چگونگى دوزخ و هولهاى و عذابهاى آن - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چگونگى دوزخ و هولهاى و عذابهاى آن

اى غافل از خود كه به آنچه و آن سرگرميهاى اين دنياست كه همه در شرف زوال و نيستى است مغرور و فريفته شده اى، تفكر در چيزى را كه از آن كوچ خواهى كرد رها كن و در چيزى كه بر آن ورود خواهى كرد بينديش چه به تو خبر داده شده جايى كه همه به آن وارد خواهند شد دوزخ است: و ان منكم الا واردها كن على ربك حتما مقضيا، ثم ننجى الذين اتقوا و نذرالضالمين فيها جثيا(806). بنابراين بايد در ورود خود به دوزخ بر يقين و در نجات خود از آن رد شك باشى پس هول ورود بدان جا را به ياد آورد شايد با انجام دادن عژاعمال آن خود را براى نجات از آن آماده كنى اء

و رد احوال خلايق بنگر كه از شدايد قيامت آنچه را بايد تحمل كنند تحمل كرده اند و در حالى كه در غم و هول و هراس فرو رفته اند ايستاده و منتظرند تا حقيقت اخبار را بدانند و شفاعت كنندگان شفاعت كنند ناگهان ظلماتى كه داراى شعبه ها و شاخه هاست مجرمان را احاطه مىكند و آتشى كه داراى زبانه و شعله ها است بر آنهاسايه مىافكند و از آن بانگى هولناك و رعب انگيز مىشنوند كه بيانگر شدت خشم آن است، در اين موقع مجرمان به هلاكت خود يقين مىكنند، و امتها از ترس به زانو در مىآيند تا آن جا كه بى گناهان از بدى عاقبت خود بيمناك مىشوند در اين ميان ندا كننده اى موكلان دوزخ ندا مىكند فلان فرزند فلان كه در دنيا با آرزوهاى دراز به خود وعده ها مىداد و عمرش را با ارتكاب اعمال زشت ضايع مىكرد كجاست، آنها با گرزهاى آهنين به پيشواز او مىروند و با تهديدهاى شديد با وى روبرو مىشوند و او را به سوى عذابهاى سخت مىرانند و در قعر جهنم سرنگون مىكنند و به او مىگويند: ذق انك انت العزيز الكريم (807) پس آنها را در خانه هايى سكنا مىدهند كه از هر سو تنگ، راههايش تاريك، مهلكه هايش مبهم است، اسى ران جاودانى و آتش آن هميشگى است، اشماميدنيشان حيم (اب جوشان) و قرارگاهشان جحيم است، موكلان آنهار ار سركوب مىكنند، و هاويه آنها را گرد مىآورد، آرزوهايشان در آن جز هلاكت نيست، و رهايى از آن برا ايشان ميسر نيست، پاهايشان به موى بالاى پيشانى آنها بسته شده و از ظلمت معاصى روهايشان سياه گشته است از هر سوى آن آواز مىدهند، و از هر گوشه و كنار آن فرياد مىزنند: اى مالك وعده عذاب خداوند بر ما تحقق يافت اى مالك آهن ما را به ستوده در آورده، اى مالك پوست بدن ما، پخته و سوخته شده، اى مالك ما را از اين جا بيرون آورد كه ما ديگر به گناه باز نمى گرديم، موكلان دوزخ مىگويند: هيهات هنگام امان دادن نيست، و از اين سراى ذلت خروجى براى شما وجود ندارد، دور شويد و با من سخن مگوييد، شما اگر از آن بيرون آورده شويد به آنچه از آن نهى شده ايد باز مىگرديد، در اين موقع آنها نوميد مىشوند، و از كوتاهيهاى خود در برابر خداوند تاسف مىخورند ليكن پشيمانى آنها را نجات نمى دهد و تاسف براى آنهاسودى ندارد، آنها را به رو مىاندازند در حالى كه در غل و زنجيرند و در بالا و زير و راست و چپ آتش است بلكه غرقه در آتشند و طعام و شراب و لباس و بستر آنها از آتش است، آنان در ميان پاره اى اتش بسر مىبرند و جامه هاى قطران مىپوشند، و رزهاى آهنين بر آنها فرود مىآيد، و سنگينى زنجيرها آنان را به ستوه مىآورد: ناگزير در تنگناهاى آن داخل مىگردند و در ردكات آن شكسته و خرد مىشوند و در ميان تاريكيهاى آن سراسيمه اند، آتش آنها را مانند ديگ جوشان به جوش مىآورد و صداى آنها به ويل و ثبور بلند مىشودت و در هر زمان فرياد هلاك شدم سر مىدهند، آب جوشان بر سر آنهاريخته يم شود و بر اثر آن انچه در شكم دارند گداخته و پوست بدنشان بريان مىگردد: براى آنها گرزهاى گران آهنينى است كه سرهايشان بدآنهاخرد مىشود، چرك و زرداب از دهنهايشان سرازير مىگردد، و جگرهايشان از تشنگى پاهر پاره و چشمهايشان گداخته و بر صورتهايشان جارى مىشود، گوست صورتشان و مويهايشان بلكه پوستهايشان از هر طرف فرو مىريزد، و هر زمان پوست آنها سوخته شود پوست ديگرى به جاى آن به آنها داده مىشود، استخوانهايشان از گوشت تهى و ارواحشان به عروق و رشته اعصابشان وابسته است، در ميان اتشها آواز بر مىآورند و آرزوى مرگ مىكنند لكين نمى ميرند.

