سبب درازى آرزو و درمان آن - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سبب درازى آرزو و درمان آن

بدان درازى آرزو دو سبب دارد، يكى دوستى دنيا و ديگرى نادانى.

اما دوستى دنيا سبب مىشود كه هرگاه انسان به شهوتها و لذتها و علايق دنيا انس گيرد جدايى از آنها بر او دشوار گردد و دلش از ياد مرگ كه موجب جدايى از آنهاست سرباز زند، چه كسى كه چيزى را خوش ندارد آن را از خود دور مىسازد انسان شيفته آرزوهاى درونى خوى شاست و پيوسته خود را به آنچه موافق مراد اوست دلبسته و آرزومند مىكند، و آنچه مراد اوست باقى ماندن در دنياست؛ از اين رو همواره آن را در ذهن خود مىپروراند و در درون خود جايگزين مىسازد و لوازم آن و آنچه براى اين منظور مورد نياز اوست اعم از مال و خانواده و خانه و دوستان و چهارپايان و ديگر اسباب دنيوى را پيشبينى و فراهم مىكند و در نتيجه دلش در گرو اين تفكر بوده و از ياد مرگ غافل مىشود و نزديكى آن را تصور نمى كند، و اگر احيانا قضيه مرگ به دلش خطور و نياز خود را به آمادگى براى آن احساس كند موضوع را به آينده واگذار مىكند و خود را به وعده دلخوش مىسازد و به خود مىگويد: روزها در پيش روى تواست بگذار تا بزرگ شوى آنگلاه توبه مىكنى، و هنگامى كه بزرگ مىشود مىگويد: بگذار تا پير شوى، و چون پير شود مىگويد: بگذار تا از ساختمان اين خانه، و آباد كردن آن ملك فارغ شوى، يا از اين سفر باز گردى، يا از اداره امور اين فرزند و تهيه وسايل و مسكن براى او فراغت يابى، يا از قهر دشمنى كه تو را شماتت مىكند آسوده شودى از اين رو پيوسته امروز و فردا مىكند و آمادگى براى مرگ را به تاءخير مىاندازد، و به هر كارى كه دست مىزند براى اتمام آن ناگزير مىشود كارهاى بسيار ديگرى را كه مربوط به آن است عهده دار گردد به همين گونه امر را از امروز به روز ديگر و از اين كار پس از كار ديگر بتدريج به تاءخير مىاندازد تا در وقتى كه به هيچ روى گمان آن را ندارد مرگ او را بربايد و به همين سبب حسرت و اندوه او طولانى خواهد بود چه بيشتر اهل دوزخ فريادشان از تاءخير و امروز و فردا كردن است و مىگويند: دريغا از تاءخير و آن بيچاره اى كه اجراى امر را از امروز به فردا مىافكند نمى داند آن عاملى كه امروز او را به اين كار فرا مىخواند فردا نيز با او خواهد بود و اين حالت با گذشت زمان در او رسوخ و وقت مىيابد به طوريكه گمان مىكند كسى كه خود را در امور دنيا مستغرق كرده و به حفظ آن مشغول است براى امر آخرت خود فراغتى خواهد يافت، ليكن هيهات زيرا كسى از آن فراغت مىيابد كه آن را دور بيندازد چنان كه گفته اند:




  • فما قضى احد منها لبانته
    و ما انتهى ارب الا الى ارب (522)



  • و ما انتهى ارب الا الى ارب (522)
    و ما انتهى ارب الا الى ارب (522)



ريشه همه اين آرزوها محبت دنيا و انس به آن و غفلت از مدلول قول پيامبر صلّى الله عليه وآله است كه فرموده است: «دوست بدار آنچه را دوست مىدارى ليكن از آن جدا خواهى شد.»

