زمين محشر و اهل آن - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زمين محشر و اهل آن

سپس بنگر كه چگونه پس از برانگيختن از گورها و زنده شدن آنها را برهنه و بى پاى افزار به سوى صحراى محشر مىرانند، سرزمينى سپيد و صاف و هموار كه در آن كژى و فراز و نشيبى ديده نمى شود، و بلنديى در آن نيست، تا انسان در پشت آن مخفى گردد، و گودى و يا جاى مطمئنى وجودندارد تا از چشم مردم در آن پنهان شود بلكه سرزمينى يكسان و صاف است كه گروه گروه مردم به سوى آن رانده مىشوند منزه است خداوندى كه همه خلايق را با اختلاف جنس به وسيله را جفه اى كه در پى آن رادفه اى است گرد مىآورد و به سزمين محشر سوق مىدهد مراد از راجفه نفخه نخستين و مقصود از رادفه نفخه دومين است و سزاوار است كه دلها در آن روز لرزان و چشمها در آن گريان و خاشع باشد پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده ات: «مردم در روز قيامت بر روى زمينى سپيد و خالص مانند يك قرص (نان) پاكيزه محشور مىشوند كه در آن براى كسى نشانه اى نيست»(722)، يعنى بنايى وجود ندارد كه آدمى را بپوشاند و پست و بلندى نيست تا چشم را از رويت باز دارد نبايد گمان كنى كه آن زمين مانند زمين دنياست بلكه تنها در نام با آن برابر است، خداوند فرموده است، يوم تبدل الارض غير الارض و السماوات (723) ابن عباس گفته است: در آن كم و بيش روى خواهد داد و درختها و كوهها و دره ها و آنچه در آنهاست از ميان مىرود و چون چرم عكاظى (724) گسترده مىشود زمنى است مانند نقره سپيد كه خونى بر روى آن ريخته نشده و گناهى در آن صورت نگرفته است پس آسمانها با خورشيد و ماه و ستارگان آن از بين مىروند.

بنابر اين اى بيچاره در هولها و سختيهاى قيامت بينديش، چه هنگامى كه خلايق در اين صحنه جمع مىشوند ستارگان آسمان از بالاى سر آنها پرا كنده و ماه و خورشيد محو مىشوند و زمين به سبب خاموشى چراغ آن تاريك مىشوند، و در همين حال آسمان بر سر مردم به گردش در مىآيد و با همه ستبرى كه غلظت آن به اندازه پانصد سال راه است شكافته مىشود و فرشتگان در اطراف و اكناف آن ايستاده اند اى واى از بيم و هراسى كه از شنيدن آواز شكافته شدن آن بر تو دست خواهد داد، و اى واى از هيبت روزى كه در آن آسمان با همه صلابت و سختى شكافته شده و فرو مىريزد و مانند نقره گداخته روان مىشود و زرديى با آن مىآميزد كه گلگون مىگردد، و اسمانى (كه بر تو سياه افكنده) همچون مس گداخته و كوهها مانند پنبه رنگين زده شده در مىآيند و مردمان مانند پروانه هاى پخش شده بر روى هم مىريزند در حالى كه برهنه و بى پاى افزار روان هستند پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «مردم با پاى برهنه و عريان و ختنه نشده» برانگيخته مىشوند و عرق آنها را لگام مىكند و به نرمه گوش مىرسد سوده دخرت زمعه همسر پيامبر صلّى الله عليه وآله كه اين حديث را روايت كرده مىگويد به آن حضرت عرض كردم: اى پيامبر خدا واى بر ما آيا بعضى از ما به بعضى ديگر مىنگرند؟ فرمود: «مردمان به خود مشغولند و به ديگرى توجه ندارند لك امرى منهم يومئذ شان يغنيه»(725)