چگونه خواهى بود هرگاه به آنها نظر افكنى و مشاهده كنى كه صورتهايشان از زغال سياهرت شده و چشمهايشان كور، زبانهايشان لال، پشتشان شكسته، استخوانهايشان خرد شده، گوشهايشان بريده، پوستهايشان دريده و دستهايشان به گردنشان و پاهايشان به موى بالاى پيشانيشان بسته شده است، آنها بر روى صورتهايشان در آتش حركت مىكنند، و با خشمهايشان از روى خار و خس آهنين ميگذرند، شعله هاى آتش تا اعماق درونشان را مىسوزاند و مارهاى هاويه و كژدمهاى آن به ظواهر اعضايشان چسبيده است

اينها مجمل احوال دوزخيان است اكنون درتفضيل اين اهوال بينديش و نخست درباره واديهاى دوزخ و دره هاى آن تفكر كن چه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «همانا در جهنم هفتاد هزار وادى است و در هر وادى هفتاد هزار دره است و در هر دره هفتاد هزار اژدها و هفتاد هزار كژدم است، كار كافر و منافق به پايان نمى رسد و مگر آنگاه كه همه آنها او را(808)

بگزند»

از على عليه السلام روايت شده كه پيامبر صلّى الله عليه وآله فرموده است: «به خدا پناه بريد از چاه غم يا وادى غم، عرض كردند: اى پيامبر خدا وادى غم يا چاه غم چيست فرمود: آن واديى است در جهنم كه جهنم هر روز هفتاد بار از آن به خدا پناه مىبرد، خداوند آن را براى قاريان رياكار آماده كرده است»(809)

اينها كه ذكر شده درباره وسعت جهنم و انشعاب و اديهاى آن بود كه به آندازه واديهاى دنيا و شهوتهاى آن است و تعداد طبقات جهنم به اندازه اعضاى هفتگانه اى است كه بنده به وسيله آنها مرتكب گناه مىشود، برخى از اين طبقات بالاى برخى ديگرند، بالاترين آنها جهنم و پس از آن به ترتيب سقر، لظى، حطمه، سعير، جحيم و هاويه است اكنون در عمق كه هر نياز دنيوى همواره به نيازى بزرگتر از آن منجر مىشود هاويه جهنم نيز به آخر نمى رسد مگر آن كه به هاويه اى ژرفتر از آن منتهى ميگردد.

