چيزى حتّى يك كلمه - نگفت پس من برخاستم و گفتم : (( اى رسول خدا! من تو را يارى مى كنم )) فرمود: (( اِجْلِسْ فَاَنْتَ اَخِى وَوَصِيِّى وَوَزِيرِى وَوارِثِى وَخَلِيفَتِى مِنْ بَعْدِى )) .
(( بنشين كه تو برادر من و وصىّ و وزير و وارث و جانشين من پس از من هستى )) .ولى همه حاضران برخاستند (و از روى استهزا) به ابوطالب مى گفتند: (( اى ابوطالب ! اگر در دين برادرزاده
ات درآيى (و قبول اسلام كنى ) براى تو روز فرخنده است ؛ زيرا محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) پسرت
را رئيس تو قرار داد )) .و اين جريان بيانگر ارزش بزرگ و مخصوص امير مؤ منان على (عليه السلام ) است كه هيچيك از مهاجرين و
انصار و هيچ فرد مسلمانى ، داراى چنين مزيّتى نيست ، بلكه هيچ كس نظير آن و نزديك به آن را در هيچ حالى
نداشته و ندارد و اين ماجرا حاكى است كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به يارى على (عليه
السلام ) امكان يافت تاخبر رسالتش را به مردم برساند ودعوتش را آشكار نمايد و آشكارا مردم را به سوى
اسلام بخواند، اگر على ( عليه السلام ) نبود، دين و شريعت پابرجا و برقرار نمى گرديد و دعوت الهى
آشكار نمى شد. بنابراين ، على (عليه السلام ) ياور اسلام و وزير دعوت كننده اسلام از جانب خدا بود و در
پرتو پيمان يارى او با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود كه آن حضرت ، نبوّت خود را آنگونه
كه مى خواست ، به پايان برد و اين فضيلت بسيار عظيمى است كه كوهها را توان برابرى با آن نيست . و همه
فضايل را ياراى وصول به اوج آن نمى باشد.
9 - فداكارى بى نظير على (ع ) در شب هجرت
يكى از ويژگيهاى على (عليه السلام ) اين است كه وقتى پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامتصميم اجتماع قريشيان براى كشتنش از جانب خدا ماءمور به هجرت شد و نمى توانست آشكارا از بين مشركان ،
از مكه خارج گردد، بلكه مى خواست در پنهانى و بدون اطّلاع آنان بيرون رود تا از گزندشان محفوظ بماند،
اين موضوع را تنها با اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در ميان گذاشت و از ديگران پنهان كرد. و على (عليه
السلام ) را به دفاع از خود و خوابيدن در بستر خود، فرا خواند، به گونه اى كه قريشيان نمى دانستند كه
على (عليه السلام ) به جاى پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوابيده است ، بلكه گمان مى كردند كه
طبق معمول ، خود پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه در بسترش خوابيده است .اميرمؤ منان على (عليه السلام ) جانش را فدا كرد و آن را در راه خدا در راستاى اطاعت از پروردگار
جانبازى و سخاوتمندانه نثار پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمود به خاطر آنكه به اين وسيله
وجود پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) از نيرنگ دشمنان ، نجات يابد و از گزند شوم آنان سالم
بماند و به هدف - كه دعوت به اسلام و برپايى و آشكار شدن دين بود - برسد.على (عليه السلام ) (در اين موقعيّت خطير) در بستر پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوابيده ، و
با روپوش آن حضرت ، خود را پوشاند، دشمنان ، خانه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را محاصره
كردند و به اتفاق راءى تصميم بر قتل آن حضرت را گرفتند و در كمين او نشستند و در انتظار بسر بردند تا
سپيده سحر بدمد و هوا روشن شود و آشكارا پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بكشند، تا خونش
پايمال گردد، از اين رو كه وقتى بنى هاشم قاتلين را مشاهده كنند و از هر قوم و قبيله اى يك نفر از آنان
را بنگرند، نتوانند به خاطر كشته شدن يك نفر، باتمام قبايل بجنگند و با همه در افتند و همين طرح
مدبّرانه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و فداكارى على (عليه السلام ) نقشه آنان را نقش بر آب
مى كرد و موجب نجات و بقاى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى شد، تا بتواند اسلام را آشكارا
تبليغ كند و به راستى اگر امير مؤ منان على (عليه السلام ) و خوابيدن او در بستر آن حضرت نبود، پيامبر
(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى توانست تبليغ رسالت كند و وظيفه نبوّت را ادا نمايد و عمرش كفاف
نمى كرد و دشمنان و كينه توزان بر او چيره مى شدند.وقتى كه هواروشن شدومشركان به طرف بستر هجوم آوردند تا رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را
غافلگير كرده و بكشند ناگهان على (عليه السلام ) از بستر سر برداشت و به آنان حمله كرد، وقتى كه او را
شناختند، پراكنده شدند و از تصميم خود منصرف گشتند و نيرنگشان در ترور پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله