نيست و در اين مورد، همه تاريخ نويسان و دانشمندان و راويان از تمام مذاهب اسلامى اتفاق نظر دارند و
در صحت آن هيچ فردى شك و ترديد نمى كند و هيچ انديشمند و هوشيارى ، ترديدى به خود راه نمى دهد، جز بى
خبران از اخبار و تاريخ و دشمنان پركينه و ننگين (كه همچون شب پره ، منكر وجود خورشيدند).
چهره على (ع ) در آينه جنگ بدر
به عنوان نمونه ، سلحشورى و فداكارى على (عليه السلام ) را در آينه جنگ بدر بنگريم كه داستانش در قرآن، ذكر شده است ، جنگ بدر، اوّلين جنگى است كه مسلمانان در آن آزمايش شدند (84) و ترس و وحشت آن جنگ ،
عدّه اى از دليران اسلام را به كنار مى كشاند و هركدام به بهانه اى شانه خالى مى كردند و خود را از
صحنه دور مى نمودند چنانكه قرآن در ترسيم اين موضوع مى فرمايد:(كَما اَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَانَّ فَريقا مِنَ الْمُؤْمِنينَ
لَكارِهُونَ # يُجادِلُونَكَ فِى الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَاءنَّما يُساقُونَ اِلَى
الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ ). .(85)
(( خشنودى بعضى از شما از چگونگى تقسيم غنايم بدر) همانند آن است كه خداوند تو را از خانه ات به حق
بيرون فرستاد (به سوى ميدان بدر) در حالى كه جمعى از مؤ منان كراهت داشتند. آنان با اينكه مى دانستند،
اين فرمان خداست ، باز با تو ستيز مى كردند. (و آنچنان وحشت زده بودند كه ) گويى به سوى مرگ رانده مى
شوند و (آن را با چشم خود) مى نگرند )) .و در تعقيب آيات فوق مى فرمايد:(وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرا وَرِئاءَ النّاسِ وَيَصُدُّونَ
عَنْ سَبِيلِاللّهِ وَاللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ). .(86)
(( و مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى هواپرستى و غرور و خودنمايى كردن در برابر مردم (به
سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و مردم را از راه خدا باز مى داشتند و خداوند به آنچه عمل مى كنند، آگاه
است )) .بلكه تا آخر سوره انفال ، سخن از بهانه جويى و شانه خالى كردن عدّه اى است ، اگرچه تعبيرات ، گوناگون
است ، ولى از نظر معنا، هماهنگ و داراى معانى متّحد مى باشند.خلاصه اين جنگ از اين قرار است : مشركان به سرزمين بدر (87) آمدند و براى جنگ با مسلمين ، اصرار مى
كردند و به بسيارى افراد سپاه خود و بسيارى اموال و ساز و برگ نظامى و تجهيرات خود، تظاهر مى كردند،
ولى تعداد مسلمانان در برابر آنان كم بود (313 نفر در حدود يك سوّم سپاه دشمن ) كه به علاوه گروههايى از
مسلمين با بى ميلى به جبهه آمده بودند و اضطرار و ناچارى ، آنان را به سوى ميدان آورده بود و وقتى كه
سپاه دشمن در برابر سپاه اسلام قرار گرفت ، مشركان اعلان جنگ نمودند و با فريادهاى خود، مبارز
طلبيدند (سه نفر به نامهاى : وليد، عتبه و شيبه از شجاعان لشگر دشمن به ميدان آمده و مسلمين را به جنگ
دعوت نمودند و هماورد طلبيدند).انصار (مسلمين مدينه ) به پيش آمدند و چند نفر از خود را به ميدان فرستادند، پيامبر (صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم ) از آنان جلوگيرى كرد و به آنان فرمود: (( مشركين همتاى خود را (كه اهل مكّه اند) به جنگ مى
طلبند و شما (اهل مدينه ) همتاى آنان نيستيد )) .سپس رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اميرمؤ منان على (عليه السلام ) را به جنگ با دشمن فرمان
داد و حضرت حمزه و عبيدة بن حارث (عمو و پسرعموى خود) را به همراه على (عليه السلام ) فرستاد و در برابر
دشمن ، صف آرايى كردند. وقتى كه اين سه نفر به ميدان تاختند؛ چون كلاهخود و لباس جنگ ، آنان را
پوشانده بود، دشمنان آنان را نشناختند، پرسيدند شما كيستيد؟ آن سه نفر خود را معرّفى كردند و نسب
خود را بيان نمودند و گفتند: (( كِفاءٌ كِرامٌ؛ شما همتايان گرامى هستيد )) . نايره جنگ (تن به تن ) در
گرفت (به مقتضاى سن ) وليد با على (عليه السلام ) به نبرد پرداخت و على (عليه السلام ) به او مهلت نداد و
او را كشت . عتبه با حمزه به جنگ پرداخت ، طولى نكشيد كه به دست حمزه كشته شد. شيبه با عبيده هماور شد (و
اين دو، مدّتى جنگيدند) دو ضربت بين آنان رد و بدل شد كه يكى از آنها باعث جدايى ران عبيده گرديد، على