گفته اند: در خدمت پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله بوديم كه آوازى شنيديم، پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: آيا مىدانيد اين چيست عرض كرديم: خدا و پيامبرش داناترند، فرمود: «اين سنگى است كه هفتاد سال است در جهنم فرو فرستاده شده و اكنون به قعر آن رسيده است»(810)

سپس در تفاوت دركات جهنم بينديش چه در آخرت درجات بزرگتر و برتريها زيادتر است، و همان گونه كه حرص مردم به دنيا متفاوت است، برخى چنان در كار دنيا حريص و زياده طلبند كه به غريق شباهت دارند، و بعضى تا حد معينى خود را با آن درگير كرده اند از اين رو آتش دوزخ نيز به طور متفاوت دامنگير آنها مىشود چه ان الله لا يظلم مثقال ذرة (811) و انواع عذابها به هر گونه كه باشد بر همه كسانى كه در دوزخند به طور يكسان وارد نمى شود بلكه براى هر كدام از آنها را به نسبت مقدار گناهانش حد معلوم و معينى است جز اين كه هرگاه همه دنيا و متعلقات آن به كسى كه عذابش از همه كمتر است عرضه شود حاضر است آن را در برابر سختى كه به آن گرفتار است معاوضه كند پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «كم عذابترين اهل دوزخ كسى است كه نعلينى از آتش در پاى دارد كه بر اثر گرمى آن مغز او به جوش مىآيد»(812) اينك در حال كسى كه عذابش را سبك كرده اند بينديش و وى را با كسى كه عذابش سخت و سنگين است مقايسه كن و از آن عبرت گير، و هر زمان در شدت عذاب جهنم شك كنى انگشت خود را به آتش نزديك ساز و اين را بدان قياس كن سپس بدان كه تو در اين مقايسه خطا كرده اى چه آتش دنيا با آتش جهنم تناسبى ندارد ليكن چون سخت ترين عذاب دنيا عذاب اين آتش است عذاب جهنم را بدان شناسانده اندد هيهات كه اگر دوزخيان نظير آتش دنيا را مىيافتند از آتشى كه در آن گرفتارند مىگريختند و با رغبت خود را در اين مىانداختند اين معنا در برخى اخبار بدين گونه تعبير شده و گفته اند: «آت شدنيا هفتاد بار به هفتاد آب رحمت شسته شده تا اهل دنيا تاب آن را داشته باشند»(813) بلكه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله به صفات آتش جهنم تصريح كرده و فرموده است: «خداوند امر فرموده هزار سال اتش دوزخ را افروختند تا سرخ شد سپس هزار سال ديگر آن را افروختند تا سپيد گرديد، پس از آن هزار سال ديگر آن را افروخته كردند تا سياه شد، و آن سياه و تاريك (814) است» و نيز فرموده است: «آتش در پيشگاه خدا ناله و شكايت كرد و گفت، پروردگارا بخشى از من بخش ديگر را مىخورد از اين رو خدا به او اجازه داد كه دو بار نفس كشد يكى در زمستان و ديگرى در تابستان پس سخت ترين گرمايى كه در تابستان مىيابيد از گرماى آن و سخت ترين سرماى زمستان از زمهر ير آن است»(815) پس از اين بنگر به عفونت چرك و خونى كه از بدن آنها جارى مىشود به طورى كه در آن غرق مىشوند، معناى و غساق همين است.

ابو سعيد خدرى گفته كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «اگر يك دلو از غساق جهنم در دنيا انداخته شود همه اهل زمين متعفن خواهند شد»(816)، اين شراب اهل جهنم است و هنگامى كه يكى از آنها از تشنگى استغاثه و درخواست آب مىكند از آب چرك و خون به او نوشانيده مىشود و آن را جرعه جرعه مىآشامد و هيچ گواراى او نمى شود و از هر سو مرگ به او هجوم مىآورد ليكن نمى ميرد: و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا(817).

