سوى او روانه مىكند تا او را به در آمدن در بهشت تهنيت گويند و حوريه را به او تزويج كنند، فرشتگان وقتى به نخستين در بهشت او مىرسند به فرشته اى كه موكل درهاى بهشت اوست مىگويند: از دوست خدا براى ما اجازه ورود بگير چه خداوند ما را فرستاده تا به او تبريك بگوييم، فرشته به آنها مىگويد: صبر كنيد تا دربان را از ورود شما آگاه كنم، فرشته به دربان وارد مىشود در حالى كه ميان او و رسيدن به نخستين در سه بهشت ديگر فاصله است، به دربان مىگويد: بر در عرصه هزار فرشته است كه پروردگار جهانيان آنها را فرستاده است تا به دوست خدا تهنيت گويند، و از من خواسته اند تا براى ورود آنها كسب اجازه كنم، دربان مىگويد: براى من دشوار است كه از دوست خدا در حالى كه در كنار همسر حوريه اش بسر مىبرد براى كسب اجازه ورود بخواهم، ميان دربان و دوست خدا دو بهشت ديگر است، دربان به سرپرست مراجعه مىكند و به او مىگويد: بر در عرصه بهشت هزار فرشته اند كه خداوند آنها را فرستاده تا به دوست خدا تهنيت گويند پس براى وروداجازه بگير، سرپرست به خدمتكاران مراجعه مىكند و به آنها مىگويد: فرستادگان خداوند اجازه بگير، سرپرست به خدمتكاران مراجعه مىكند و به مىگويد: فرستادگان خداوند جبار بر در عرصه بهشتند و آنها هزار فرشته اند كه خداوند آنها را براى گفتن تبريك به دوست خود روانه كرده است او را به وضع آنها اگاه كنيد، خدمتكاران او را از اين ارم آگاه مىكنند و او اجازه مىدهد فرشتگان بر او وارد مىشوند در حالى كه او در غرفه اى است كه هزار در دراد و بر هر درى از اين درها فرشته اى گمارده شده است، هنگامى كه اجازه داده مىشود كه فرشتگان بر دوست خدا وراد شوند هر فرشته اى درى را كه بر آن گمارده شده باز مىكند نگهبان هر فرشته را از يكى از درهاى غرفه وارد مىكند سپس فرشتگان پيام خود را از سوى خداوند به او مىرسانند، و اين مدلول قول خداوند است كه فرموده است: والملائكه يدخلون عليهم من كل باب (يعنى: از درهاى غرفه) سلام عليكم.... تا آخر آيه (922) و نيز فرموده است: و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكاكبيرا(923)، مراد در اين آيه دوست خدا و كرامت و نعمتها و سلطنت عظيم و پهناور اوست فرشتگانى كه پيام آوران خداوندند جز به اجازه او بر وى وارد نمى شوند و اين سلطنتى عظيم است، در آن ا نهرها از زير منازل مومنان جارى است چنان كه خداوند فرموده است: تجرى من تحتهم الانهار(924)، و ميوه هاى درختان در تسترس هر نوع ميوه اى كه مايل است با دهنش مىگيرد و مىخورد در حالى كه او تكيه داده است، هر يك از انواع ميوه ها به دوست خدا مىگويند: اى ولى خدا پيش از آن كه ميوه جلوتر را بخورى مرا بخرو در بهشت هيچ مومنى نيست جز اين ك ه او را بهشتهاى بسيارى است كه برخى داراى سايبان و برخى بدون سايبانند، همچنين نهرهايى از شراب و نهرهايى از آب و نهرهايى از شير و نهرهايى از عسل روان است هرگاه دوست خدا غذا بخواهد آنچه دلش مىخواهد برايش آورده مىشود بى آن كه نام آن را بر زبان آورد سپس با برادرانش خلوت مىكند و همديگر را ديدار مىكنند و در بهشتهاى خود رد سايه اى پهناور به اندازه فاصله ميان طولع فجر و دميدن آفتاب از ديدار يكديگر بهره مند مىشوند، و از اين خوشتر آن كه هر مومنى داراى هفتاد همسر حوريه و چهار زن آدمى است، او ساعتى را با زنهاى حورى و ساعتى را با زنهاى آدمى بسر مىبرد، ساعتى هم تنهايى را اختيار و بر پشتيها تكيه مىكند و آنها به همديگر نگاه مىكنند مومن در همان حال كه بر پشتى تكيه كرده اشعه نورى او را فرا مىگيرد، وى به خدمتگارانش مىگويد: اين اشعه درخشان چيست شايد خداوند جبار بر من نظر افكنده