8- كسي را متهم نكنيد
روزي بينوايي به در خانة عالم جليل القدر آية الله شيخ زينالعابدين مازندراني رفت و از او درخواست كرد. شيخ كه پولي نداشت كه به او بدهد، باديه مسي منزل را برداشت و به او داد و گفت: اين ظرف مسي را بفروش و پول آن را بردار.دو سه روز بعد كه اهل منزل متوجه شدند كه باديه نيست فرياد كردند كه ظرف مسي را دزد برده است. صداي آنان در كتابخانه به گوش شيخ رسيد. فرياد زد كسي را متهم نكنيد باديه را من بردهام![1][1] . مرگي در نور، ص 79ـ80.