سپس به طعام آنها بنگر كه زقوم است چنان كه خداوند فرموده است: ثم انكم ايها الضالون المكذبون لا كلون من شجر من زقوم، فمالئون منها البطون، فشاربون عليه من الحميم فشاربون شرب الهيم (818)

و نيز خداوند فرموده است: آنهاشجرة تخرج فى اصل الجخيم طلعها كانه روس الشياطين، فانهم لا كلون منها فمالئون منها البطون، ثم ان لهم عليها لشوبا من حميم (819) نيز فرموده است: تصلى نارا حامية، تسقى من عين آنية (820)، و نيز: ان لدينا انكالا و جحيما، و طعاما ذا غصة و عذابا اليما(821) ابن عباس گفته است: «پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: اگر قطره اى از زقوم در درياهاى دنيا بچكد زندگى بر مردم دنيا تباه مىشود پس چگونه خواهد بود كسى كه آن طعام اوست»(822)

انس گفته است: پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: «به آنچه خداوند شما را بدان ترغيب كرده رغبت كنيد، و از آنچه شما را از آن بر حذر داشته بر حذر باشيد، و بترسيد از عذاب و عقاب او و از جهنم كه خداوندد شما را بدآنهاترسانيد چه اگر قطره اى از بهشت در دنيايى كه در آنيد با شما باشد آن را برايتان خوش و گوارا مىسازد، و اگر قطره اى از دوزخ در دنيايى كه درهستيد با شما باشد آن را برايتان ناخوش و ناگوار مىگرداند»(823)

ابوالدرداء گفته است: «پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: بر دوزخيان گرسنگى را چيره مىكنند به طورى كه با عذابى كه گرفتار آنند برابرى مىكند، براى طعام فرياد رسى و لابه مىكنند به آنها طعامى از خار و خس داده مىشود كه نه فربه يم كند و نه گرسنگى را فرود مىنشاند، و نيز به طعامى گلوگير داده مىشود و هنگامى كه به ياد مىآوردند كه در دنيا لقمه گلوگير را با آب فرو مىبردند درخواست آشاميدنى مىكنند شرابى از آب جوشان به آنها يم دهند كه با انبرهاى آهنين براى آنها برده مىشود، هنگامى كه به صورت آنها نزديك مىگردد رويهايشان را بريان مىكند، و وقتى به شكم آنها مىرسد آنچه را در شكم دارند تكه تكه مىكند مىگويند: موكلان دوزخ را فرا خوانيد، آنها را حاضر مىكنند، مىگويند: از پروردگارتان بخواهيد از عذاب ما يك روز تخفيف دهد، موكلان دوزخ مىگويند: آيا پيامبران شما با دلايل روشن به سوى شما نمى آمدند، پاسخ مىدهند، چرا مىگويند: پس دعا كنيد كه دعاى كافران جز گمراهى و ضلالت نيست، مىگويند: مالك دوزخ را فرا خوانيد، او را حاضر مىكنند، مىگويند: اى مالك از پروردگار بخواه ما را بميراند، به آنها پاسخ مىدهد: شما هميشه در همين جا خواهيد بود.»

اعمش گفته است: به من خبر داده شده كه ميان دعوت آنها از مالك و اجابت او هزار سال فاصله ميشود: «پس از آن بعضى به بعضى ديگر مىگويند: پروردگارتان را بخوانيد كه كسى از پروردگارتان بهتر نيست، مىگويند: اى پروردگار ما بدبختى ما بر ما چيره شد و گروهى گمراه بوديم، اى پروردگار ما، ما را از اين جا بيرون آورد، اگر به گمراهى باز گرديم ستمكار خواهيم بود، به آنها پاسخ داده مىشود: گم شويد در آن و با من سخن نگوييد، در اين هنگام از هر خير و خوبى نوميد مىشوند و صدا به گفتن دريغ و افسوس و واويلا بلند مىكنند»(824)