است، خدمتكارانش به او پاسخ مىدهند: خداوند بزرگ بسيار منزه، بسيار به تو نگريسته و خود را به تو نشان داده و خواهان ديدار تو است، او هنگامى كه تو را ديده است كه بر تخت خويش تكيه داده اى از غايت شوق به تو لبخندى زده و اشعه اى كه ديده اى و نورى كه تو را فرا گرفته اثر سپيدى و پاكيزگى و درخشندگى داندانهاى اوست، دوست خدا مىگويد: به او اجازه دهيد بر من وارد شود، هزار غلام و هزار كنيز با شتاب به سوى آن حوريه مىروند و اين خبر را به او بشارت مىدهند، وى از خيمه خود بيرون مىآيد و بر او وارد مىشود در حالى كه هفتاد جامه رنگارنگ كه همه از زر و سيم بافته شده و به در و ياقوت و زبرجد آراسته گرديده و به مشك و عنبر رنين شده اند بر تن دارد و به گونه اى است كه مغز پايش از وارى اين جامه ها ديده مىشود، طول او هفتاد ذراع وميان دو شانه اش ده ذراع است، هنگامى كه نزديك دوست خدا قرار مىگيرد خدمتكاران با سينيهاى زرين و سيمين كه پر از در و ياقوت و زبر جدند جلو مىآيند ورا نثار او مىكنند سپس دوست خدا و حوريه يكديگر را در آغوش مىكشند و هيچ كدام از ديگرى دچار خستگى و ملالت نمى شود».راوى گفته است: سپس ابو جعفر امام باقر عليه السلام فرمود: «اما بهشتى كه در كتاب خدا مذكور است عبارت از بهشت عدن، بهشت فردوس، بهشت نعيم و بهشت ماوى است: و نيز خدا را بهشتهاى ديگرى بر گردا گرد اين بهشتهاست و در آنها ديگرى بر گردا گرد اين بهشتهاست و در آنها مومن هره دوست دارد و بدان ميل مىكند برايش فراهم است، و به هر گونه كه بخواهد در آنها بالذت و نعمت بسر مىبرد، هنگامى كه مومن چيزى بخواهد يا آرزوى چيزى كند تنها بدين صورت آن را طلب مىكند كه بگويد: سبحانك الهم، وقتى اين را بگويد خدمتكران به آوردن چيزى كه خواسته و بدان رغبت كرده است مبادرت مىكنند بى آن كه آن را از آنان بطلبد يا به آن دستور دهد، و اين معناى قول خداوند متعال است كه: دعويهم سبحانك الهم و تحيتهم فيها سلام (925) مراد تحيت خدمتكاران است، و نيز فرموده است: و اخر دعو يهم ان الحمدلله رب العالمين (926)، اين را زمانى مىگويند كه لذاتشان را از مباشرت و طعام و شراب بر آورده مىكنند و با گفتن آن به هنگام فراغ حمد خدا را به جا مىآورند امااين كه فرموده است: اولئك لهم رزق معلوم (927) مراد اين است كه خدمتكاران روزى دوستان خدا را مىدانند و آن را پيش از آن كه از آنها بخواهند نزد آنان مىآورند و اين كه فرموده است: فوا كه و هم مكرمون (928)، مقصود آن است كه دوستان خدا در بهشت خواهان چيزى نمى شوند جز اين كه به سبب آن مرود اكرام قرار گيرند»(929)شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه درباره ايه: لهم فيها ازواج مطهرة (930) از آن حضرت پرسيدند فرمود: «آنهاهمسران پاكيزه اى هستند كه دچار حيض و حدث نمى شوند»(931)و به سند خود از مولاى ما اميرمؤمنان عليه السلام روايت كرده كه فرموده است: «طوبى درختى است در بهشت كه ريشه اش در خانه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله است، هيچ مومنى نيست جز اين كه يكى از شاخه هاى آن در خانه اوست و هر چيزى را در دلش قصد كند شاخه طوبى آن را برايش حاضر مىكند، اگر سواره تيزتك صد سال در زير سايه طوبى به حركت در ايد از زير آن بيرون نخواهد رفت، و اگر كلاغى از كنار ريشه اش به پرواز در آيد تا آنگاه كه از پيرى سپيد گردد به بالاى آن نخواهد رسيد»(932)از ابى جعفر امام باقر عليه السلام روايت است كه فرمود: «تسنيم» عاليترين شربت بهشتيان است خالص آن را محمد صلّى الله عليه وآله و خاندان او عليه السلام مىآسامند و ممزوج آن براى اصحاب يمين و ديگر بهشتيان است».(933)