مى گويم: از طريق خاصه (شيعه) كافى به سند خود از سيدالعابدين امام سجاد (عليه السلام) روايت كرده كه فرموده است: «پدرم برايم حديث كرد كه او از پدرش على بن ابى طالب (عليه السلام) شنيد كه ضمن آنچه به مردم مىگفت فرمود: چون روز قيامت شود خداوند مردم را از گورهايشان بى سلاح و سيله و لخت بدون ريش در سرزمينى صاف و هموار بر مىانگيزاند؛ نور (ايمان) آنها را به پيش مىراند و تاريكى آنها را گرد هم در مىاورد تا آنگاه كه در عقبه محشر توقف مىكنند، و از كثرت ازدحام بعضى بر دوش بعضى ديگر سوارو سپس از حركت منع مىشوند لذا بسختى نفس مىزنند و ريزش عرق آنها زياد مىشود و كار بر آنان دشوار يم گردد و ناله شان شدت مىيابد و فرياد شان بلند مىشود؛ و اين نخستين هول از اهوال روز قيامت است در اين هنگام خداوند جبار از فراز عرش خود در صفوفى از فرشتگان به آنهاتوجه مىكند و به يكى از فرشتگان دستورمى دهد كه در ميان آنها ندا كند: اى گروه خلايق خاموش باشيد و به منادى خدا جبار گوش فرا دهيد در اين هنگام آخرين نفر آنها مانند اولين نفر آنهامى شنود - پس بر اثر اين ندا صداها خاموش و چشمها بر زير انداخته مىود و بدنها به لرزه در مىآيد و دلها را ترس فرا مىگيرد و سرها را به سمت صدا بلند مىكنند و با شتاب گردنها را به سوى آن مىكشاند، و كافر مىگويد: هذا يوم عسر(726) در اين موقع خداوند جبار به سوى آنها توجه و به عدل خود برحكم مىكند و مىفرمايد: من خداوندى هستم كه هيچ معبودى جز من شايسته پرستش نيست، حكمران دادگرى هستم كه ستم نمى كنم امروز ميان شما به عدل وداد حكم مىكنم به طورى كه در نزد من به احدى ستم نشود امروز حق ضعيف را از قوى مىگيرم، و براى صاحب مظلمه ستم كننده را با حسنات و سيئات او قصاص مىكنم، و بخشنده مظالم را پاداش مىدهم امروز هيچ ستمگرى كه نزد او از كسى مظلمه اى باشد از اين عقبه عبور نمى كند مگر اين كه صاحب مظلمه آن را ببخشد و من پاداش او را بدهم و يا در موقع حساب جبران آن مظلمه را از او بگيرم بنابراين مردم در ميان هم در آييد و ظمالم خود را از كسانى كه در دنيا به شما ستم كرده اند مطالبه كنيد و من براى شما عليه انان گواهم، و گواهى كافى هستم.»

فرمود: «پس همديگر را شناسايى و بازيابى مىكنند و هر كسى نزد ديگرى مظلمه اى يا حقى داشته باشد او را بدان ملزم مىسازد، و همچنان در صحراى محشر تا آنگاه كه خدا بخواهد مىمانند، در نتيجه وضع سخت و عرق آنها زياد و غم و اندوهشان سخت و ناله و فريادشان بلند مىشود و آرزو مىكنند كه با رد مظالم به اهلش از آن وضع رهايى يابند در اين هنگام خداوند به حال آنها و رنج و مشقتى كه دچارند توجه مىكند وندا كننده اى از سوى او ندا مىدهد به گونه اى كه آخرين آنها مانند اولين آنها مىشنود كه اى گروه خلايق براى دعوت كننده خدا خاموش شويد و بشنويد كه خداوند مىفرمايد: من بسيار بخشنده ام اگر دوست داريد كه ببخشيد ببخشيد و گرنه مظالم شما را براى شماى گيرم گروهى از خلايق به سبب مشقت بسيار و تنگى راه و ازدحام آنها و به اميد آن كه از وضعى كه دارند رهايى يابند مظلام را مىبخشند و برخى خوددارى مىكنند و مىگويند: پروردگارا مظالم ما بزرگتر از آن است كه آنها را ببخشيم سپس ندا كننده اى از سوى عرش خداوند ندا مىكند: رضوانخازن بهشت فردوس كجاست خدداوند به او امر مىكند كه از فردوس كاخى را كه از نقره است با همه بناها و خدمتكارانى كه در آن است به آنها نشان دهد، و او قصر را با همه كنيزكان و خدمتكاران و اثاثى كه در اطراف و درون آن است براى ان ها نمايان مىسازد آنگاه ندا كننده اى از سوى خداوند ندا مىكند: اى گروه خلايق سرهايتان را بلند كنيد به اين قصر بنگريد، آنها سرهايشان را بلند مىكنند و همگى آرزومند آن مىشوند، سپس از سوى خداوند ندا كننده اى

