7- شكايت به عزرائيل - لطيفه هاي آموزنده تاريخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لطيفه هاي آموزنده تاريخ - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


7- شكايت به عزرائيل

در ايام اقامت مدرس در اصفهان عده‌اي از مردم كه مشكلاتي داشتند و از بعضي برنامه‌هاي دولت شاكي بودند با نوشتن نامه‌اي به مدرس، مشكل خود را مطرح كردند.

دكتر محمد حسن مدرس مي‌گويد: من مأمور بودم نامه‌ها را بگيرم و عصر هنگام به آقا بدهم. ايشان هم تا پاسي از شب رفته، آنها را مي‌خواند و در زير هر كدام جواب مناسبي را مي‌نوشت، گاهي مي‌پرسيدند: آقا چه نوشتند؟ و من براي صاحب نامه جواب مدرس را مي‌خواندم.

در يكي از نامه‌ها مردي از نظميه شكايت كرده و نوشته بود: رئيس نظميه مرا به تهمت دزدي گرفته و شش ماه حبس كرده، تمام هستي مرا برده و به خاك سياهم نشانده است. بدبخت و بيچاره‌ام، خدا مي‌داند بي‌تقصيرم و در حق من دشمني كرده‌اند.
محكمه عدليه هم بدادم نمي‌رسد، بدبخت شده‌ام به دادم برسيد.

مدرس در زير نامه نوشته بود: «شما به عزرائيل مراجعه كنيد».

چند روز بعد، آن مرد با خوشحالي و شادماني آمد و گفت: مي‌خواهم از آقا تشكر كنم زيرا يادداشت مدرس را به رئيس نظميه نشان دادم و او كارم را اصلاح كرد![1]


[1] . داستهانهاي مدرس، ص 130.

/ 154