مسلكهاى تو عليه مسلمين وارد عمل شويم و به دشمنى با آنها قيام كنيم بايد در برابر اين دو بت سجده
كرده و به آن دو اظهار ايمان نمايى . كعب بن اشرف در برابر آندو بت به سجده افتاد.منظور از يومنون بالجبت و الطاغوت عبارت از سجده و خاكسار شدن كعب در برابر اين دو بت است كه به جبت
طاغوت نامبردار بودند.آنگاه كعب بن اشرف رو كرد به اهل مكه و گفت : اى اهل مكه ! سى نفر از ما يهوديان و سى نفر از شما مشركين
بايد در معيت يكديگر كنار كعبه برويم و شكم و پهلوى خود را به كعبه بچسبانيم و با صاحب خانه پيمان
ببنديم كه در جهت قتال و نبرد با محمد صلى الله عليه و آله مساعى و فعاليت خود را به كار گيريم . آنان
با چنين كيفيتى با صاحب كعبه ، يعنى خدا پيمان بستند. وقتى از اين كار آسودند، ابوسفيان به كعب بن
اشرف گفت : تو مردى آشنا به خواندن كتاب بوده و تورات را قرائت مى كنى و بهره اى از علم دارى . ما از
خواندن و نوشتن و علم و فرهنگ بى بهره ايم ، به ما بگو: آيا ما راه راست را بهتر باز يافته و بهتر
رهنمون شده ايم با محمد صلى الله عليه و آله و آيا ما با حق داراى قرب فزونترى هستيم يا او ؟كعب بن
اشرف گفت اين سؤ ال را بر دين و آيين خود عرضه كنيد و با معيارهايى كه در دين شما وجود دارد بسنجيد.ابوسفيان گفت : ما براى حاجيان ، شتران بلند كوهان ، نحر و قربانى مى كنيم و سقايت آنها را به عهده
گرفته و سيرابشان مى سازيم و به وظيفه ضيافت و مهماندارى خود در مورد حجاج و مسافرين پاى بنديم و
اسيران و دربند كشيده ها را از قيد اسارت مى رهانيم ، و خانه پروردگارمان را بازسازى مى كنيم و طواف
كعبه به جاى مى آوريم ، ما اهل حرم هستيم و محمد صلى الله عليه و آله از دين نياكان خود فاصله و
بيگانگى برقرار ساخته و پيوند خويشاوندى را گسسته و حرم را ترك گفته است . دين و آيين ما كهن و ديرينه
است ، اما دين محمد نوپا و تازه به دوران رسيده است . در پى اين سخنان مكارانه ماسك حق به جانب خورده
ابوسفيان بود كه كعب بن اشرف گفت : شما - سوگند به خداوند به راهى راست تر از آن راهى كه محمد صلى الله
عليه و آله در پيش گرفته است رهنمون هستيد. به دنبال چنين رويدادى كه خداوند متعال آيه : الم ترالى
الذين اوتو النصيبامن الكتاب يومنون بالجبت و الطاغوت ... را نازل كرد (131).
تفاوت على عليه السلام در تفسير قرآن با خلفاى ثلاثه
بعضى گفته اند علت نقل روايات خيلى كم از سه خليفه ابوبكر و عمر و عثمان در باب تفسير قرآن اين است كههر سه نفر آنان در ميان مردمى زندگى مى كردند كه همگى به آيات قرآن و تفسير آنها آگاهى داشتند، معانى
و احكام آن را مى فهميدند و به خصوصيات زبان عربى آشنا بودند. اما على بن ابيطالب عليه السلام بعد از
آنان آنقدر زندگى كرد تا آنكه مردم به وجود كسى كه قرآن را برايشان تفسير كند احتياج شديد پيدا
كردند.به علاوه امام (على بن ابيطالب عليه السلام ) به برترى فكرى علم و دانش سرشار و اشرافات قلبى از
ديگران ممتاز بوده است (در ضمن بايد توجه داشت كه اشتغال سه خليفه اول به امر خلافت و اجراى حكومت علت
كمى نقل روايت از ايشان است ) چنانچه معمر از وهب بن عيوب بن ابى الطغيل نقل مى كند كه گفت : على عليه
السلام را ديدم كه خطبه مى خواند و مى گفت :سلونى فوالله لما تسالونى عن شى ء الا اخبرتكم . و سلونى عن كتاب الله فوالله ما من آيه الا و اءنا
اعلم ابالليل نزلت ام بالنهار ؟افى سهل ام فى جبل (132) ؟در اينجا ذكر اين نكته ضرورى است كه سيوطى و زرقانى هيچيك به روشنى بيان نكرده اند كه اندك بودن
روايات تفسيرى از سه خليفه (ابوبكر، عمر، عثمان ) اگر به دليل عدم احتياج مردم به تفسير قرآن بوده است
، آيا اين عدم احتياج به سبب اكتفا به دانش خود بوده يا به مقدار كفايت از پيامبر صلى الله عليه و آله
دريافت كرده بودند ؟در صورتى كه اختلاف در تفسير قرآن خود شاهدى گويا بر اين مطلب است كه اعراب آن
زمان در شناخت همه قرآن با يكديگر برابر نبودند و در فهم محكم و متشابه آن ، حتى علما و دانشمندان آن
زمان نيز متفاوت بودند و عده اى بر عده اى ديگر برترى داشتند (133) تا آنجا كه برخى همه قرآن را محكم و
گروهى همه آن را متشابه مى دانستند.آنچه از روايات تفسيرى فهميده مى شود اين است كه شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خود آيات مجمل