مورد هارون نسبت به موسى (عليه السلام ) گواهى مى دهد، خداوند در اين باره مى فرمايد موسى گفت :(وَاجْعَلْ لِى وَزِيرا مِنْ اَهْلى # هارُونَ اَخِى # اشْدُدْ بِهِ اَزْرِى # وَاَشْرِكْهُ فِى
اَمْرِى # كَىْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرا # وَنَذْكُرَكَ كَثِيرا # اِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصيِرا ). .(55)
(( خدايا! وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ، برادرم هارون را، به وسيله او پشتم را محكم كن ، او را در
كار من شريك گردان تا تو را بسيار تسبيح گوييم و تو را بسيار ياد كنيم ، چرا كه تو هميشه از حال ما
آگاه بوده اى )) .خداوند در پاسخ به درخواست موسى (عليه السلام ) فرمود:(... قَدْ اُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى ) (56) ؛
(( آنچه را خواسته اى به تو داده شد اى موسى )) .مطابق اين آيات ، شركت هارون (عليه السلام ) با موسى (عليه السلام ) در نبوّت و وزارت براى اجراى رسالت
و پشتيبانى محكم هارون از موسى (عليه السلام ) ثابت شد.و موسى در مورد خلافت و جانشينى هارون ، به خدا عرض كرد:(... اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَاَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ). .(57)
(( جانشين من در ميان قوم من باش (و آنان را) اصلاح كن و از روش مفسدان پيروى منما )) .به اين ترتيب ، خلافت هارون از جانب موسى (عليه السلام ) مطابق آيات روشن قرآن ، ثابت شد.با توجّه به اين جريان ، وقتى كه پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى امير مؤ منان على
(عليه السلام ) همه ويژگيهاى هارون ، نسبت به موسى (عليه السلام ) را قرار داد و على (عليه السلام ) را
همچون هارون (جز در مقام نبوّت ) دانست ، معنايش در حقيقت اين است كه بر على (عليه السلام ) عهده دارى
وزارت و پشتيبانى استوار از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) واجب مى گردد و برترى على (عليه
السلام ) بر ديگران روشن مى شود و پيوند ناگسستنى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با على (عليه
السلام ) آشكار مى گردد، سپس خلافت و جانشينى على (عليه السلام ) از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم ) به ثبوت مى رسد؛ زيرا به استثناى خصوص نبوّت نه غير آن همه مقامات هارون نسبت به موسى (عليه
السلام ) براى على (عليه السلام ) نسبت به پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از جمله آن
جانشينى هارون نسبت به موسى باشد، ثابت مى گردد، خلافت در زمان حيات پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم ) طبق صريح گفتار پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ثابت مى شود و خلافت بعد از رحلت آن حضرت
نيز از استثناء خصوص نبوّت ، استفاده مى شود (زيرا پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )
)فرمود: (( بعد از من پيامبرى نخواهد آمد )) .مفهومش اين است كه على (عليه السلام ) غير از مقام نبوّت ، تمام مقامات ديگر، از جمله جانشينى - حتى
بعد از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) - را دارد (اين بود چند نمونه از دلايل روشن كه بيانگر
حقّانيت امامت و خلافت على (عليه السلام ) بود) و امثال اين دلايل بسيار است كه براى رعايت اختصار، از
آنها خوددارى شد.
نگاهى به فراز و نشيبهاى زندگى على (ع ) بعد از پيامبر (ص )
امامت على (عليه السلام ) بعد از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) سى سال طول كشيد، در اين سى سال، 24 سال و چند ماه بر اساس تقيّه و مدارا با آنان كه برسر كار بودند، بسر برد، و از دخالت در احكام و
بيان حقايق ، ممنوع بود و پنج سال و چند ماه كه (زمام امور مسلمين را به دست گرفت ) اشتغال به جهاد با
منافقين از بيعت شكنان (مانند طلحه و زبير) و منحرفين از حقّ (مثل معاويه و پيروانش ) و خارج شدگان از
دين (مانند خوارج ) داشت و گرفتار آشوب گمراهان بود، چنانكه پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم ) سيزده سال در دوران نبوّتش (در مكّه ) همواره در ترس و زندان و فرار و دورى از اجتماع بود و نمى
توانست با كافران ، پيكار كند و قدرت آن را نداشت كه مسلمين را از آزار و شكنجه آنان محافظت نمايد،
سرانجام (از مكّه به سوى مدينه ) هجرت كرده و ده سال در مدينه به جهاد با مشركان پرداخت و گرفتار
كارشكنيهاى منافقين بود تا اينكه از دنيا رحلت كرد و خداوند او را در بهشت برين ساكن نمود.