بيان عذاب قبر - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيان عذاب قبر

برائبن عازب گفته است: به همراه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله براى حضور بر جنازه مردى از انصار بيرون رفتيم پيامبر صلّى الله عليه وآله در حالى كه سرش را به زير انداخته بود در كنار قبر او نشست، و سه بار گفت، بارالها من از عذاب قبر به تو پناه مىبرم»؛ سپس فرمود: «مومن هنگامى كه در آستانه آخرت قرار مىگيرد خداوند فرشتگانى به سوى او مىفرستد كه رخسارشان مانند خورشيد است و حنوط و كفن كردن او با اين فرشتگان است و تا آن جا كه چشم او كار مىكند مىنشينند زمانى كه روح از تنش خارج مىشود همه فرشتگانى كه ميان آسمانها و زمين اند و همه فرشتگا آسمان بر وى نماز مىگزارند، و همه درهاى آسمان گشوده مىشود و هر درى دوست مىدارد كه روح او از آن در وارد شود هنگامى كه روح او بالا برده شد گفته مىشود: اى پروردگار اين بنده تو فلان است، خداوند مىفرمايد: او را برگردانيد و كرامتهايى را كه برايش اماده كرده ام به او برسانيد چه به او وعده داده ام: نها خلقنا كم و فيها نعيد كم (675)... هنگامى كه فرشتگان باز مىگردند آواز نعلين آنها را مىشنود تا آنگاه كه به وى مىگويند: اى فلان پروردگار تو كيست، دين تو چيست و پيامبرت كيست پاسخ مىدهد: پروردگارم الله ودينم اسلام و پيامبرم محمد صلّى الله عليه وآله است در اين موقع بانگى سخت بر او مىزنند، و اين آخرين فتنه و آزمايش است كه براى مرده روى مىدهد هنگامى كه اين پاسخها را داد ندا كننده اى ندا مىدهد كه راست گفتنى و اين معناى قول حق تعالى است: يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة (676) سپس فرشته اى زيبا روى، خوشبوى و خوش لباس مىآيد ومى گويد: مژده باد تو را به رحمت پروردگار تو و بهشتهايى كه در آنها نعمتهايى جاودانى است پاسخ مىدهد: خداوند تو را به نيكى مژده دهد، تو كيستى؟ مىگويد: من اعمال شايسته تو هستم بخ خدا سوگند تو در طاعت خداوند شتاب و در معصيت او درنگ مىكردى خداوند تو را پاداش نيكو دهاد سپس ندا كننده اى ندا مىدهد كه از فرشهاى بهشت براى او بگسترانيد، و درى به سوى بهشت به روى او بگشاييد، پس مىگويد: بار خدايا قيامت را زودتر بر پا كن تا به سوى كسان و مال خود باز گردم»

