سختى حال ميت در سكرات مرگ، بيم از خطر سوء عاقبت، تحمل تاركى گور و كرمهاى آن، سوال منكر و نكير، عذاب قبر و خطرات آن اگر مستوجب خشم خداوند باشد ازآنچه پيش از اين ذكر گرديد دانسته شد و از همه اينها بزرگتر خطرهايى است كه پيش رو دارد كه عبارتند از نفخه صور، برانگيخته شدن از گور در روز نشور، عرض اعمال بر خداوند جبار، سوال از كم و بسيار، نصب ميزان براى شناختن مقادير اعمال، گذر از صراط با همه باريكى و تيزى آن و سپس انتظار اعلام صدور حكم الهى به اين كه اهل سعادت است يا شقاوت اينها حالات و بيم و هراسهايى است كه انسان ناگزير بايد آنها را بداند و سپس به طور قطع و يقين به آنها ايمان داشته باشد، پس از آن درباره آنها بسيار بينديشد تا انگيزه هاى آمادگى براى آنها در دلش برانگيخته شود.ايمان به روز واپسين به عمق دل بيشتر مردم راه نيافته ودر سويداى قلبآنها نگرفته است دليل بر اين امر آن است كه براى گرماى تابستان و سرماى زمستان خود را سخت آماده مىكنند ليكن درباره گرما و سرماى جهنم با همه سختيها و هراسهايى كه در بر دارد سستى مىورزند بلى هرگاه در باره روز قيامت از آنها پرسش شود زبانش بدان گويا مىشود، ليكن دلشان از آن غافل است چه اگر به كسى خبر دهند كه در پيش روى او خوراك مسمومى است و او گفتار خبر دهنده را تصديق ليكن پس از آن دست دراز كند تا از آن بخورد به زبان او را تصديق و به عمل او را تكذيب كرده است و تكذيب عملى شديدتر از تكذيب زبانى است، از پيامبر صلّى الله عليه وآله روايت شده كه خداوند فرموده است: «پسر آدم مرا دشنمام داد و او را نسزد كه به من دشنام دهد، و مرا تكذيب كرد و نبايد او مرا تكذيب كند اما دشنام او به من اين است كه مىگويد: مرا فرزندى است، و تكذيب او اين كه مىگويد: مرا چنان كه در اول افريد هرگز باز نخواهد گردانيد»(710)اين ضعف يقين و سستى تصديق در باره روز رستاخيز ناشى از كمى فهم در اين دنيا نسبت به امثال اين امور است چه اگر انسان توالد حيوانات را نديده بود و به او گفته مىشد: خدا صانعى است كه از نطفه كثيف انسانى مصور، خردمند، سخنور و مقتدر مىسازد باطنش از تصديق آن بشدت تنفر داشت، بدين سبب خداوند فرموده است: اولم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين (711)؛ و نيز: ايحسب الانسان ان يترك سدى، الم يك نطفة من منى يمنى (712)؛ زيرا در آفرينش انسان با توجه به شگفتيهاى بسيارى كه در اوست و اختلاف تركيب اعضايش عجايبى است كهاز برانگيختن و باز گردانيدن او در قيامت بسيار شگفت انگيزتر است، از كسى كه اين همه قدرت را در صنع خداوند مشاهده مىكند چگونه مىتواند قدرت و حكمت خداوند را در مسائل قيامت انكار كند؛ و اگر درايمان تو فتورى است با توجه به آفرينش نخست خود نظر كن كه آفرينش دوم نظير آن بلكه آسانتراز آن است؛ و اگر ايمان تو به آن قوى است دلت را به اين هولها و خطرها كه در پيش رو دارى متوجه كن و در آنها بينديش و عبرت گيرتا آسايش و قرار از دلت رخت بندد و به آمادگى براى عرض اعمال به پيشگاه خداوند جبار بپردازد؛ و نخست در اين بينديش كه چگونه از شدت نفخه صور كه يك صيحه بيش نيست و گوش ساكنان گورها را مىكوبد قبرها از روى مردگان شكافته شده و مردگان يكباره برانگيخته مىشوند.