ندا مىدهد كه اى گروه خلايق اين قصر بارى هر كسى است كه از مومنى عفو كند، و همه جز كسانى اندكى عفو مىكنند، خداوند مىفرمايد: امروز هيچ ستمگرى به بهشت من راه نمى يابد، و هيچ ستمكارى كه نزد او مظلمه اى از يكى از مسلمانان باشد به دوزخ در نمى آيد تا انگاه كه در موقف حساب حق خود و را از آن ستمكار بگيرد، اى خلايق براى حساب آماده شويد سپس به آنها آزادى داده مىشود و به سوى موقف حساب روان مىشوند در حالى كه بعضى بعضى ديگر را دفع و طرد مىكنند تا آنگاه كه پا به عرضه حساب مىنهند و خداوند بر عرش مستولى است در اين هنگام دو اوين باز و ترازوها نصب و پيامبران و شاهدان كه ائمه اند حضور مىيابند، و هر امامى كه بر اهل زمانن خود شهادت مىدهد به اين كه در ميان آنها به امر خدا قيام و آنان را به راه او دعوت كرده است» راوى مىگود: مردى از قريش عرض كرد: اى پيامبر خدا هرگاه از مرد مومنى نزد مردى كافرى مظلمه اى باشد چه چيزى از كافر كه اهل دوزخ است مىگيرد؟ على بن الحسين (عليه السلام) به او فرمود: از گناهان مسلمان به اندازه حقى كه بر كافر دارد ساقط مىشود و كافر به اندازه مظلمه اى كه مسلمان بر او دارد علاوه بر عذاب كفر خود معذب مىگردد.

قرشى عرض كرد: هرگاه مسلمانى بر ذمه مسلمان ديگر مظلمه اى داشته باشد چگونه مظلمه او از مسلمان اخذ مىشود فرمود: به اندازه حق مظلوم از حسنانت ظالم اخذ و به حسنات مظلوم اضافه مىشود؛ قرشى عرض كرد: اگر ظالم حسناتى نداشته باشد؟ فرمود: اگر ستمكار حسناتى ندارد و مظلوم گناهانى داشته باشد از گناهان او برداشته و به گناهان ستمكار افزوده مىشود»(727)

غزالى مىگويد: چه بزرگ است روزى كه عورتها در آن مكشوف شود ليكن مردم بدان ننگرند و توجه نكنند و چگونه چنين نباشد و حال آن كه برخى از مردم بر روى شكمهايشان و بعضى بر صورتهايشان راه مىروند و قدرت ندارند كه به ديگرى توجه كنند ابوهريره گفته كه پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده ااست: «در روز قيامت مردم در سه دسته محشور مىشوند بعضى سواره و برخى پياده و دسته اى بر صورتهايشان حركت مىكنند»؛ مردى عرض كرد: اى پيامبر خدا چگونه بر صورتهايشان راه مىروند؟ فرمود: «كسى كه آنها را به راه رفتن بر پاهيشان توانا كرده قادر است آنها را بر رويهايشان روان گرداند»(728)

در طبيعت آدمى است كه آنچه را نديده و به آن انس نگرفته انكار مىكند، فى المثل اگر انسان مار را نديده بود كه مانند برق جهنده بر روى شكم راه مىرود راه رفتن بدون پا را انكار مىكرد، همچنين كسى كه راه رفتن روى پا را نديده است وقوع آن را مستبعد مىشمارد از اين رو بپرهيز از اين كه چيزى از شگفتيهاى قيامت را به سبب مخالفت آن در مقايسه با آنچه در دنياست رد كنى زيرا اگر شگفتيهايى دنيا را نديده بودى و پيش از مشاهده بر تو عرضه مىشدند انكار تو نسبت به آنها بسيار شديدتر بود لذا هيات خو را در آن روز در دلت مجسم كن چه تو در آن روز برهنه، عورت نپوشيده، خوار و رانده شده، سرگردان و مبهوت ايستاده اى و متظرى كه از قضاى الهى چه حكمى بر تو جارى شود آيا در زمره سعادتمندان خواهى بود يا در جرگه تيره بختان و اهل شقاوت، و حالت خود را در آن روز بزرگ بشمار كه بسيار بزرگ است.

/ 43