«اما كافر هنگامى كه در آستانه آخرت و بريدن از دنيا قرار مىگيرد و فرشتگان غلاظ و شدادبا جامه هايى از آتش و پيراهنهايى از قطران بر او فرود ميآيند كه او را به وشحت مىاندازدند هنگامى كه جان از تنش بيرون رود همه فرشتگان ميان اسمان و زمين و كليه فرشتگان آسمان او را لعنت مىكنند، و جميع درهاى آسمان بسته مىشود و هيچ درى نيست جز اين كه كراهت دارد كه روحش از آن در وارد گردد، و چون روحش بالا برده شود آن را فرود مىاندازند و مىگويند: پروردگارا اين بنده تو فلان است هيچ آسمان و زمينى آن را نمى پذيرد، خداوند مىفرمايد: او را باز گردانيد و آن چه را ز بدى برايش آماده ساخته ايم به او نشان دهيد من به او وعده داده ام: منها خلقنا كم و فيها نعيد كم و او آواز نعلين فرشتگان را در آن موقع كه باز مىگردند مىشنود تا آنگاه كه به او مىگويند: اى فلان پروردگار تو كيست دين تو چيست و پيامبرت كيست؟ مىگويد: نمى دانم، به او مىگويند: واقعا هم نمى دانى، در اين هنگام شخصى زشت روى، بد بوى و زشت جامه وارد مىشود و مىگويد: بشارت باد تو را به خشم خداوند و به عذاب دردناك جاويد او مىگويد: خداوند تو را به بدى بشارت دهد تو كيستى؟ مىگويد: من عمل زشت، تو هستم به خدا سوگند تو در نافرمانى خداوند شتاب و در طاعت او درنگ مىكردى، خداوند تو را به بدى پاداش دهادت او مىگويد: خداوند تو را جزاى بد دهاد سپس مامورى كرو گنگ و كور بر او گمارده مىشوو با او گرزى از آهن است كه اگر جن و انس گرد هم آيند تا آن را بردارند قادر بر آن نخواهند بود، و اگر بر كوهى زده شود خاك مىگردد، با اين گرز يك ضربت به او مىزند كه به خاك تبديل مىشود پس از آن روح به او بازگردانيده مىشود و ضربت ديگرى به گردن او مىزند كه هر چه بر روى زمين است جز جن و و انس آواز آن را مىشنوند سپس ندا كننده اى ندا مىكند كه براى او دو صفحه از آتش بگسترانيد و درى به سوى دوزخ برايش بگشايد، پس دو صفحه از آتش برايش مىگسترانند و درى به سوى آتش به رويش باز مىكنند»(677)

مى گويم: از طريق خاصه (شيعه) كافى به سند خود از اميرمؤمنان عليه السلام روايت كرده كه فرموده است: «فرزند ادم چون در واپسين روز از روزهاى دنيا و نخستين روز از روزهاى آخرت قرار گيرد مال و فرزند و عملش براى او مجسم مىشود او به مالش توجه مىكند و مىگويد: به خدا سوگند من بر تو بسيار حريص و بخيل بودم، اينك چه كمكى براى من دارى مىگويد: كفنت را از من بگير سپس به فرزندانش رو مىكند و مىگويد: به خدا سوگند من دوستدار و نگهدار شما بودم، اكنون چه كمكى براى من داريد؟ پاسخ مىدهند: ما تو را به حفره ات مىرسانيم و در آن تو را دفن مىكنيم؛ سپس به عملش توجه مىكند و ميگويد: به خدا سوگند من به تو رغبت نداشتم و تو بر من گران بودى؛ اكنون تو را به من چه كمكى است؟ مىگويد: من در گورت و در روزى كه برانگيخته مىشوى و تا آنگاه كه من و تو را بر پروردگارت عرضه مىكنند همنشين تو هستم» فرمود: اگر ميت دوست خدا باشد شخصى نزد او مىآيد كه از همه خوشبوتر و نيكروتر و لباسش فاخرتر است و مىگويد: مژده بادتو را به روح و ريحان و نعمتهاى بهشت و مقدم تو نيكوترين مقدم باد، با او مىگويد: تو كيستى، پاسخ مىدهد: من عمل شايسته تو هستم كه از دنيا به بهشت كوچ كرده ام او غسل دهنده خود را مىشناسد و حمل كننده اش را سوگند مىدهد كه در حمل او شتاب كند، هنگامى كه وارد گورش مىكنند دو فرشته قبر با موهاى افراشته و گامهايى كه زمين را مىشكافدد و آوازى همچون غرش رعد و چشمانى مانند برق جهنده نزد او مىآيند وبه او مىگويند: پروردگار تو كيست و دين تو چيست و پيامبر تو كيست پاسخ مىدهد: الله پروردگار من و اسلام دين من محمد پيامبر من است به او مىگويند: خداوند است كه فرموده است: يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخرة (678) سپس قبر او را تا آن حد كه چشمش مىبيند وسعت مىدهند و پس از آن درى به سوى بهشت باز مىكنند و بعد از آن به او مىگويند: خوشحال و آسوده مانند جوان ناز پرورده بخواب: چه خداوند مىفرمايد: اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا و احسن مقيلا(679)