ابو امامه گفته است: پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله (825) درباره آيه: و يسقى من ماء صديد: يتجرعه لا يكاد يسيغه (826) فرمود: آبى كه چرك و خون است پيش او آورده مىشود و او از آن كراهت دارد، وقتى به نزديك او برده مىشود صورتش بريان مىگردد و پوست سرش مىافتد، و وقتى آن را مىآشامد روده هايش تكه تكه مىشود تا آنگاه كه از نشيمنگاهش بيرون آيد خداوند مىفرمايد: و سقوا ماء حميما فقطع امعاء هم (827)، و نيز: و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه (828).

اين است خوراك و نوشيدنى دوزخيان به هنگامى كه گرسنه مىشوند، اكنون به مارها و كژدمهاى جهنم و شدت زهر و بزرگى جثه و زشتى منظر آنها بنگر كه بر اهل جهنم مسلط و به آنها شيفته ميشوند و يك ساعت از گزيدن آنها باز نمى ايستند.

از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت است كه: كسى كه خداوند به او مالى دهد و وى زكات آن را پرداخت نكند روز قيامت مال او به صورت مارى بسيار زهر ناك كه بر بالاى چشمانش دو خال سياه است مجسم و طوق گردن او مىشود، سپس دو گوشه دهن او را مىگيرد و مىگويد: من مال و گنج تو هستم، و پس از آن پيامبر صلّى الله عليه وآله اين آيه را خواند: و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتاهم الله من فضله هو خيرا لهم (829)

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «در دوزخ مارهايى است همانند گردن شتران تنومند بختى كه چون يكى از آنها بگزد چهل سال سوزش زهر آن احساس مىشود و در آن كژدمهايى است مانند استراپالاندار كه وقتى مىگزند گزيده شده چهل سال دچار سوزش زهر آن سات اين كژدمها و مارها بر كسانى مسلط مىشوند كه در دنيا بخل و بدخويى و آزار رسانى به مردم بر آنان چيره باشد و كسى كه خود را از خويها نگهدارد اين مارها و كژدمها براى مجسم نمى شوند و از آنها مصون مىماند»(830)

پس از اينها در بزرگ گردانيدن اجسام دوزخيان بينديش چه خداوند بر طول و عرض اندام آنها مىافزايد تا بدين سبب عذاب آنها زيادتر شود و سوزندگى آتش و سوزش گزيدگى مارها و كژدمها را يكباره در همه اجزاى بدن خود پياپى احساس كنند از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت است كه: «دندان كافر در آتش مانند كوه احد و ستبرى پوست بدنش به اندازه مسافت سه روزه راه است»(831) و نيز فرموده است: «لب پايين او بر سينه اش افتاده و لب بالايش پهن شده و صورتش را پوشانيده است»(832) و نيز: «در روز قيامت زبان كافر دو فرسخ كشيده مىشود و مردم آن را پايمال مىكنند»(833) با اين بزرگى بدن پيوسته آتش آنهارا مىسوزاند و پوست و گوشت آنها پياپى تجديد مىشود درباره آيه: كلما نضجت جلو دهم بدلنا هم جلودا غيرها(834) گفته شده است كه آتش در هر روز هفتاد هزار بار آنها را يم خرود و هر بار كه آنان را مىخورد گفته ميشود: باز گرديد وبه همان گونه كه بوده اند باز مىگردند.

