بدان هرگاه دخول در آتش بر دسته هايى از مومنان لازم ايد خداوند به فضل و كرم خود شفاعت پيامبران و صديقان بلكه شفاعت عالمان و صالحان را در باره آنها مىپذيرد بلكه هر كس به سبب حسن رفتارش در نزد خداوند داراى آبرو و منزلتى باشد او را نسبت به كسان و خويشان و دوستان و آشنايانش حق شفاعتى است پس بكوش كه برا يخود در نزد خدا رتبه شفاعت به دست آورى، و آن بدين طريق است كه هيچ انسانى را حقير نشمارى چه خداوند دوستى خود را در بندگانش پنهان كرده است لذا شايد آن كه به چشم تو حقير مىآيد او ولى خدا باشد همچنين هيچ گناهى را كوچمشمار زيرا خداوند خشمش را در گناهان نهفته است شايد خشم خدا در همان گناهى باشد كه تو آن را كوچك شمرده اى، و هيچ طاعتى را ندك مدان براى آن كه خداوند متعال رضايش را در طاعاتش پنهان فرموده است بسا رضاى او در طاعتى باشد كه تو آن را اندك دانسته ايهر چند آن كلمه طيبه يا لقه اى يا نيتى حسنه يا چيزى از قبيل بوده است.دلايل شفاعت در قرآن و اخبار بسيار است، خداوند فرموده است: ولسوف يعطيك ربك فترضى (782)، عمرو بن عاص روايت كرده كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله قول ابراهيم را تلاوت فرمد كه: رب انهن اظلن كثيرا من الناس فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانك غفور رحيم (783)، و نيز قول عيسى بن مردمى (عليه السلام) را كه: ان تعذبهم فانهم عبادك (784)، سپس دستها را بلند كرد و گفت: امتى امتى، پس از آن گريست، خداوند به جبرئيل فرمود: برو نزد محمد و از او بپرس سبب گريه ات چيست جبرئيل نزد پيامبر صلّى الله عليه وآله آمد و از او پرسيد، آن حضرت او را آگاه كرد و گفت: خدا به آن داناتر است، خداوند فرمود: اى جبرئيل برو به محمد بگو: ما تو را درباره امتت خشنود خواهيم كرد و غمگين نخواهيم ساخت (785)پيامبر صلّى الله عليه وآله فرموده است: «پنج چيز به من داده شده كه پيش از من به كسى داده نشده است: يارى شده ام به رعب به اندازه مسافت يك ماه راه، غنايم برايم حلال شده است و پيش از من براى كسى حلال نبود، زمين برايم مسجد و خاكش برايم پاك قرار داده شده است، پس هر كسى از امتم در هر جا كه ادراك نماز بگزارد، و نيز شفاعت به: داده شده است، و نيزه رپيامبر تنها به سوى قوم خود مبعوث شدهاست و من به سوى همه مردم برانگيخته شده ام»(786)و نيز فرموده است: «چون روز قيامت شود من پيشواى پيامبران و سخنگوى انان بوده و بى هيچ فخرى صاحب شفاعت آنان خواهم بود»(787)و نيز: «من بدون هيچ فخرى سور فرزندان آدم هستم، و نخستين كسى هستم كه زمين برايم شكافته مىشود، من نخستين شفاعت كننده و اولين كسى هستم كه شفاعت او پذيرفته مىشود، پرچم حمد در دست من است، آدم و كسانى كه پايين تر از اويند در زير آن قرار مىگيرند»(788)و نيز: «براى هر پيامبرى دعاى مستجابى است: مىخواهم دعايم را براى شفاعت امتم در روز قيامت ذخيره كنم»(789)ابن عباس گفته است: پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: «در روز قيامت) براى پيامبران منبرهايى از زر نصب مىشود كه بر آنهامى نشينند، و من بر منبر خود نمى نشينم و در پيش روى پرودگارم ايستاده ام از بيم آن كه به بهشت فرستاده شوم و امتم پس از من به همان حال بماند، پس مىگويم، اى پروردگار من امتم، خداوند مىفرمايد، اى محمد مىخواهى با امتت چه كنم مىگويم: اى پروردگار من در حساب آنها تعجيل فرما و پيوسته شفاعت مىكنم، تا آنگاه كه به من براتهايى در رهايى افرادى داده يم شود كه به دوزخ فرستاده شده اند و آنها به حدى است كه خازن دوزخ مىگويد: اى محمد در امت خود براى اتش خشم پروردگارت باقيمانده به جا نگذاشته اى»(790)پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «من در روز قيامت بيش از ينگ و كلوخ روى زمين از مردم شفاعت مىكنم»(791)مى گويم: سپس غزالى درباره شفاعت مومنان حديثى از انس ذكر كرده و ما از طريق خاصه (شيعه) آنچه را از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است نقل مىكنيم: فرموده است: «در روز قيامت بنده اى را مىآورند كه داراى هى حسنه اى نيست، به او گفته مىشود: به ياد بياور و بگو كه آيا حسنه اى دارى به ياد مىآورد و مىگويد: اى پروردگار من حسنه اى ندارم جز اين كه فلان بنده مومن تو از كنار من گذشت و از من آب خواست تا وضو بگيرد و نماز بگزارد و من آب به او داد آن بنده مومن فراخوانده مىشود و اين را به ياد مىآورد و مىگويد: آرى اى پروردگار من از كنار او عبور كردم و از او مقدارى اب خواستم كه به من داد و با آن وضو گرفتم و نماز گزاردم، خداوند مىفرمايد: اين بنده ام را وارد بهشت كنيد»(792)و نيز فرموده است: به كسى گفته مىشود «اى فلان بر خيز و شفاعت كن، آن كس بر مىخيزد و براى قبيله و كسانش و براى يك يا دو مرد به اندازه عمل هر يك شفاعت مىكند»(793)مى گويم: سپس غزالى درباره شفاعت مومنان حديثى از انس ذكر كرده و ما از طريق خاصه (شيعه) آنچه را از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است نقل مىكنيم: فرموده است: «در روز قيامت بنده اى را مىآورند كه داراى هيچ حسنه اى نيست، به او گفته مىشود: به ياد بياور و بگو كه آيا حسنه اى دارى به ياد مىآورد و مىگويد: اى پروردگار من حسنه اى ندارم جز اين كه فلان بنده مومن تو از كنار من گذاشت و از من آب خواست تا وضو بگيرد و نماز بگزارد و من آب به او دادم آن بنده مومن فراخونده مىشود و اين را به ياد مىآورد و مىگويد: آرى اى پروردگار من از كنار او عبور كردم و از او مقدارى آب خواستم كه به من داد و با آن وضو گرفتم و نماز گزاردم، خداوند مىفرمايد: اين بنده ام را وارد بهشت كنيد»(794)