فرمود: «و هرگاه پروردگارش را دشمن باشد كسى نزد او مىآيد كه از همه خلق خدا بدشكلتر و بدلباستر و بدمنظرتر و بدبوتر است به او مىگود: بشارت باد به تو: فنزل من حبيم ونصلية جحيم (680)، او غسل دهنده اش را مىشناسد و حمل كننده اش را سوگند مىدهد كه از حمل او خوددارى كند هنگامى كه به قبر در آمد دو فرشته امتحان كننده اهل قبور نزد او مىآيند كفن او را بيرون مىآورند سپس به او مىگويند: پروردگار تو كيست دين تو چيست و پيامبرت كيست؟ مىگويد: نمى دانم، مىگويند: نه مىدانى و نه هدايت يافته اى سپس با گرز آهنينى كه به همراه دارند ضربه اى بر او وارد مىكنند كه هر جاندارى جز جن و انس به فرياد در مىآيد پس از آن درى به سوى آتش به روى او باز مىكنند و به او مىگويند: به بدترين حال بخواب او مانند نيزه كه آن را با سختى در قسمت آهنى ته آن فرو مىكنند در تنگى و سختى خواهد بود تا آن حد كه مغزش از ميان گوشت و ناخنهايش بيرون مىآيد، و خداند مارهاو كژدمها و جانوران گزنده و خزنده زمين را بر او چيره مىكند كه او را تا زمانى كه از گورش بر انگيخته مىشود بگزند»(681)

غزالى مىگويد: پيامبر صلّى الله عليه وآله فرموده است: «مومن در قبر خود در مرغزار سبزى است و گورش هفتاد ذراع فراخ مىوشد و چنان روشنى مىدهد كه گويى ماه شب چهارده است آيا مىدانيد آيه: فان له معيشة ضنكا(682) در باره چه چيزى نازل شده است عرض كردند خدا و پيامبرش داناتر است، فرمود: درباره عذاب قبر كافر است كه نود و نه تنين بر او مسلط مىشود، آيا مىدانيد تنين چيست آن نود و نه مار است و هر مارى هفت سر دارد كه پيوسته او را مىخراشند و مىليسند و در تنش مىدمند تا آنگاه كه قيامت شود»(683)

و نبايد بخصوص از اين عدد تعجب شود، چه شماره اين مارها و كژدمها به اندازه شماره خويهاى ناپسند است مانند كبر، ريا، حسد، غش، كينه و ديگر صفات مذموم، و اينها را اصول و ريشه هاى معدود و معينى است و از هر كدام فروع و شاخه هاى معين و مشخصى منشعب مىشود و اين فروع نيز به اقسامى منقسم مىگردد اين صفات همان مهلكانند كه به ذات خود به كژدم و مار منقلب مىشوند قويترين آنها مانند اژدها مىگزد و ضعيف آنها مانند كژدم و مار منقلب مىشوند قويترين آنها مانند اژدها مىگزد و ضعيف مانند كژدم نيش مىزند وآنچه در ميانه آنهاست مانند مار آزار مىدهد.

ارباب قلوب و صاحبان بينش با نور بصيرت اين مهلكات و انشعاب فروع آنها را مىبينيد جز اين كه بر تعداد آنها فقط با نور نبوت آگاهى حاصل مىشود ظواهر اين گونه اخبار صحيح است، ليكن اسرارى نهانى دارند كه در نزد ارباب بينش پوشيده نيست؛ كسى كه حقايق اين اخبار برايش روشن نشده است نبايد در صدد انكا رآن ها بر آيد چه پست ترين درجات ايمان تصديق و تسليم است.

اگر بگويى: ما كافر را مدتها در گورش مشاهده مىكنيم و او را زير نظر مىگيريم و از اينها كه گفته شد در او نمى بينيم چه دليلى دارد كه ما چيزى را بر خلاف مشاهده تصديق كنيم.