اما نادانى و آن موجب اين است كه انسان بر جوانى خود اعتماد كند و مرگ را در جوانى بعيد بداند اين بيچاره فكر نمى كند كه اگر سالخوردكان شهرش را بشمارند عده آنها از يك دهم مردم شهر كمتر خواهد بود و كمى آنها به سبب آن است كه مرگ در ميان جوانان بيشتر است، چه تا آن زمان كه پير مىميرد هزاران كودك و جوان زندگى را بدرود مىگويند گاهى بر اثر اطمينان به سلامت خود مرگ را مستبعد مىداند و مرگ ناگهانى را نيز بعيد مىشمارد و نمى داند كه آن بعيد نيست چه اگر هم دور باشد بيمارى ناگهانى دور نيست و هر بيمارى ناگهان عارض مىشود و هنگامى كه انسان بيمار شود مگر او مستبعد نخواهد بود اگر اين نادان بينديشد و بداند كه مگر وقت مخصوصى اعم از جوانى، پيرى، كهولت، تابستان، زمستان، پاييز، بهار، شب و يا روز ندارد آگاهى و آمادگى او براى مرگ زياد خواهد شد ليكن ندانستن اين امور و دوستى دنيا او را وادار مىسازد كه آرزوهايش را طولانى كند و از امكان مرگ نزديك خود غافل باشد و پيوسته گمان كند كه مرگ در پيش روى اوست اما نزول و وقوع آن را بر خود پيشبينى نمى كند، جنازه ها را تشييع مىكند ليكن تصور نمى كند جنازه اش را تشييع كنند چه مشايعت جنازه ديگران زياد براى او اتفاق افتاده و با آن خود گرفته و پيوسته مرگ ديگران را شاهد بوده لكين با مرگ خود انس نگرفته و تصور نمى رود كه با آن انس گيرد چه هنوز واقع نشده و اگر واقع شود تكرار نخواهد شد و از اول تا آخر عزم جز يك بار روى نمى دهد بنابراين راه آن است كه خود را با ديگران قياس كند و بداند جنازه او نياز ناگزير به سوى گورستان حمل و به خاك سپرده خواهد شد و شايد خشتى كه با آن لحشد پوشيده مىشود زده و ساخته شده است و او نمى داند، لذا تاءخير در آماده شدن براى مرگ جهل محض است.

از اين رو هرگاه دانستى سبب درازى آرزو نادانى و دوستى دنياست، پس درمان آن با دفع سبب ميسر خواهد شد، اما نادانى را با تفكر درست و صافى كه از دل حاضر و آماده برخاسته باشد و نيز شنيدن حكمتهاى بليغ از دلهاى پاك مىتوان دفع كرد، ليكن بيرون كردن محبت دنيا از دل بسيار سخت است چه آن درد دشوارى است كه درمان آن پيشينان و متاءخران را خسته و درمانده كرده و علاج آن تنها ايمان به روز باز پسين و مجازتهاى سنگين و ثوابهاى بزرگ آن است؛ و هرگاه انسان به اين امر يقين حاصل كند محبت دنيا از دلش بيرون مىرود چه محبت بزرگ محبت كوچك را از دل مىزدايد و با مشاهده حقارت دنيا و نفاست آخرت از اين كه به دنيا توجه كند سرباز خواهد زد هر چند پادشاهى مشرق تا مغرب زمين به او داده شود، چه رسد به اين كه هر بنده اى در اين دنيا جز از مقدار اندكى از آن كه آلوده به انواع ناملايمات است برخوردار نيست و در اين صورت چگونه با وجود ايمان به آخرت به دنيا شاد باشد و محبت آن در دلش رسوخ يابد از خداوند خواستاريم كه دنيا را آن چنان به ما وانمود كند كه به بندگان صالح و شايسته خودنشان داده است به هر حال براى استقرار ياد مرگ در دل درمانى مانند توجه به مرگ قرآن و همگنان و اين كه چگونه در وقتى كه گمان نمى كردند مرگ به سراغ آنها آمد وجود ندارد اما كسى كه خود را براى آن آماده ساخته فوز عظيمى را نصيب خود كرده و آن كه به درازى آرزو فريفته شده زيان و خسران آشكارى را بهره خود ساخته است.

آدمى بايد در هر ساعت به اندام و اعضاى خود بنگرد و بينديشد كه چگونه سرانجام كرمها آنها را خواهند خورد و چگونه استخوانها خرد و متلاشى خواهند شد و فكر كند كه كرمها از حدقه راست او آغاز به خوردن خواهند كرد يا از حدقه چپ، زيرا چيزى در بدن او نيست جز اين كه طعمه كرمها خواهد شد و آنچه از او براى خودش باقى مىماند تنها علم و عمل خالص او براى خداست همچنين بايد در آنچه بزودى بر او وارد مىشود مانند عذاب قبر، سوال نكير و منكر، حشر و نشر، اهوال قيامت و فزع ندا در روز عرض اكبر بينديشد، زيرا امثال اين تفكرات است كه ياد مگر را در دل تازه نگه مىدارد و او را به آمادگى براى آن فرا مىخواند.

/ 43