مى گويم: از طريق خاصه (شيعه) صدوق به سند خود از امام باقر عليه السلام روايت كرده كه فرموده است: دوزخيان به سبب عذابهاى دردناكى كه بر آنها وارد مىشود مانند سگها و گرگها عوعو مىكنند، تو چه گمان دارى در باره گروهى كه فرمان مرگ آنها صادر نمى شود تا بميرند، و عذاب آنهاتخفيف داده نمى شود در جهنم تشنگان و گرسنگانى هستند كه چشمانشان نمى بيند كر و گنگ و كورند و رويهايشان سياه است، طرد شدگان به دوزخند و پشيمان از كردار خويشند، آنها مرود ترحم قرار نمى گيرندو از عذابشان تخفيف داده نمى شود، در آتش دوزخ شعله ور مىشوند، و از آب جوشان مىنوشند، و از زقوم يم خورند و با انبر آتش در هم شكسته و با گرزهاى آهنين كوبيده مىشوند و فرشتگان غلاظ و شداد به آنها رحم نمى كنند آنها بر روهايشان به سوى اتش جهنم كشيده مىشوند، و با شياطين همنشين مىگردند، و در قيد غل و زنجيرها مقد و مغلول مىشوند، اگر دعا كنند اجابت نمى شود، و اگر حاجتى را مساءلت كنند بر آورده نمى گردد، اين است حالت كسانى كه وارد دوزخ مىشوند»(835)

و نيز به سند خود از امام صادق (عليه السلام) روايت كدره كه فرموده است: «روزى پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله نشسته بود ناگهان جبرئيل عليه السلام بر او نازلشد در حالى كه غمگين و محزون و چهره اش دگرگون بود، پيامبر صلّى الله عليه وآله به او فرمود: اى جبرئيل چه شده است كه تو را اندوهگين و گريان مىبينم، عرض كرد: اى محمد چرا چنين نباشم و حال آن كه امروز منافيخ (دمه هاى) جهنم نصب شده است، پيامبر صلّى الله عليه وآله فرمود: اى جبرئيل منافيخ جهنم چيست عرض كرد: خداوند به آتش امر فرمود هزار سال در آن دميدند تا سرخ شد سپس به آن امر فرمود هزار سال ديگر در آن دميد تا سفيد گرديد پس از آن به آن امر فرمود تا هزار سال ديگر در آن دميدند تا سياه شد و اكنون سياه و تاريك است اگر حلقه اى از زنجيرى كه درازاى آن هفتاد ذراع است در دنيا نهاده شود از گرمى آن همه دنيا مىگدازد، و اگر قطره اى از زقوم و ضريع در آبهاى دنيا چكيده شود همه دنيا از بوى گند آن مىميرند پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله گريان شد و جبرئيل نيز گريست، خداوند فرشته اى به سوى آنها فرستاد و گفت: پروردگارتان به شما سلام مىرساند و مىفرمايد: من شما را مصونيت داده ام از اين كه گناهى مرتكب شوديد تا شما را بدان عذاب كنم»(836)

على (عليه السلام) از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت كرده كه فرموده اس: «اين آتش شما يك جزء از هفتاد جزء اتش جهنم است و هفتاد بار با اب خاموش شده است و اگر اين نبود آدمى نمى توانست آن را به هنگامى كه شعله ور مىشود خاموش كند و آن را در روز قيامت مىآورند تا بر اتش دوزخ گذارده شود، هيچ فرشته مقرب و هيچ پيامبر مرسل نيست جز اين كه در آن روز از بيم فرياد جهنم به زانو در مىآيد»(837)

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرموده است: در جهنم براى متكبران واديى است كه به آن سقر گفته مىشود، و آن از شدت گرماى خود به خدا شكايت كرد و اجازه خواست تا نفس كشد خدا به او اجازه داد، وقتى نفس كشيد جهنم سوخت»(838)

و نيز از آن حضرت روايت است كه: «در جهنم مارهايى است همانند گردن شتران تنومند بختى... تا آخر حديث»(839) چنان كه غزالى ذكر كرده است.

غزالى مىگويد: اكنون در گريه و ناله و دريغ و افسوس دوزخيان بينديش چه اين حالات در همان آغاز ديدار دوزخ بر آنها چيره مىشود.