پاسخ اين است كه بدانى تو را در تصديق امثال اين اخبار سه مقام است:

مقام اول كه اظهر و روشنتر و سالمتر است اين است كه تصديق كنى اين جانوران موجودند و مردهرا مىگزند ليكن تو آنها را نمى بينى، زيرا اين چشم سر صلاحيت مشاهده امور ملكوتى را ندارد، و هر چه متعلق به آخرت سات از عالم ملكوت است آيا نمى بينى كه چگونه صحابه به فرود آمدن جبرئيل ايمان داشتند در حالى كه جبرئيل را نمى ديدند و به اين كه پيامبر صلّى الله عليه وآله او را مىبيند مومن بودند هرگاه تو بدينها ايمان ندارى مهمتر آن است كه به تصحيح اصل يمان خود به فرشتگان و وحى بپردازى، و اگر به اين اصل معتقد و روا مىدانى كه پيامبر صلّى الله عليه وآله چيزى را ببيند كه امت آن را نبيند در اين صورت چگونه اين گونه امور را درباره ميت روا نمى شمارى، ديگر آن كه همان گونه كه فرشته به آدميان و حيوانات شباهت ندارد و ماريها و كژدمهايى كه در گور مرده را مىگزند از نوع مارهاى جهان ما نيستند بلكه از جنس ديگرند و با حس ديگرى درك مىشوند.

مقام دوم - آن كه وضع خوابيده را به ياد آور كه گاهى در خواب مىبيند مارى او را مىگزد و او احساس درد مىكند به طورى كه در خواب فرياد يم كشد و عرق بر پيشانى اش مىنشيند و احيانا از جا كنده مىشود، او همه اينها ار در نفس خود درك مىكند و مانند افراد بيدار مىبيند و آزرده مىشود، ليكن تو بدنش را ساكن و آرام مشاهده مىكنى ودرون وى و مارها و كژدمهاى پيرامون او را نمى بينى در حالى كه مارها برگرد او موجود و عذاب الهى در باره او تحقق يافته است، ليكن نسبت به تو نامشهود مىباشد؛ وو چنانچه عذاب درد گزيدن باشد تفاوتى ميان مار تخيلى و مار ديدنى نيست.

مقام سوم آن كه مىدانى مار به ذات خود درد آور نيست بلكه آنچه از آن مايه درد است زهر آن است و زهر نيز درد نيست بلكه عذاب دراثرى است كه از زهر در وجو تو پديد مىآيد و اگر اين اثر از چيزى غير از زهر در تو حاصل شودعذاب بر تو فرودآمده است اما تعريف اين نوع عذاب ممكن نيست مگر آن كه با سببى مقايسه شود كه معمولا منجر به اين گونه عذاب مىگردد فى المثل اگر در انسان لذت مباشرت بدون انجام دادن آن آفريده شده بود، تعريف آن ممكن نبود جز آن كه با چيزى مقايسه شود تا آن مقايسه براى شناسايى آن سببى باشد و نتيجه به دست آيد، هر چند صورت سبب تحقق نيابد، و سبب را براى فايدهان مىخواهند نه براى ذات آن اين صفتهاى مهلك به هنگام مرگ در نفس به عواملى آزار دهنده ودرد آور مبدل مىشوند و در آنها مانند درد گزيدن مار است بى آن كه مارى وجود داشته باشد و دگرگونى صفت موجب آزار و شبيه صفت عشق است كه هنگامى كه معشوق مىميرد به سفتى موذى و ازار دهنده مبدل مىگردد و چه آن نخست لذت بخش بوده ليكن حالتى بر آن عارض شده كه ذاتا درد آور و آزار دهنده گرديده به طورى كه در دل مايه انواع عذابها شده و عاشق آرزو مىكند كه اى كاش لذت عشق و وصال را نمى يافت بلكه اينامر عينا يكى از انواع عذابهاى ميت است چه او در دنيا عشق را بر نفس خويش چيره كرده و به مال و املاك و آبرو و فرزند و خويشاوندان و آشنايان خود سخت دوستى مىرورزيده است و اگر همه اينها در دوران زندگى اش از او گرفته مىشد و اميدى به بازگشت آنها نداشت به گمان تو حالش بر چه منوال بود جز اين است كه بدبختى و عذابش بس بزر بوده و آرزو مىكند كاش هرگز مالى يا آبرويى نمى داشتم تا از فراق آنها دچار آزار و اذيت نمى شدم بنابراين مرگ عبارت از يك باره جدا شدن از همه محبوبهاى دنيوى است




  • مال حال من كان له واحد
    غيب عنه ذلك الواحد(684)



  • غيب عنه ذلك الواحد(684)
    غيب عنه ذلك الواحد(684)



پس حال كسى كه جز به دنيا شاد نمى شود چگونه خواهد بود هنگامى كه آن را ز او بگيرند و به دشمنانش بسپارند و حسرت آنچه از نعمتهاى آخرت از او فوت شده و دريغ و افسوس محجوب ماندن از حق تعالى نيز بر حسرت و اندوه او افزوه او افزوده شود؛ چه دوستى غير خدا انسان را از لقاى او محجوب ماندن از حق تعالى نيز بر حسرت آنچه از نعمتهاى آخرت از او فوت شده و دريغ و افسوس محجوب ماندن از حق تعالى نيز بر حسرت و اندوه او افزوده شود؛ چه دوستى غير خدا انسان را از لقاى او محجوب و از تنعم بدان محروم مىكند بنابراين درد جدايى از همه محبوبها و حسرت از دست دادن نعمتهاى آخرت تا ابدالاباد، و خوارى طرد و محجوب ماندن از لقاى پروردگار پياپى بر او مستولى مىشود و اينها چيزهايى است كه او بدآنهامعذب مىگردد و به دنبال اتش فراق آتش جهنم به سراغ او مىآيد چنان كه خداوند فرموده است، كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون، ثم انهم لصالوا لجحيم (685).

اما كسى كه به دنيا انس نگيرد و جز خدا را دوست ندارد و مشتاق لقاى او باشد هنگامى كه مىميرد از زندان دنيا و تحمل رنج شهوات آن رهايى يافته و بر محبوب خو وارد مىشود، و موانع و سوانح از او منقطع و نعمتهاى ابدى با ايمنى از زوال آنها به طور كامل براى او حاصل مىگردد، و لمثل هذافليعمل العاملون (686)

مقصود اين است كه فى المثل آدمى گاهى اسب خود را چنان دوست مىدارد كه اگر او را مخير كنند ميان اين كه اسبش را از او بگيرند يا آن كه كژدمى او را بگزد صبر برگزيدن كژدم را اختيار مىكند، در اين صورت درد فراق اسب براى او بزرگتر از درد گزيدن كژدم است چه اگر از او گرفته شود محبت آن او را مىگزد از اين رو بايد آدمى آماده اين گزيدنها شود زيرا مرگ اسب، مركب، خانه، املاك، زن، فرزند، دوستان، آشنايان، آبرو و منزلت وى بلكه گوش، چشم و همه اعضايش را از او مىگيرد و از اين كه چيزى از اينها به او باز گردد نيز نوميد است و اگر تنها اينها را دوست داشته باشد و همه آنها از او گرفته شود درد آن از گزيدن كژدمها و مارها بارى او بسيار سنگين تر ست چنان كه اگ ردر دوران زندگى آنها را از او بستانند مورد عقوبتى بزرگ واقع شده است هنگامى كه بميرد حال او نيز به همين منوال خواهد بود، زيرا م بيان كرديم نيرويى كه ادراك كننده آلام و لذات است نمى ميرد، و عذاب او پس از مرگ سخت تر است، چه آدمى در زمان حيات با سرگرم كردن حواس خود به مجالست و گفتگو با ديگران و اميد به بازگشت آنچه از دست داده يا دست يافتن به عوض آن تسلى و ارامش مىيابد، ليكن پس از مردن هيچ گونه تسلى وجود ندارد چه اين راه بر او بسته مىشود و نوميدى او را فرا مىگيرد بنابراين هر جامه و دستارو جز اينها را كه دوست مىدارد به گونه اى كه اگر آن را از او بستانند اندوهگين و معذب مىشود، اگر در دنيا از آن سبكبار باشد در آخرت به سلامت مىماند و معناى اين كه فرموده اند: «سبكباران نجات يافته اند» همين است و اگر گرانبار باشد عذاب او بزرگ خواهد بود و همان گونه كه حال كسى كه يك دينار از او به سرقت رود بهتر از سكى است كه ده دنيا از او بدزدند حال كسى كه داراى يك درهم است نيز سبكتر از حال دارنده دو درهم است و معناى قول پيامبر صلّى الله عليه وآله كه: «دارنده يك درهم حسابش سبكتر از دانرده دو درهم است»(687)، همين است پس هر چيزى از دنيا به هنگام مرگ از خود به جاى گذارى پس از مرگ مايه حسرت و افسوس تو است اكنون چنانچه بخواهى زياد بگذار و اگر مىخواهى كم، اگر زياد به جاى گذارى حسرت خود را زياد كرده اى و اگر كم بگذارى پشت خود را سبك ساخته اى در گورهاى توانگرانى كه زندگى دنيا را بر آخرت برگزيده وبدان شاد و مطمئن شده اند مار و كژدم زياد است.

