ببينيد چگونه آيه اى خطاكارى را هدايت مى كند - سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن - نسخه متنی

غلامرضا نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ببينيد چگونه آيه اى خطاكارى را هدايت مى كند

فضيل بن عياض در آغاز كار مردى بد عمل و خشن و بى رحم بود و بين سرخس (كه از شهرهاى خراسان است ) و
(ايبورد) راهزنى مى كرد. سبب توبه اش اين بود كه عشق به دخترى در دلش افتاد، شبى از ديوارها بالا رفت
تا به معشوقه خود دست بيابد و از او كامياب گردد، ناگهان صداى يك نفر به گوشش رسيد كه در آن وقت شب
قرائت قرآن مى كرد و اتفاقا اين آيه را مى خواند: الم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله .

فضيل گفت : بلى يا رب قرآن . بلى اى پروردگار من وقتش رسيده است و از آنجا برگشت و در آن شب به خرابه اى
پناهنده شد كه كاروانى آنجا فرود آمده بود . يك وقت يكى از آنان گفت :

بار كنيم و برويم ، بعضى ديگر گفتند:

نه بايد بمانيم تا صبح شود زيرا اين منطقه زير فرمان و نظر فضيل است و ممكن است راه را بر ما ببندد.

فضيل صداى آن آنان را شنيد او بكلى از كارهايش دست برداشته بود، گفت : شما در امانيد فضيل منم و ديگر
از ناحيه من نگرانى نداشته باشيد. (98)

انگشتر قرآنى

عالم ربانى حاج ملا اسد الله بافقى يك انگشتر عقيق يمنى داشت كه بسيار زيبا و ديدنى بود و آن را دخت
گرانمايه پيامبر، فاطمه عليها السلام به او عنايت فرموده بود و روى آن اين آيه شريفه نقش بسته شده
بود:

... و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على الله فهو حسب ان الله بالغ امره
قد جعل الله لكل شى ء قدرا . (99)
داستان دريافت اين نشان افتخار را خودش براى نگارنده اينگونه بيان كرد: مدتها من به آن بانوى بزرگ
توسل جسته و به بركت او از خداى جهان آفرين خواسته خويش را مى خواستم . روزى در منزل نشسته بودم كه
گفتند: بانويى درب منزل است و مرا مى خواهد. بيرون رفتم ديدم بانويى در چادر مشكى و كاملا پوشيده به
گونه اى كه در بافق ما چنين لباس و پوششى معمول نبود، خطاب به من گفت :

اين بسته را بى بى به شما داده است . بسته را تحويل داده و بى درنگ رفت . من دچار غفلت شدم و نتوانستم
بپرسم كه بى بى كيست ؟

بسته را گشودم ديدم اين انگشترى زيبا در ميان بسته اى كوچك است به خود آمدم كه اين زن از كجا به منزل
ما آمد ؟

و بى بى كيست كه او فرستاده ايشان باشد ؟

پشت سر او با شتاب آمدم اما هر چه جستجو كردم اثرى از
او نيافتم و مردم كوچه و خيابان و همسايه گفتند: زنى با نشانه هايى كه شما مى دهيد، نديده ايم .....

دريافتم كه اين عنايت و اعطايى و مدال افتخار آن بانوى دوسرا، حضرت فاطمه عليها السلام است .

عمر معناى اءب را نمى دانست

روزى عمر بر منبر بود و آياتى از سوره عبس را تلاوت مى كرد تا به اين آيه رسيد: وفاكهه و اءبا (100): يعنى
و ميوه و چراگاه ... براى شما آفريديم ، عمر گفت : معنى همه آيات در اين سوره را مى دانيم اما نمى دانيم
معناى اءب چيست ؟

! پس عصايى را كه در دست داشت رها كرد و گفت : به خدا سوگند كه اين يكنوع تكلف است ، چه
اشكالى دارد كه معناى اءب را ندانيم ! شما مردم از چيزى از كتاب الله پيروى كنيد كه براى شما تبيين
شده و به آن عمل نماييد و آنچه نمى فهميد به پروردگار موكول كنيد (101).

ابن ام مكتوم مردى نابينا

پيشواى بزرگ مسلمانان به خوبى مى دانست كه بت پرستى بسيارى از مردم ، جنبه تقليدى و پيروى از سران
قبيله است و ريشه محكمى در دل آنها وجود ندارد، هرگاه انقلابى در ميان سران به وجود آيد و موفق گردد
كه يكى دو نفر را با خود هم آهنگ سازد بسيارى از مشكلات را حل خواهد نمود. از اين رو اصرار زيادى در
اسلام آوردن وليد بن مغيره - كه بعدها فرزند او (خالد بن وليد) از سران لشكر و كشور گشايان مسلمان
گرديد - داشت ، زيرا كهنسال ترين و با نفوذترين شخص بود كه در ميان قريش عظمت و فرمانروايى داشت و او
را حكيم عرب مى خواندند و نظر او را در موارد اختلاف محترم مى شمردند.

روزى پيامبر در فرصت مناسبى با او سخن گفت ، درست همان موقع اين ام مكتوم كه مردى نابينا بود حضور
پيامبر رسيد و تقاضا كرد كه مقدارى قرآن بر او بخواند و در تقاضاى خود اصرار زياد نمود. اين مطلب بر

/ 78