پيامبر صلّى الله عليه وآله فرموده است: «در آن روز جهنم با هفتاد هزار زمام آورده مىشود كه هر زمامى به دست هفتاد هزار فرشته است»(840)

از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله نقل شده كه فرموده است: بر اهل آتش گريه را چيره مىكنند و آنان مىگريند تا اشك آنها تمام ميشود سپس خون مىگريند به طورى كه در صورتشان شكاف گونه هايى ديده مىشود كه اگر كشى به آنها فرستاده شود در آنها روان مىگردد»(841) آنها مادام كه در گريستن و ناليدن و دريغ و افسوس خوردن اجازه دارند به آن دامه مىدهند چه اين آسايشى براى آنهاست ليكن از اين عمل نيز ممنوع مىشوند.

محمد بن كعب قرظى گفته است: دوزخيان را پنج دعاست، خداوند چهار دعاى آنها را پاسخ مىدهد و چون به دعاى پنجم مىرسند ديگر هرگز سخن نمى گويند آنان مىگويند: ربنا امتنا اثنتين احبيتنا اثنتين فاعترفنا بذنو بنا فهل الى خروج من سبيل (842)، خداوند در پاسخ آنها مىفرمايد: ذلكم بانه اذا دعى الله وحده كفرتم و ان يشرك به تومنوا فالحكم الله العلى الكبير(843) پس از آن مىگويند: ربنا ابصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا(844)، خداوند به آنها پاسخ مىدهد: اولم تكونوا اقسمتم من قبل ما لكم من زوال (845) سپس مىگويند: ربنا اخرجنا نعمل صالحا غير الذى كنا نعمل (846)، خداوند پاسخ مىدهد: اولم نعمركم ما يتذكرفيه من تذكر و جاء كم النذير فذوقوا فما للظالمين من نصير(847) بعد از آن مىگويند: ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ظالين، ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون (848) خداوند در پاسخ مىفرمايد: اخسئوا فيها و لا تكلمون (849)، پس از اين ديگر هرگز سخن نمى گويند، و اين شديدترين عذاب براى آنهاست.

مالك بن انس مىگويد: زيد بن اسلم درباره قول خداوند متعال: سواء علينا اجرعنا ام صبرنا ما لنا من محيص (850) گفته است: صد سال شكيبايى مىورزند سپس صد سال ديگر بيتابى مىكنند، پس از آن مىگويند: سواء علينا اجرعنا ام صبرنا.

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «روز قيامت مرگ را به صورت قوچى كبود رنگ مىآورند و ميان بهشت و دوزخ سر مىبرند، در اين هنگام ندا ميشود: اى بهشتيان جاويد باشيد بدون مرگ، و اى دوزخيان جاويد باشيد بدون مرگ»(851)

اينها كه ذكر شد اقسام عذابهاى جهنم است به اجمال، و تفصيل غمها و افسوسها و محنتها و حسرتهاى آن بى پايان است بزرگترين حسرت دوزخيان علاوه بر عذابهاى سختى كه بدان گرفتارند حسرت از دست رفتن نعمتهاى بهشت و محروميت از لقاى پروردگار و از دست دادن رضاى اوست با علم به اين كه همه اينها را به بهايى اندك فروختند چه آنها را در برابر شهوتهاى پست و زودگذر دنيا معامله كردند، شهوتهايى ناپالوده كه به انواع كدورتها آلوده بود از اين رو در درون خود مىگويند: دريغا چگونه با سرپيچى از او امر پروردگارمان خود را هلاك ساختيم و چرا نفس خويش را وادار نكرديم تا در روزهاى اندك عمر شكيبايى ورزد و اگر شكيبايى مىكرديم آن روزگار سپرى مىشد و اكنون در جوار خداوند رحمان به رضا و رضوان او متنعم بوديم.

