8- مشقت كار و ذلت خدمت - لطيفه هاي آموزنده تاريخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لطيفه هاي آموزنده تاريخ - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


8- مشقت كار و ذلت خدمت

دو برادر كه يكي به خدمت شاه مشغول گرديد و ديگري به كار آزاد پرداخت و با زور بازو و سعي و تلاش زندگي خود را اداره مي‌كرد.
روزي برادر توانكر كه به خدمت سلطان اشغال داشت به برادر تنگدست خود گفت:

چرا تو هم مثل من به خدمت سلطان نمي‌پردازي تا از مشقت كار كردن راحت شوي.

در پاسخ گفت: تو چرا همانند من زندگي را به زور بازو اداره نمي‌كني تا از ذلت خدمت رهائي يابي؟

كه حكما گفته‌اند: نان خود خوردن و نشستن به از كمر زرين به خدمت بستن.

به دست آهن تفته كردن خمير به از دست بر سينه پيش امير[1]


[1] . گلستان سعدي، باب اول، با تغيير در عبارات.



/ 154