جريان شهادت على (ع )
حضرت على (عليه السلام ) قبل از سپيده دم شب جمعه 21 ماه رمضان سال چهلم هجرت ، دار دنيا را وداع كرد، وبر اثر ضربتى كه بر فرقش زدند به شهادت رسيد، اين ضربت را (( ابن ملجم مرادى )) - لعنت خدا بر او باد -
در مسجد كوفه بر آن حضرت وارد ساخت ، امام على (عليه السلام ) سحر شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت ،
از خانه به سوى مسجد روانه شد، ابن ملجم از آغاز آن شب در كمين آن حضرت بود، آن حضرت (طبق معمول ) به
مسجد آمد و مثل هميشه خفتگان را براى نماز بيدار مى كرد، ابن ملجم در ميان خفتگان بيدار بود وى خود را
به خواب زده و كارش را پنهان نموده بود كه ناگهان برخاست و به على (عليه السلام ) حمله كرد و شمشير
زهرآگين خود را بر فرق مقدّس على (عليه السلام ) وارد نمود. على (عليه السلام ) پس از اين حادثه ، بسترى
شد تا اينكه در ثلث آخر شب بيست و يكم ، مظلومانه به لقاى حق پيوست و شهد شهادت نوشيد [ولى طبق مدارك
متعدد، آن حضرت در محراب عبادت ، هنگام نماز، ضربت خورد]. .(58)آن بزرگوار قبلاً از چنين حادثه اى آگاه بود و به مردم خبر مى داد، (چنانكه در اين باره رواياتى ذكر
مى شود). به دستور خود آن حضرت ، كار غسل و كفن نمودن آن حضرت را دو پسرش حسن و حسين (عليهماالسلام )
انجام دادند، سپس جنازه آن حضرت را به سوى سرزمين (( غرى )) يعنى نجف كوفه بردند و در آنجا به خاك
سپردند و طبق وصيت آن حضرت ، قبرش را پنهان نمودند) زيرا آن حضرت مى دانست كه بعد از او، بنى اميّه روى
كار مى آيند و بر اثر دشمنى و كينه توزى و خباثتى كه دارند به هرگونه كار زشت (حتى نبش قبر و توهين به
جنازه ) دست مى زنند، از اين رو قبر آن حضرت در دوران زمامدارى بنى اميّه ، همچنان مخفى بود تا اينكه
امام صادق (عليه السلام ) پس از روى كار آمدن بنى عباس ، آن را نشان داد (59) وقتى كه از مدينه به سوى
(( حيره )) (سه منزلى كوفه ) براى ديدار منصور دوانيقى ، رهسپار بود، قبر على (عليه السلام ) را زيارت
كرد، به اين ترتيب ، شيعيان ، قبر آن حضرت را شناختند و دريافتند كه آنجا محل زيارت اوست (درود بى
كران خداوند بر او و بر دودمان پاكش باد) او هنگام شهادت 63 سال داشت .
خبرهاى غيبى على (ع ) در مورد قاتلش
در اينجا به چند نمونه از گفتارى كه على (عليه السلام ) در مورد شهادت خود، قبل از وقوعش خبر داده وبيانگر آن است كه آن بزرگوار به حوادث آينده آگاهى داشته توجّه كنيد:1 - (( ابوالطفيل ، عامر بن واثله )) مى گويد: (( اميرمؤ منان على (عليه السلام ) مردم را براى بيعت به گرد
خود آورد (60) ، عبدالرّحمن بن ملجم مرادى - لعنت خدا بر او باد - بر آن حضرت وارد شد تا بيعت كند، على
(عليه السلام ) دوبار يا سه بار، او را برگرداند، او باز آمد و سرانجام بيعت كرد، آن بزرگوار هنگام
بيعت با ابن ملجم ، فرمود: چه چيز جلوگيرى مى كند بدبخت ترين اين امت را (از اينكه راه صحيح برود)
سوگند به خداوندى كه جانم در دست اوست قطعا تو اين را با اين (محاسنم را با خون سرم ) رنگين مى كنى ،
هنگام گفتن اين جمله ، دستش را بر صورت و سرش نهاد، وقتى كه ابن ملجم برگشت و از آنجا رفت ، على (عليه
السلام ) (خطاب به خود) فرمود:اُشْدُدْ حَيازِ يمَكَ لِلْمَوْتِ
فَاِنَّ الْمَوْتَ لاِقيك
وَلا تَجْزَعْ مِنَ الْقَتْلِ
اِذا حَلَّ بَوادِيكَ
كمرت را براى مرگ ، محكم ببند؛ زيرا مرگ با تو ملاقات خواهد كرد و از كشته شدن ، آنگاه كه بر تو وارد
شد، بى تابى مكن )) . .(61)2 - (( اصبغ بن نُباته )) مى گويد: (( ابن ملجم ، همراه ديگران براى بيعت با على (عليه السلام ) به حضور آن
حضرت آمد و بيعت كرد و سپس به راه افتاد كه برود، على (عليه السلام ) او را طلبيد و بارديگر بيعت محكم و
اطمينان بخشى از او گرفت و با تاءكيد به او سفارش كرد كه مكر و حيله نكند و بيعتش را نشكند، او نيز
چنين قولى داد و از آنجا رفت ، چند قدمى برنداشته بود كه براى بار سوّم ، على (عليه السلام ) او را
طلبيد و باز بيعت محكمى از او گرفت و تاءكيد كرد كه نيرنگ نكند و بيعتش را حفظ نمايد.(( ابن ملجم )) گفت : اى اميرمؤ منان ! سوگند به خدا نديدم كه اينگونه برخورد را با احدى - جز من - كرده
باشى ، على (عليه السلام ) در پاسخ او اين شعر را خواند: