عمرم بسر آيد و دعوت الهى فرا رسد.در مدتى كه مزنه صحبت مى كرد زينب دختر سليمان بن على همان پيرزن عاليمقام ، در كنار خيزران نشسته
بود و به گفته هاى او گوش مى داد. خيزران جوان از سخنان آن زن تيره روز سخت متاءثر شد و اشك ريخت ولى
زينب سالخورده نه تنها تاءثرى از خود نشان نداد، بلكه در كمال خشونت و دل سختى گفت : اى مزنه ، خداوند
از بدبختيهاى تو نكاهد و آلام و مصائبت را كم نكند، آيا بخاطر دارى روزى را كه در حران بر همين بساط
نشسته بودى ، من نزد تو آمدم و درخواست كردم كه جسد ابراهيم امام را به من بدهى تا به خاكش بسپارم ، تو
دستور بيرون راندن مرا دادى و مى گفتى زنان را به مداخله در آراء رجال چه كار ؟اما شوهرت ، مروان بهتر
از تو با من رفتار كرد زيرا نزد وى رفتم و جنازه را در اختيارم گذارد. مزنه به زينب گفت : اين بدبختى كه
هم اكنون دامنگيرم شده بر اثر كارهاى ناروايى است كه مرتكب شده ام ، گويى تو اعمال بد مرا خوب و
پسنديده تلقى كرده اى كه خيزران را به اعمالى نطاير آنها وا مى دارى با آنكه امر خليفه تو اين است كه
او را به خوبى و نيكى تشويق كنى و نگذارى بدى را به بدى تلافى كند تا موقع و مقامش محفوظ بماند و مانند
من بدبخت نشود. اين را گفت و با ديده گريان از مجلس خارج شد. خيزران كه نمى خواست آشكار با زينب مخالفت
كند، به بعضى كنيزان خود با اشاره فهماند كه زن را به يكى از مقصوره هاى كاخ ببرند و محرمانه دستور
داد لباس و وضعش را تغيير دهند و به وى احسان نمايند. مهدى عباسى پس از پايان كار روزانه ، نزد همسرش
آمد و زينب از اتاق خارج شد. خيزران جريان آمدن مزنه و سخنان زينب و دستور خود را براى شوهر شرح داد،
مهدى ، كنيز ماءمور پذيرايى را مزنه را احضار نمود و سؤ ال كرد: موقعى كه خواستى مزنه را به مقصوره
كاخ ببرى چه مى گفت ؟جواب داد: در فلان رهگذر باغ به او رسيدم كه نزديك بود از در خارج شود و ديدم اشك
مى بارد و اين آيه را مى خواند:و ضرب الله مثلا قريه كانت آمنه مطمئنه ياءتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت با نعم الله فاذا
قهاالله لباس الجوع والخوف بما كانوا يصنعون (25)
خداوند شهرى را مثل مى زند كه در آن امنيت كامل حكمفرما بود، مردمش با اطمينان خاطر زندگى مى كردند
و ارزاق فراوان از هر طرف به آن وارد مى شد تا آن كه اهل آن شهر كفران نعمت كردند، خداوند لباس بدبختى
در برشان پوشاند و طعم گرسنگى و ناامنى را به آنان چشانيد و اين كفر را بر اثر اعمال نادرست خويش
ديدند.مهدى عباسى كه سخت تحت تاءثير قرار گرفته بود بسيار گريست و خيزران گفت : به خدا اگر درباره او اين
دستور را نمى دادى و از وى نگاهدارى نمى كردى ديگر با تو حرف نمى زدم و سپس رفتار بى رحمانه و خشن زينب
را تقبيح كرد و گفت : اگر نه اين بود كه زينب مسن ترين زنان خاندان عباسى است او را طرد مى نمودم و
سوگند ياد مى كردم كه هرگز با وى سخن نگويم . (26)
تكريم حاملان قرآن
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :O يا اباذر!من اجلال الله : اكرام ذى الشيبه المسلم و اكرام حمله القرآن العاملين به و اكرام السلطانالمقسط .مكارم الاخلاق / 467، و امالى الطوسى 2/149، و نوادر الراوندى /7O اى ابوذر! از بزرگداشت خداست احترام سالخوردگان مسلمان ، و تكريم حاملان قرآن كه عمل به آن مى كنند،
و گراميداشت زمامدار دادگر.الم ، جلوه اى از اوصاف خداوند است
ابو اسحاق ثعلبى در تفسير خود، روايتى از على بن موسى الرضا عليه السلام آورده است كه گفت : از امام
جعفر صادق عليه السلام راجع به الم سؤ ال شد، آن حضرت در پاسخ گفتند: الف ناظر بر شش صفت از صفات
خداوند است :1 - ابتدا : زيرا خداوند است كه آفرينش همه مخلوقات را آغاز كرد و الف نيز ابتدا و آغاز حروف تهجى است .2 - استواء : چون خداوند عادل و مستوى و راست است و الف نيز راست بوده و ميل و انحرافى از طريق اعتدال و