مطالبه كنندگان و رد مظالم - ذکر مرگ و آنچه پس از آن است نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ذکر مرگ و آنچه پس از آن است - نسخه متنی

محسن فیض کاشانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مطالبه كنندگان و رد مظالم

هول و هراس از ميزان و خطر آن را شناختى و دانستى كه چشمها به سوى زبانه ميزان دوخته مىشود چه خداوند فرموده است: فاما من ثقلت موازينه فهو فى عيشة راضية، و من خفت موازينه فامه هاويد و ما ادريك ماهية، نار حامية (763)

اينك بدان كسانى از خظر ميزان و حساب نجات مىيابند كه در دنيا خويش را محسابه كنند، و گفتار و كردار و خطورات قلبى و نگاههاى خود را در ترازوى شرع بسنجند، چنان كه فرموده اند: «نفس خويش را محاسبه كنيد پيش از آن كه محاسبه شويد، و آن را بسنجيد پيش از آن كه سنجيده شويد» محاسبه نفس آن است كه انسان پيش از مرگ از هر گناهى توبه نصوح كند و كوتاهيهاى خود را در اداى واجبات الهى جبران سازد و مظالم را حبه به حبه به صاحبانش باز گرداند، و با دست و زبان متعرض هر كسى شده و يا به او گمان بد برده از وى حليت طلبد و او را خوشحال كند تا آنگاه كه مىميرد هيچ مظلمه و يا واجبى بر ذمه او نباشد چنين كسى بدون حساب وارد بهشت مىشود اگر پيش از رد مظالم بميرد خصمانش او را احاطه مىكنند، يكى دستش را، و ديگرى موى بالاى پيشانيش را و ديگرى گريبانش را مىگيرد، اين مىگويد: به من ستم كرده اى، آن مىگويد: به من ناسزا گفته اى و يان مىگويد: مرا ريشخند كرده اى يكى مىگويد: در غيبت من مرا به بدى ياد كرده اى، ديگرى مىگويد: بد همسايه اى برا يمن بوده اى ديگرى مىگويد: در معامله با من غش به كار بردى، آن مىگويد: در معامله با من مرا مغبون كردى و عيب كالاى خود را از من پوشيده داشتى، اين مىگويد: نرخ كالاى خود را به من دروغ گفتى، آن مىگويد: ديدى كه من نيازمند بودم و تو توانگر بودى مرا اطعام نكردى و اين مىگويد: ديدى كه به من ستم مىرود و تو مىتوانستى ستم را از من بر طرف كنى اما با ستمكار مدارا ورزيدى و رعايت حال من نكردى در اثناى اين احول مطاله كنندگان چنگال خود را در تو فرود مىبرند و سخت گريبانت را مىگيرند و تو از بسيارى آنها مبهوت و متحير مىمانى به طورى كه كسى باقى نمى ماند كه در طول عمرت به اندازه در همى با او داد و ستد داشته باشى يا با وى در مجلسى همنشينشده اى واز او بر ذمه تو مظلمه اى است اعم از غيبت يا خيانت يا نظر كردن به ديده حقارت جز اين كه همه حضور خواهند داشت و تو از مقاومت در برابر آنها ناتوانى و تنها به مولى و پرودرگار خود اميدوارى كه شايد تو را از دست اينان برهاند چه نداى خداوند جبار به گوشت رسيده است كه: اليوم تجزى كل نفس بما كسبت لا ظلم اليوم (764) در اين هنگام از ترس دلت از جا كنده مىشود و به هلاكت خود يقين مىكنى و به ياد مىآورى آنچه را خداوند بر زبان پيامبرش به تو بيم داده و فرموده است: و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون انما يوخر هم ليوم تشخص فيه الابصار، مهطعين مقنعى روسهم ل يرتد اليه طرفهم و افئدتهم هو اء(765)

ارى امروز چقدر شاد و مسرورى كه با آبروى مردم مضمضمه مىكنى و زبان به بدگويى آنها مىگشايى و اموال آنها را به شكم خود سرازير مىكنى، و رد آن روز چقدر دريغ و افسوس تو زياد خواهد بود به هنگامى كه تو را در دادگاه عدل الهى حاضر كنند و مورد خطاب و عقاب و سياست قرار دهند در حالى كه تو تهيدست و بينوا و ناتوان و خوار باشى و توانايى ندارى كه حقى را به اهلش باز گردانى يا عذرى اقامه كنى در اين هنگام حسناتى را كه با رنج و تعب در طول عمر خود فراهم كرده اى از تو مىگيرند و به خصمان و طلبكارانت به عوض حقوقى كه بر تو دارند مىدهند از پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله روايت شده كه فرموده است: «ايا مىدانيد مفلس كيست؟» عرض كردند: اى پيامبر خدا در ميان ما مفلس كسى است كه نه مالى دارد و نه متاعى، فرمود: «از امت من مفلس كسى است كه با نماز و زكات و روزه وارد (محشر) مىشود در حالى كه يكى را دشنام داده، ديگرى را تهمت زده، مال آن را خورده، خون اين را ريخته و ديگرى را زده است، پس از حسنات او به اين و آن داده مىشود و اگر پيش از آن آنچه بر ذمه اوست ادا شود حسناتش تمام گردد از گناهان آنها مىگيرند و به حساب او مىگذارند و سپس در آتش انداخته مىشود»(766)