اينها كه گفته شد ديدگاههاى ايمان در باره مارها و كژدمها و انواع ديگر عذابهاى قبر است ابو سيعد خدرى پسرش را كه مرده بود به خواب ديد، به او گفت: اى پسرم مرا پندى ده، پاسخ داد: در خواستهايت خدا را مخالفت مكن، گفت: اى فرزندم بيشتر گوى، پاسخ داد: اى پدر طاقت ندارى، گفت: ميان خود و خدا پيراهنى حايل مكن، گفته اند: سى سال پيراهن نپوشيد:

اگر بگويى: كدام يك از اين سه مقام صحيح است

پاسخ اين است كه بدانى پاره اى از مردم تنها مقام اول را اثبات كرده و بقيه را انكار كرده اند و برخى اولى را انكار و دومى را اثبات و بعضى تنها سومى را اثبات كرده اند، و آنچه درست است و از طريق بصيرت بر ما روشن شده آن است كه هر سه مقام قابل امكان است و آن كه برخى از آنها را منكر شده به سبب تنگ حوصلگى و نادانى وى به وسعت قدرت خداوند و عجايب تدبير اوست؛ از اين رو افعالى را از خداوند كه با آنها انس نگرفته و معهود او نيست انكار مىكند و اين ناشى از جهل و قصور اوست، بلكه اين طرق سه گانه در عذاب قبر همگى در خود امكان و تصديق آنها واجب است بسا بنده اى كه به يكى از انواع اين عذابها معذب شود، و بسا بنده اى كه مرود هر سه نوع عذاب قرار گيرد و ما از كم و زياد عذاب قبر به خدا پناه مىبريم، و حق همين است كه گفته شد آن را به طريق تقليد تصديق كن چه مشكل است كسى در روى زمين بتواند آن را از روى تحقيق بشناسد و آنچه من به تو سفارش مىكنم آن است كه در چگونگى آن زياد فكر نكنى و براى شناخت آن خود را مشغول نسازى بلكه خود را به چاره جويى در دفع عذاب با هر كيفيتى كه باشد مغول كن، اگر در به جا آوردن عمل و عبادت اهمال ورزى و خود را به بحث و بررسى اينها سرگرم كنى مانند كسى هستى كه حاكم او را دستگير و زندانى كند و بخواهد دست و بينى او را ببرد و او در طول شب در اين بينديشد كه حاكم دست و بينى او را با كارد خواهد بريد يا با شمشير و يا با تيغ، و در طريق چاره جويى براى دفع اصل عذاب از خودش بكلى نينديشد و اين نشانه نهايت نادانى است، چه به طور قطع معلوم است كه آدمى پس از مردن از يكى از دو حال بيرون نيست: يا گرفتار عذابى بزرگ و يا متنعم به نعمتهاى جاودانى است كه بايد خود را براى آن آماده كنند از اين رو بحث درباره چگونگى عقاب و ثواب، زايد محض و تضييع زمان است.

/ 43