وَكانَ عَلِىُّ اَرَمَدُ الْعَيْنِ يَبْتَغِى
شَفاهُ رَسُولُ اللّهِ مِنْه بِتَفْلَةٍ
وَقالَ سَاءَعْطى الرَّايَةَ الْيَوْمُ صارِماً
يُحِبُّ اْلاِ لهَ وَاْلاِ لَهُ يُحبُّهُ
فَاَصْفى بِها دوُنَ الْبَرِيَّةِ كُلِّها
عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً
دَواءً فَلَمّا لَمْ يَحِسّ مُداوِياً
فَبُورِكَ مُرْقَياً وَبُورِكَ راقِياً
كَمِيّاً مُحِبّاً لِلرَّسُولِ مُوالِياً
بِهِ يَفْتَحُ اللّهُ الْحُصُون الاَْوابِياً
عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً
عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً
خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )به وسيله ماليدن آب دهانش (به چشم على ( عليه السلام )) به او شفا
داد. پس مبارك و خجسته باد هم او كه شفا يافت و هم او كه شفا داد )) .و پيامبر فرمود: (( امروز پرچم را به دست مردى بسپارم كه داراى شمشيرى برنده است و فردى شجاع مى باشد و
دوستى تناتنگ با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد )) اوست كه خداوند را دوست دارد و خدا
هم او را دوست دارد و خدا به دست او قلعه هاى ستبر و استوار را فتح كند براى انجام اين كار در ميان همه
مردم ، على (عليه السلام ) را برگزيد و او را وزير و برادر خود خواند )) .پس از جنگ خيبر، حوادث ديگرى رخ داد كه همانند آنچه قبلاً ذكر شد، نبود و بيشتر به صورت گروهى (گروه
ضربت ) بود كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن را تشكيل مى داد و به سوى دشمن مى فرستاد و خود
آن حضرت در ميانشان نبود و اين رويدادها اهميّت رويدادهاى سابق را نداشت ؛ زيرا دشمنان ، ضعيف شده
بودند و بعضى از مسلمين نياز به ديگران نداشتند، گرچه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در همه اين
حوادث و فراز و نشيبها نقش سازنده و بهره وافر در گفتار و رفتار داشت .
چهره درخشان على (ع ) در فتح مكّه
سپس (در سال هشتم هجرت ) فتح مكّه پيش آمد همان رويدادى كه اسلام را استوار نمود و بر اثر آن اساس دينپابرجا گرديد و خداوند بزرگ در اين مورد بر پيامبرش منّت نهاد و قبل از آن ، خداوند مژده و وعده فتح
مكّه (و آثار درخشان آن ) را داده بود آنجا كه فرمود:
(اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ
وَرَاءَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللّهِ اَفْواجاً ). .(99)
(( چون يارى خدا فرا رسد و پيروزى رو كند و مردم را ببينى كه گروه گروه به دين خدا درآيند )) (100) و سخن
ديگر خداوند كه مدّتها قبل از اين نازل شده بود كه :(... لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شاءَاللّهُ آمِنينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ
وَمُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ ... ). .(101)
(( قطعا همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت و در حالى كه سرهاى خود را
تراشيده يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترسى نداريد )) .پس از نزول اين آيات ، چشمها در انتظار اين فتح بود و گردنها به سوى آن كشيده شده بود.رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (طبق اصول رازدارى در ارتش ) حركت به سوى مكّه و انديشه تصميم
بر فتح آن را از مردم مكّه پنهان داشت و از خداوند خواست كه اين تصميم را از مردم مكّه مكتوم كند تا
(آنان را غافلگير كرده و) به طور ناگهانى ، بر آنان وارد شود و در ميان همه مردم از مسلمين و مشركين ،
تنها كسى كه از اين تصميم آگاه بود و پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او اين راز را گفت و او
را (( رازدار مخصوص و مورد اطمينان )) دانست ، اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بود و در اين تصميم ، با
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اتفاق راءى داشت و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با
او مشورت مى كرد و بعد از او پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) گروهى ديگر را از جريان آگاه ساخت
و پايان يافتن جريان فتح ، به حالتها و ويژگيهايى بستگى داشت كه على (عليه السلام ) در همه آن حالتها و
ويژگيها نقش خاصّى داشت كه هيچ كس را در اين خصايص ، ياراى برابرى با على (عليه السلام ) نبود.