مى گويم: از طريق خاصه (شيعه) در توصيف اهل محشر حديثى طولانى درباره خصماء و رد مظالم وارد است كه پيش از اين ذكر شده و شرح آن مفصل است.

غزالى مىگويد: پس به مصيبت خود در مثل چنين روزى بينديش، چه هيچ حسنه اى ازآفات ريا و مكايد شيطان براى تو سالم نمى ماند و اگر در مدتى طولانى يك حسنه برايت مصون بماند خصماى تو سبقت گرفته آن را از تو مىگيرند و اگر حساب نفس خد را نگهدارى و بر روز روز و قيام شب مواظبت كنى خواهى دانست كه هيچ روزى بر تو نمى گذرد جز اين كه در غيبت مسلمانان چيزى بر زبانت جار مىشود كه همه حسنات تو را پايمال مىكند تا بقيه سيئات تو اعم از خوردن مال حرام و شبهه ناك و كوتاهى در طاعات چه باشد، آنگاه چگونه مىتوانى در روزى كه شاخدار را براى بى شاخ قصاص مىكنند اميد رهايى از مظالم داشته باشى از ابى ذر نقل شده است كه: پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله دو گوسفند را ديد كه شاخ به همديگر مىزدند فرمود: اى ابوذر آيا مىدانى براى چه به همديگر شاخ مىزنند؟» عرض كردم: نه، فرمود،: «وليكن پروردگارت مىداند و در روز باز پسين ميان آنها داورى خواهد كرد»(767)

درباره قول خداوند متعال: و ما من دابة فى الارض و لا يطير بجناحيه الا امم امثالكم (768) روايت شده است كه در روز قيامت اديمان، بهايم، پرندگان و همه چيز محشور مىشوند و عدل خدا اقتضا مىكند كه انتقام بى شاخ را از شاخدار بگيرد، سپس خداوند مىگويد: خاك شويد، در اين هنگام كافر مىگويد: اى كاش خاك مىبودم.

اينك تو اى بيچاره چگونه خواهى بود در روزى كه نامه اعمال خود را از حسناتى كه در تحصيل آنهارنج طولانى كشيده اى خالى بينى و هنگامى كه مىگويى، حسناتم كجاست به تو گفته مىشود به نامه اعمال خصماى تو منتقل شده است، و نيز نامه خود را پر از كارهاى زشتى بينى كه در براب رآنها مدتهاى دراز شكيبايى كرده اى و به سبب خوددارى از ارتكاب آنها رنج بسيار بر خود هموار ساخته اى و چون بگويى: اى پروردگار من اينها گناهانى است كه من هر گز خود را به آنهانيالوده ام، به تو پاسخ داده مىشود: انيها گناهان كسانى است كه از آنها غيبت كرده اى به آنها ناسزا گفته اى، نسبت به آنا بد انديشيده اى، در خريد و فروش، همسايگى، همدرسى، مكالمه، مذاكره، مناظره و ديگر اقسام معامله بر آنها ستم كرده اى.

ابن مسعود گفته پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله فرموده است: «شيطان نوميد شد از اين كه در سرزمين عرب بتان پرستش شوند ليكن او از شما به كمتر از آن يعنى گناهانى كوچك و مهلك اند خشنود خواهد شد، پس تا مىتوانيد از ستم كردن بپرهيزيد چه بنده در روز قيامت مىآيد در حالى كه به اندازه كوهها طاعتها دارد و مىپندارد كه آنهااو را نجات خواهند داد اما پيوسته افراد مىآيند و مىگويند: اى پروردگار من فلانى به من ستم كرده است، و دستور داده مىشود كه از حسنات او محو كنند، و به همين گونه ادامه مىيابد تا آنگاه كه از حسنات او چيزى باقى نمى ماند، و اين امر مانند ان است كه مسافرانى در سرزمينى فرود ايند و هيزم همراه آنها نباشد ناگزير پراكنده شوند و هيزم گرد آورند ديرى نمى گذرد كه با آن هيزمها (يى كه اندك اندك گرد آورده اند) آتشى بزرگ بر مىافروزند و آنچه را مىخواهند انجام مىدهند، گناهان به همين گونه اى»(769)

از اين رو كسى كه مظلمه هاى بسيارى بر ذمه دارد و از آنها توبه كرده و دشوار است كه بتواند رضايت ارباب مظلمه را به دست آورد بايد براى روز قصاص حسنات بسيار به جا آورد، و پاره اى از حسنات را با كمال اخلاص ميان خود و خدا مستور بدارد و به طورى كه جز خدا كسى بر آنها آگاه نشود شايد اين عمل سبب تقرب او گردد و خداوند لطفى را كه برا يرفع مظالم بندگانش از دوستان مومن خود ذخيره كرده است شامل حال او گرداند.

مى گويم: پس از اين غزالى حديثى از انس نقل كرده كه ما با آنچه از طريق خاصه (شيعه) بيان كرده ايم از ذكر آن بى نيازيم سپس:

غزالى مىگويد: اكنون بينديش كه اگ رنامه ات از مظالم خالى باشد و يا لطفى شامل حالت گردد كه عفو شوى و در نتيجه به سعادت ابدى خود يقين حاصل كنى شادى و سرور تو در بازگشت ازموقف حساب و دادگاه داورى خدا چگونه و تا چه حد خواهد بود در حالى كه به تو خلعت رضا بخشيده اند و به سعادتى كه شقاوتى پس از آن نيست و به نعيمى كه زوال بدان راه ندارد و عده داده اند، بى شك در اين هنگام دلت از سرور و فرح لبريز، و رويت سپيد و روشنى و تابش آن مانند ماه شب چهاردهم خواهد بود پس در نظر آور كه در آن روز در حالى ميان خلايق گام بر مىدارى كه سرافراز و از گناهان سبكبارى، و شادابى نعيم اخروى در چهره ات آشكار و اثار رضا و خشنودى از پيشانى تو تابان است و گذشتگان و اندگان به تو و احوال تو يم نگرند و بر حسن و جمال تو رشك مىبرند، و فرشتگان در جلوو پشت سرت حركت مىكنند و ميان حاضران ندا مىدهند كه اين فلان فرزند فلان است خداوند از او خشنود است و او را نيز خشنود گردانيده است و به سعادتى رسيده است كه در پس آن تا ابد شقاوتى نيست ايا مىپندارى كه اين مقام بزرگتر از منزلتى نيست كه در دنيا با ريا كارى و چاپلوسى و ظاهر ساز يو خود ارايى در دل مردم پيدا مىكنى اگر ميدانى آن بهرت از اين است بلكه اين با آن قابل مقايسه نيست پس براى ادراك اين مقام در معامله با خدا به صفاى اخلاص و صدق نيست توس لجوى چه هرگز آن مرتبه را جز به اينها درك نخواهى كرد و اگر مطلوب تو چيز ديگرى است و نعوذبالله در نامه اعمالت گناهى باشد كه تو آن را سبك شمرده اى و در نزد خداوند بزرگ و سنگين است به سبب آن تو را لعنت كرده و گفه است: اى بنده بد لعنت من بر تو باد هرگز عبادت تو را نمى پذيريم و همين كه اين ندا را بشنوى رويت سياه مىشود و بر اثر خشم خداوند فرشتگان بر تو خشمگين مىشوند و مىگويند: لعنت ما و لعنت همه خلايق بر تو باد در اين هنگام فرشتگان عذاب كه به سبب خشم پروردگار از تو به خشم آمده اند از هر سو به سراغ تو مىآيند و با صورتهاى منكر خود به درشتى و بدخويى با تو رفتار مىكنند و در پيش چشم خلايق موى بالاى پيشانيت را مىگيرند و بر روى مىكشانند در حالى كه مردم به سيه رويى و رسوايى تو مىنگرند و تو فرايد و اويلا و واثبورا سر مىدهى آنها به تو مىگويند: لا تدع اليوم ثبورا واحدا وادعو تبورا اكثيرا(770)، و فرشتگان ندا مىكنند: اين فلان فرزند فلان است، خداوند پرده از فضيحتها و رسواييهاى او برداشته و به سبب اعمال قبيح و زشت او را لعنت فرموده و به شقاوتى گرفتار شده كه پس از آن براى او سعادتى نيست و بسا اين عقوبت به سبب گناهى است كه از بيم مردم يا براى ايجاد موقعيت در دل آنها يااز ترس رسوايى در نزد ان ها آن را مرتكب شده اى و چقدر نادانى كه از رسوايى درنزد گروه اندكى از ندگان خدا رد اين دنياى زودگذر دورى مىجويى و از رسوايى بزرگ روز قيامت در ميان ابنوه خلايق و قرار گرفتن در معرض خشم خداوند و عذابهاى دردناك او و گرفتار شدن در دست فرشتگان عذا بكه تو را به سوى دوزخ مىكشانند بيم ندارى اين احوال تو در روز قيامت است اما هنوز خطر بزرگتر را كه خطر صراط است نشناخته اى.

/ 43