چهره درخشان على (ع ) در فتح مكّه - نگاهی بر زندگی دوازده امام (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی بر زندگی دوازده امام (ع) - نسخه متنی

حسن بن یوسف علامه حلی؛ مترجم: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • وَكانَ عَلِىُّ اَرَمَدُ الْعَيْنِ يَبْتَغِى
    شَفاهُ رَسُولُ اللّهِ مِنْه بِتَفْلَةٍ
    وَقالَ سَاءَعْطى الرَّايَةَ الْيَوْمُ صارِماً
    يُحِبُّ اْلاِ لهَ وَاْلاِ لَهُ يُحبُّهُ
    فَاَصْفى بِها دوُنَ الْبَرِيَّةِ كُلِّها
    عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً



  • دَواءً فَلَمّا لَمْ يَحِسّ مُداوِياً
    فَبُورِكَ مُرْقَياً وَبُورِكَ راقِياً
    كَمِيّاً مُحِبّاً لِلرَّسُولِ مُوالِياً
    بِهِ يَفْتَحُ اللّهُ الْحُصُون الاَْوابِياً
    عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً
    عَلِيّاً وَسَمّاهُ الْوَزِيرَ الْمُواخِياً



(( على (عليه السلام ) درد چشم داشت و به دنبال دواى شفابخش مى گشت ولى به آن دست نيافت ،سرانجام رسول
خدا( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )به وسيله ماليدن آب دهانش (به چشم على ( عليه السلام )) به او شفا
داد. پس مبارك و خجسته باد هم او كه شفا يافت و هم او كه شفا داد )) .

و پيامبر فرمود: (( امروز پرچم را به دست مردى بسپارم كه داراى شمشيرى برنده است و فردى شجاع مى باشد و
دوستى تناتنگ با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دارد )) اوست كه خداوند را دوست دارد و خدا
هم او را دوست دارد و خدا به دست او قلعه هاى ستبر و استوار را فتح كند براى انجام اين كار در ميان همه
مردم ، على (عليه السلام ) را برگزيد و او را وزير و برادر خود خواند )) .

پس از جنگ خيبر، حوادث ديگرى رخ داد كه همانند آنچه قبلاً ذكر شد، نبود و بيشتر به صورت گروهى (گروه
ضربت ) بود كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن را تشكيل مى داد و به سوى دشمن مى فرستاد و خود
آن حضرت در ميانشان نبود و اين رويدادها اهميّت رويدادهاى سابق را نداشت ؛ زيرا دشمنان ، ضعيف شده
بودند و بعضى از مسلمين نياز به ديگران نداشتند، گرچه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در همه اين
حوادث و فراز و نشيبها نقش سازنده و بهره وافر در گفتار و رفتار داشت .

چهره درخشان على (ع ) در فتح مكّه

سپس (در سال هشتم هجرت ) فتح مكّه پيش آمد همان رويدادى كه اسلام را استوار نمود و بر اثر آن اساس دين
پابرجا گرديد و خداوند بزرگ در اين مورد بر پيامبرش منّت نهاد و قبل از آن ، خداوند مژده و وعده فتح
مكّه (و آثار درخشان آن ) را داده بود آنجا كه فرمود:
(اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ
وَرَاءَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللّهِ اَفْواجاً ). .(99)


(( چون يارى خدا فرا رسد و پيروزى رو كند و مردم را ببينى كه گروه گروه به دين خدا درآيند )) (100) و سخن
ديگر خداوند كه مدّتها قبل از اين نازل شده بود كه :

(... لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ اِنْ شاءَاللّهُ آمِنينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ
وَمُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ ... ). .(101)


(( قطعا همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت و در حالى كه سرهاى خود را
تراشيده يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترسى نداريد )) .

پس از نزول اين آيات ، چشمها در انتظار اين فتح بود و گردنها به سوى آن كشيده شده بود.

رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) (طبق اصول رازدارى در ارتش ) حركت به سوى مكّه و انديشه تصميم
بر فتح آن را از مردم مكّه پنهان داشت و از خداوند خواست كه اين تصميم را از مردم مكّه مكتوم كند تا
(آنان را غافلگير كرده و) به طور ناگهانى ، بر آنان وارد شود و در ميان همه مردم از مسلمين و مشركين ،
تنها كسى كه از اين تصميم آگاه بود و پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او اين راز را گفت و او
را (( رازدار مخصوص و مورد اطمينان )) دانست ، اميرمؤ منان على (عليه السلام ) بود و در اين تصميم ، با
رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اتفاق راءى داشت و پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با
او مشورت مى كرد و بعد از او پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) گروهى ديگر را از جريان آگاه ساخت
و پايان يافتن جريان فتح ، به حالتها و ويژگيهايى بستگى داشت كه على (عليه السلام ) در همه آن حالتها و
ويژگيها نقش ‍ خاصّى داشت كه هيچ كس را در اين خصايص ، ياراى برابرى با على (عليه السلام ) نبود.

فرمان عمومى عفو وويژگى على (ع )ازمحضررسول خدا(ص )

پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مسلمانان پيمان بست كه هنگام ورود به مكّه ، هيچ كس را

/ 101