اكنون تصور كن كه تو با چهره اى دگرگون و تنى سراسر خاك آلود از گور برجسته اى در حالى كه از شدت اين صيحه بهت زده شده و چشمان را به سوى آن خيره كرده اى، و خلايق يكباره ازگورهايشان كه در آنها بلاهاى طولانى ديده اند برخاسته اند و علاوه بر غم و اندوه بسيار و شدت انتظار براى دانستن سرانجام كار خود از كثرت بيم و هراس زبانشان بند آمده است، چنان كه خداوند مىفرمايد: و نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض الا من شاءالله نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون (713)؛ و نيز: فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون (714)؛ و نيز فاذا نقر فى الناقور، فذلك يومئذ يوم عسير(715)؛ و نيز: و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ما ينظرون الا سيحة واحدة تاخذهم و هم يخصمون، فلا يستطيعون توصية و لا اهلهم يرجعون، و نفخ فى الصور فاذاهم من الاجداث الى ربهم ينسلون، قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ماوعد الرحمان و صدق المرسلون (716). و اگر در پيش روى مردگان جز هراس از همين نفخه وجود نداشت باز سزاوار بود كه انسان بسيار بيمناك باشد، چه آن نفخه وصيحه اى است كه بر اثر آن همه اهل آسمانها و زمين مدهوش مىشوند، يعنى مىميرند جز كسانى كه خدا بخواهد و آنها برخى از فرشتگانند، از اين رو پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «چگونه بيا سايم در حالى كه صاحب صور، صور را در دهان گرفته، و پيشانى را كج كرده، و گوش فرا داده منتظر است كه ى دستور داده مىشود تا در آن بدمد»(717)مقاتل گفته است: صور شاخى (ميان تهى) است و اسرافيل دهانش را بر آن نهاده به شكل بوقى كه در آن بدمند و دهانه آن به اندازه پهناى اسمانها و زمين است و او به عرش اليه چشم دوخته و منتظر است كه كى به او دستور داده مىشود تا نفخه نخستين را بدمدهنگامى كه در آن بدمد همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از هوش مىروند يعنى از شدت هراس مىميرند جز كسانى كه خدا بخواهد، و آنها جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و فرشته مرگ مىباشند سپس خداوند به فرشته مرگ امر مىكند كه جان جبرئيل و پس از او جان ميكائيل و بعد جان اسرافيل را بگيرد؛ آنگاه به فرشته مرگ امر مىشود كه بميرد و او مىميرد.پس از دميدن نفخه نخست چهل سال خلايق در برزخ خواهند ماند سپس خداوند اسرافيل رازنده مىكند و به او دستور مىدهد كه نفخه دوم را بدمد، چنان كه فرموده است: ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون (718)، يعنى بر پاى مىايستند و به برانگيخته شدن مردگان مىنگرند پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «هنگامى كه برانگيخته شويم به صاحب صور امر مىشود و او شاخ (ميان تهى) را به سوى دهن مىبرد و يك پايش را جلو و پاى ديگر را عقب مىگذارد و انتظار مىكشد كه كى در صور بدمد، هان از اين نفخه بترسيد»(719)بنابر اين درباره خلايق و خوارى و شكستگى و فروتنى آنان به هنگام برانگيخته شدن از قبر و هراسشان از اين نفخه و انتظارشان در اين كه به سعادت يا شقاوت آنها حكم مىشود بينديش چه تو هم مانند آنان شكسته و حير تزده در ميان آنان خواهى بود هر چند در دنيا از مرفهان و توانگران متنعم باشى زيرا پادشاهان زمين در آن روز از همه اهل محشر خوارتر و كوچكتر و حقير ترند به طورى كه خلايق آنها را مانند مورچه در زير پاهاى خود لگد مال مىكنند در اين هنگام حيوانات وحشى از بيابانها و كوههاى در حالى كه سر به زير انداخته اند به صحراى مشحر رو مىآورند و پس از توحش و رميدن از مردم با ان ها آميخته مىشوند، و بى آن كه به گناهى آلوده باشند براى روز نشور خوار و سرافكنده اند و اين به سبب آناست كه شدت صيحه و هول نفخه آنها را از گريز از مردم و رميدن از آنها باز داشته است چنان كه خداوند فرموده است: و اذا الوحوش حشرت (720)سپس شياطين سركش پس از تمردها و خيره سريهاى خود به صحراى محشر رو مىآورند در حالى كه از هيبت عرض اعمال بر حق تعالى خاضع و تسليم اند، چنان كه حق تعالى فرموده است: فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ثم لنحضر نهم حول جهنم جثيا(721) پس در حال خود و احوال دل خويش در آن جا بينديش.