دامن توبه زنى ؟ناگهان صداى فضيل بلند شد و پيوسته مى گفت : بلى والله ، قد ءان بلى والله قد ءان به خدا سوگند وقت آن
رسيده است ، به خدا سوگند وقت آن رسيده است .
قرآن و علت گرفتاريها
هنگامى كه ماءمون على بن موسى الرضا عليه السلام را وليعهد خود قرار داد، عده اى به در خانه آن جنابآمده اجازه ورود مى خواستند. گفتند: به حضرت رضا عليه السلام عرض كنيد يك دسته از شيعيان على عليه
السلام مى خواهند خدمت شما برسند. در جواب آنها فرمود: من مشغولم ، آنها را برگردانيد. فردا آمدند
مانند روز قبل خود را معرفى كردند باز فرمود: آنها را برگردانيد تا دو ماه بهمين طريق مى آمدند و برمى
گشتند. بالاخره از شرفيابى ماءيوس شدند. روزى به دربان گفتند: به آقاى ما على بن موسى عليه السلام بگو
ما شيعه پدرت على عليه السلام هستيم . دشمنان بواسطه اجازه ندادن شما ما را سرزنش كردند. اين بار برمى
گرديم و از خجالت بوطن خود نخواهيم رفت زيرا تاب شماتت دشمنان را نداريم . اين مرتبه اجازه فرمود
داخل شدند و سلام كردند، آن جناب نه جواب سلام و نه اجازه نشستن داد، همانطور كه ايستاده بودند عرض
كردند: يا بن رسول الله اين چه ستمى است كه بر ما روا مى دارى ، ما را خوار مى گردانى بعد از اينهمه
سرگردانى كه اجازه شرفياب شدن نمى دادى ديگر چه براى ما باقى مى ماند ؟فرمود: اين آيه را بخوانيد:ما اصابكم من مصيبه فيما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثيرهر مصيبتى كه بر شما وارد مى شود بواسطه كارهايى است كه كرده ايد با اينكه بسيارى از آنها را مى
بخشند.در اين عمل من از خدا و پيغمبر و على و اباء طاهرينم عليهم السلام پيروى كردم آنها شما را مورد عتاب
قرار دادند و من نيز چنين كردم . عرض كردند: سبب چه بود كه باعث عتاب و سرزنش شديم ؟فرمود: چون شما
ادعا مى كنيد ما شيعيان على عليه السلام هستيم . واى بر شما، شيعيان آن آقا حسن و حسين عليه السلام و
ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابى بكرند. آن كسانى كه كوچكترين مخالفت نسبت به دستورات على
عليه السلام نكردند و مرتكب يك كار كه او نهى كرده بود نشدند اما شما مى گوييد ما شيعه على عليه
السلام هستيم در بيشتر از كارها مخالف او هستيد و نسبت به بسيارى از واجبات كوتاهى مى كنيد. حقوق
برادران را سبك مى شماريد، جايى كه نبايد تقيه نماييد مى كنيد و تقيه نمى كنيد آنجا كه بايد بكنيد،
اگر بگوييد دوستان و محبين آن آقاييم با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن هستيم ، اين سخن را رد نمى
كنم اما مقامى بسيار ارجمند را ادعا كرديد، اگر گفته خود را بوسيله كردار ثابت نكنيد هلاك خواهيد شد
مگر رحمت خدا نجاتتان بدهد.عرض كردند: يا بن رسول الله صلى الله عليه و آله اينك از گفته خود استغفار مى كنيم و توبه مى نماييم
همانطور كه شما تعليم داديد، مى گوييم شما را دوست داريم . دوست دوستان شما و دشمن دشمنانتان هستيم .در اين هنگام على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود مرحباءبكم يا اخوانى و اهل ودى مرحبا به شما اى
برادران و دوستان من ، بالاتر بياييد بالاتر بياييد، پيوسته آنها را بطرف بالا مى برد تا پهلوى خود
نشانيد آنگاه از دربان سؤ ال كرد چند مرتبه اينها آمدند و اجازه نيافتند، عرض كرد: شصت بار فرمود: شصت
مرتبه برو و سلام مرا نيز برسان . بواسطه استغفار و توبه اى كه كردند گناهانشان محو شد و به سبب محبتى
كه با ما دارند سزاوار احترامند. به احتياجات خود و خانواده شان رسيدگى كن و از نظر مالى بر آنها
فراوان توسعه ده براى مخارج و هدايا و تحفه و رفع احتياجات . (193)
اينها قرآن مى خوانند ولى از گلويشان تجاوز نمى كند
ابو سعيد خدرى ، يكى از اصحاب معروف پيامبر صلى الله عليه و آله مى گويد: روزى ابوبكر به حضور رسولخدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: در فلان بيابان مى گذشتم ، چشمم به مردى خوش سيما افتاد كه با
كمال خشوع نماز مى خواند.پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوبكر فرمود: برو و اين شخص را به قتل برسان . ابوبكر به سوى آن شخص رفت