9- شيخ بهائي و ميرداماد - لطيفه هاي آموزنده تاريخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لطيفه هاي آموزنده تاريخ - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


9- شيخ بهائي و ميرداماد

روزي شاه عباس صفوي از دو عالم جليل القدر: شخ بهايي و ميرداماد در باغي كه در يك فرسخي اصفهان بود دعوت كرد و براي احترام بيشتر صبح هنگام با آنان حركت كرد. در بين راه كه هر سه بر مركب خود سوار بودند به فكر شاه رسيد اين دو عالم ديني را آزمايش كند تا ببيند چه اندازه بين آن‌ها وحدت و صميميت وجود دارد. از اين‌رو نزد ميرداماد آمد و گفت: شما بحمدالله در هر فني استاد هستيد و در اسب سواري هم مهارت شما از همه بيشتر است و به هر سو كه مي‌خواهيد اسب را حركت مي‌دهيد اما شيخ بهائي گويا تا بحال سوار اسب نشده است و اسب را به حال خود گذارده و ركاب نمي‌زند بطوري كه از ناآشنائي او به اسب سواري همه مي‌خنديدند.

ميرداماد گفت: شيخ بهائي در فن اسب سواري يگانة عصر خود مي‌باشد اما آن كوه علم و وقار كه بر پشت اسب قرار گرفته مجال را از آن گرفته است كه بخواهد تند حركت كند و چه اندازه اسب او با قدرت و شوكت است كه آن كوه علم و وقار را بر پشت خود حمل مي‌كند.
شاه اسب خود را عقب كشيد و به نزد شيخ بهائي رسيد و گفت: شما با چه وقار و بزرگي بر پشت اسب قرار گرفته‌ايد و مقام و عظمت روحانيت را حفظ كرده‌ايد اما ملاحظه كنيد ميرداماد چه اندازه اسب خود را به اين طرف و آن طرف مي‌راند و مقام روحانيت را حفظ نمي‌كند.

شيخ بهايي گفت: ميرداماد نمي‌خواهد كه اسب را به هر سو براند اما اسب كه فهميده است چه كوه علم و تقوائي بر پشت او قرار گرفته است به وجد آمده است و ميرداماد نمي‌تواند جلوي اسب را بگيرد. باز هم اين قدرت ميرداماد است كه اسب را كنترل مي‌كند وگرنه اسب از خوشحالي مي‌خواهد در هوا پرواز كند. شاه فهميد كه در بين آنها يگانگي و صميميت وجود دارد.[1]


[1] . صد و ده حكايت، ص 136 و 137.



/ 154