و او از فرمان يحيى اطاعت كرد و تصميم بر كشتن امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) گرفت به اين ترتيب كه :زهرى به غذاى امام كاظم (عليه السلام ) ريخت و آن را نزد آن حضرت گذاشت .و بعضى گويند: او زهر را در ميان چند دانه خرما وارد نمود و نزد آن حضرت گذارد.وقتى كه امام كاظم (عليه السلام ) از آن غذا خورد، طولى نكشيد كه آثار زهر را در خود احساس كرد. پس از
آن ، آن بزرگوار سه روز در حالت دشوارى و ناراحتى بسر برد و در روز سوّم جان به جان آفرين تسليم نمود
(و شهد شهادت نوشيد).
ظاهر سازى سندى بن شاهك
پس از شهادت امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) به دستور مخفيانه دستگاه طاغوتى هارون ، سندى بن شاهك ،جمعى از فقها و بزرگان و رجال بغداد را كه در ميانشان (( هيثم بن عدى )) نيز بود، نزد جنازه حضرت موسى
بن جعفر (عليه السلام ) آورد، آنان به بدن امام كاظم (عليه السلام ) نگاه كردند، اثرى از زخم و خراش و
آثار خفگى در آن نديدند و سندى بن شاهك از همه آنان گواهى گرفت كه امام كاظم (عليه السلام ) به مرگ
طبيعى از دنيا رفته است و آنان نيز اين گواهى را دادند.سپس جنازه امام را از زندان بيرون آورده و كنار جسر بغداد نهادند و اعلام كردند: اين موسى بن جعفر
(عليه السلام ) است كه از دنيا رفته ، بياييد به جنازه اش نگاه كنيد.مردم ، گروه گروه مى آمدند و با دقّت به صورت آن بزرگوار نگاه مى كردند و مى ديدند كه از دنيا رفته است
.گروهى بودند كه در زمان زنده بودن امام كاظم (عليه السلام ) اعتقاد داشتند كه او همان (( قائم منتظر ))
است و زندانى شدن او را، همان غيبتى مى دانستند كه از خصوصيّات حضرت قائم (عليه السلام ) است .يحيى بن خالد دستور داد تا جار بكشند كه موسى بن جعفر (عليه السلام ) مرده است و اين جنازه اوست كه
رافضيان مى پندارند او قائم منتظر است و نمى ميرد، بياييد به جنازه اش بنگريد.مردم آمدند و او را ديدند كه از دنيا رفته است . .(158)
ماجراى دفن جنازه امام كاظم (ع )
جنازه امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) را در قبرستان قريش در (( باب التّين )) به خاك سپردند و اينقبرستان قديمى مخصوص بنى هاشم و بزرگان از مردم بود (كه اكنون قبرآن حضرت درشهركاظمين نزديك بغداد
داراى صحن و سراست ).روايت شده : امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) هنگام شهادت ، به سندى بن شاهك وصيّت كرد كه من در بغداد
نزديك خانه (( عباس بن محمّد )) دوستى دارم كه از اهالى مدينه است ، به او بگوييد بيايد و عهده دار غسل
و كفن من شود.(( سندى بن شاهك )) مى گويد: من از آن حضرت خواستم اجازه دهد تا خودم او را كفن كنم .حضرت اجازه نداد و فرمود:(( اِنّا اَهْلُ بَيْتٍ مُهُورُ نِسائِنا وَحَجُّ صَرُورَتِنا وَاَكْفانُ مَوْتانا مِنْ طاهِرِ
اَمْوالِنا ))
(( ما از خاندانى هستيم كه مهريه زنانمان و اوّلين حجّمان و كفنهاى مردگانمان ، از پاكترين اموالمان
تهيّه مى شود )) .سپس فرمود: (( نزد خودم كفن دارم ، مى خواهم آن دوستم سرپرست غسل و كفن و دفن من شود )) . .(159)آن دوست مذكور را حاضر كردند و او اين امور را انجام داد. .(160)