اى واى بر دريغ و افسوس اينان كه از دست آنها رفت آنچه را از دست دادند و گرفتار شدند به آنچه بدان گرفتارند و چيزى از نعمتها و لذتهاى دنيا براى ن ها باقى نماند، اگر اينان نعمتهاى بهشت را مشاهده نمى كردند دريغ و افسوس آنها تا اين حد زياد نبود ليكن اين نعمتها بر آنها عرضه مىشود چنان كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «در روز قيامت دسته اى از دوزخيان را به سوى بهشت مىبرند همين كه به بهشت نزديك مىشوند و بوى آن را استنشاق و به قصور آن و آنچه خداوند براى بهشتيان فراهم ساخته نظر مىكنند ندا مىرسد كه ان ها را باز گردانيد، آنان را از آن بهره اى نيست لذا با اندوه و افسوسى باز مىگردند كه گذشتگان و آيندگان با غم و افسوسى نظير آن باز نمى گردند از اين رو مىگويند: اى پروردگار ما اگر پيش از آن كه ثوابها و آنچه را براى دوستانت آماده ساخته اى به ما نشان دادى ما را به جهنم فرستاده بودى براى ما آسانتر بود، خداوند به آنها پاسخ مىدهد، اين كار براى آن بود كه شما هنگامى كه خلوت كرديد با ارتكاب گناهان بزرگ با من مبارزه مىكرديد و هرگاه مردم را مىديديد اظهار فروتنى مىكرديديد، از مردمان مىترسيديد و از م نمى ترسيديد، مردم را بزرگ مىداشتيد و مرا تجليل نمى كرديد، چيزهايى را به خاطر مردم ترك مىكرديد و براى من رها نمى كرديد از اين رو امروز علاوه بر آن كه شما را از ثوابهاى دايمى محروم مىكنم عذابهاى دردناك به شما مىچشانم»(852)

عيسى (عليه السلام) فرموده است: «بسا بدنهاى رعنا و چهره هاى زيبا و زبانهاى شيوا كه فردا در طبقات دوزخ مىنالند» بنابراين اى بيچاره درباره اين هول و هراسها بينديش و بدان كه خداوند دوزخ را توام با ترس و وحشت آفريده و مردمى را براى آن خلق كرده كه كم يا زياد نمى شوند، و اين موضوعى است كه قضاى خداوند بر آن صادر گشته و امر آن خاتمه يافته است، خداوند فرموده است: و انذرهم يوم الحسرة اذ قضى الامر و هم فى غفلة (853)، به جانم سوگند كه اين شاره به روز قيامت است، ليكن اين حكم در روز قيامت صادر نمى شود بلكه در ازل الازال صدور يافته ودر روز قيامت آنچه قضاى الهى بدان سبقت گرفته آشكار مىگردد.

شگفتا از تو كه خنده و بازى كنى و خود را به امور ناچيز و بى اهميت دنيا سرگم سازى در حالى كه نمى دانى قلم قضا چه چيزى از پيش برايت رقم زده است.

اگر بگويى: كاش مىدانستم كه بازگشتم به كجا و عاقبت و سرنوشت من چيست و چه چيزى قلم قضا درباره من رقم زده است

پساخ اين است كه براى تو نشانه اى است كه مىتوانى با آن خوگيرى و به سبب آن اميد خود را صادق بدانى و آن اين است كه به احوال و اعمال خويش بنگرى چه بر هر كسى آنچه را براى آن خلق شده ميسر و اسان كرده اند، پس اگر راه خير برايت اسان شده است خوشحال باش كه از آتش به دورى، و اگر هر زمان قصد كار خيرى مىكنى موانع تو را احاطه مىكند تا از آن دست باز دارى و هرگاه قصد كار بدى ميكنى اسباب آن برايت ميسر و آسان مىشود تا آن را انجام دهى بدان كه قضاى الهى همين را بر تو رقم زده است، زيرا دلالت اين امر بر سر انجام كار مانند دلالت باران بر رويش گياه و دلالت دود بر اتش است خداوند فرمودهاست: انالابرار لفى نعيم، و ان الفجار لفى جحيم (854) بنابراين خود را بر آن دو آيه عرضه كن نا جايگاه خود را در سراى دينا و آخرت بدانى.

/ 43