ماجراى شهادت حضرت رضا (ع ) - نگاهی بر زندگی دوازده امام (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی بر زندگی دوازده امام (ع) - نسخه متنی

حسن بن یوسف علامه حلی؛ مترجم: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دارد، بقيه دينارها مال خودت باشد )) .

سوگند به خدا! خودم نمى دانستم (و فراموش كرده بودم ) كه او چقدر از من طلب دارد. روايات در اين راستا
بسيار است كه شرح و نقل آنها در اين كتاب كه بنايش بر اختصار است به طول مى انجامد. .(167)

ماجراى شهادت حضرت رضا (ع )

وقتى كه حضرت رضا (عليه السلام ) به سال دويست هجرى ، به دعوت ماءمون ناگزير از مدينه به خراسان آمد،
حدود سه سال آخر عمرش را در دستگاه ماءمون (هفتمين خليفه عبّاسى گذراند).

حضرت رضا (عليه السلام ) در خلوت ، ماءمون را بسيار موعظه و نصيحت مى كرد و او را از عذاب خدا مى ترساند
و ارتكاب خلاف را از او زشت مى شمرد و ماءمون در ظاهر، گفتار امام رضا (عليه السلام ) را مى پذيرفت ولى
در باطن آن را نمى پسنديد و برايش ‍ سنگين و دشوار بود.

روزى حضرت رضا (عليه السلام ) نزد ماءمون آمد و ديد او وضو مى گيرد ولى غلامش ‍ آب به دست او مى ريزد و
او را در وضو گرفتن كمك مى كند.

امام رضا (عليه السلام ) به او فرمود: (( در پرستش خدا كسى را شريك قرار مده )) .

ماءمون آن غلام را رد كرد و خودش آب ريخت و وضو گرفت ، ولى اين سخن حضرت رضا (عليه السلام ) موجب شد كه
خشم و كينه ماءمون به آن حضرت زياد شود (چرا كه ماءمون يك عنصر متكبّر و خودخواه بود و اينگونه گفتار
به دماغش برمى خورد) اين از يك سو و از سوى ديگر، هرگاه ماءمون در حضور حضرت رضا (عليه السلام ) از فضل
بن سهل و حسن بن سهل (168) سخن به ميان مى آورد، امام رضا (عليه السلام ) بديهاى آن دو را به ماءمون گوشزد
مى كرد و ماءمون را از گوش دادن به پيشنهادهاى فضل و حسن ، نهى مى نمود.

فضل بن سهل و حسن بن سهل ، موضعگيرى حضرت رضا (عليه السلام ) را فهميدند، از آن پس مكرّر به گوش ماءمون
مى خواندند و او را بر ضدّ امام رضا (عليه السلام ) مى شوراندند، مثلاً توجّه همگانى مردم را به امام
رضا (عليه السلام ) به عنوان يك خطر جدّى براى براندازى حكومت ماءمون قلمداد مى كردند و ماءمون
(خودخواه ) را وامى داشتند كه از حضرت رضا (عليه السلام ) فاصله بگيرد و كار به جايى رسيد كه آن دو
(سالوس خائن ) راءى ماءمون را نسبت به حضرت رضا (عليه السلام ) دگرگون ساختند و او را آنچنان كردند كه
تصميم به كشتن حضرت رضا (عليه السلام ) گرفت .

تا روزى امام رضا (عليه السلام ) با ماءمون غذايى خوردند، امام رضا (عليه السلام ) از آن غذا بيمار شد و
ماءمون نيز خود را به بيمارى زد.

جريان شهادت حضرت رضا (عليه السلام ) از زبان عبداللّه بن بشير

(( عبداللّه بن بشير )) (يكى از غلامان ماءمون ) مى گويد: ماءمون به من دستور داد كه ناخنهاى خود را
بلند كنم و اين كار را براى خودم عادى نمايم و آن را به هيچ كس نگويم من اين كار را انجام دادم سپس
ماءمون مرا طلبيد، چيزى شبيه تمرهندى به من داد و به من گفت : اين را با دستهايت خمير كن و به همه دستت
بمال و من چنين كردم و سپس ماءمون مرا ترك كرد و به عيادت حضرت رضا (عليه السلام ) رفت ، پرسيد حالت
چطور است ؟

امام رضا (عليه السلام ) فرمود: (( اميد سلامتى دارم )) .

ماءمون گفت : من هم بحمداللّه امروز حالم خوب شده است ، آيا هيچيك از پرستاران و خدمتكاران امروز نزد
شما آمده اند؟

امام رضا (عليه السلام ) فرمود: (( نه ، نيامده اند )) . ماءمون خشمگين شد و بر سر غلامان فرياد زد (كه چرا
به خدمتگزارى از آن حضرت نپرداخته ايد).

عبداللّه بن بشير در ادامه سخن مى گويد: سپس ماءمون به من دستور داد و گفت : براى ما انار بياور، چند
انار آوردم ، گفت هم اكنون با دست خود (كه به زهر تمر هندى آلوده بود) آب اين انارها را با فشار دست
بگير، من چنين كردم ، ماءمون آن آب انار آنچنانى را با دست خود به حضرت رضا (عليه السلام ) (كه در بستر
بيمارى در حال بهبودى بود) خورانيد و همان موجب مسموميّت امام رضا (عليه السلام ) شده و سبب شهادت آن
حضرت گرديد، او پس از خوردن آن آب انار دو روز بيشتر زنده نماند و سپس از دنيا رفت .

/ 101