بدان كسى كه دو برادر غايب دارد كه ورود يكى را در فردا و ورود ديگرى را پس از يك ماه يا يك سال انتظار دارد براى ديدار برادرى كه پس از يك ماه يا يك سال ديگر وارد مىشود خود را آماده نمى كند بلكه آماده ديدار برادرى مىشود كه فردا وارد خواهد شد پس آمادگى نتيجه قرب انتظار است كسى كه منتظر رسيدن مرگ پس از گذشت يك سال ديگ راست دلش به آنچه در اين مدت است مغولمى شود و آنچه را پس از آن است فراموش مىكند سپس در هر روز كه بامداد مىشود منتظر يك سال تمام است و روزى را كه گذشته از اين مهلت كم نمى كند و همين امر مانع او مىشود كه به عمل بشتابد، چه وى همواره مجال وسيعى در اين يك سال براى خود تصور مىكند و در نتيجه عمل را به تاءخير مىاندازد پيامبر صلّى الله عليه وآله فرموده است: «هر يك از شما از دينا جز ثروتى طغيان برانگيز، يا فقرى فراموشى آوردن يا مرضى تباه كننده يا پيرى خرف كننده يا مرگى به آخرت رساننده يا دجال را انتظار ندارد، دجال بدترين غايبى است كه منتظر اويند، يا انتظار قيامت را دارد و قيامت سخت تر او تلختر است (528).»ابن عباس گفته است: «پيامبر صلّى الله عليه وآله در آن هنگام كه مردى را پند مىداد به او فرمود: پنج چيز را پيش از پنج چيز مغتنم بشمار، جوانى خود را پيش از پيرى، سلامت خود را پيش از بيمارى، توانگرى خود را پيش از نادارى، فراغت خود را پيش از مشغولى و زندگى خود را پيش از مردنت.(529)»و نيز فرموده است: «دو نعمت است كه بسيارى از مردم در آنها زيان كارند: سلامت و فراغت (530)»، يعنى آنها را مغتنم نمى شمارند و هنگامى كه زايل شوند ارزش آنها شناخته مىشود.و نيز: «هر كس بترسد راه را در شب مىرود و آن كه در شب رود (بامداد) به منزل مىرسد آگاه باشيد كالاى خداوند گرانبهاست آگاه باشيد كالاى خداوند بهشت است (531)»و نيز: جائت الراجفة تتبعها الردافة؛ يعنى مرگ با آنچه در اوست فرا رسيد(532).»هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه وآله در اصحاب خود غفلت يا غرورى مىديد با صداى بلند در ميان آنها ندا مىداد: «مرگ به سوى شما به طور ثابت و لازم آمد يا با شفاوت و يا با سعادت (533).»و نيز فرموده است: «من بيم دهنده ام و مرگ دگرگون كننده و قيامت وعده گاه است (534).»ابن عمر گفته است: پيامبر صلّى الله عليه وآله بر ما وارد شد و آفتاب بر اطراف سقف خانه بود فرمود: از دنيا باقى نمانده جز مانند آنچه از امروز ماباقى مانده نسبت به آنچه گذشته است»(535)و نيز: «داستان دنيا داستان جامه اى است كه آنرا سرتاسر شكافته باشند و تنها به نخ آخر آن آويخته باشد و بزودى اين نخ نيز قطع شود(536).»جابر گفته است: پيامبر صلّى الله عليه وآله هنگامى كه خطبه مىخواند و قيامت را ياد مىفرمود: و آوازش را بلند مىكرد و گونهايش سرخ مىشد و مانند اين بود كه از ورود سپاهيانى بيم مىداد، و مىفرمود: در بامداد و شامگاه به شما گوشزد كردم كه من و قيامت مانند اين دو هستيم و دو انگشت خود را به هم چسباند(537).ابن مسعود گفته است: پيامبر صلّى الله عليه وآله اين آيه را تلاوت كرد: فمن يرد الله آن يعديه يشرح صدره للاسلام (538) سپس فرمود: «هرگاه نور در سينه در آيد گشاده مىشود» عرض كردند: اى پيامبر خدا آيا آن را نشانه اى هست كه شناخته شود فرمود: «آرى دور شدن از سراى فريب، و باز گشتن به سراى جاويد، و آمادگى براى مرگ پيش از فرود آمدن آن (539).»