4- مراجعه به بيطار
سعدي ميگويد: مردكي را چشم درد خاست. پيش بيطار[1] رفت تا دوا كند. بيطار از آنچه در چشم چهارپايان ميكند در چشم وي كشيد و كور شد.حكومت پيش داور بردند، گفت: بر او هيچ تاوان نيست، اگر اين خر نبودي پيش بيطار نرفتي.مقصود از اين سخن آن است كه تا بداني كه هر آن كه ناآزموده را كارِ بزرگ فرمايد، با آن كه ندامت برد، به نزديك خردمندان به خفت رأي[2] منسوب گردد.ندهد هوشمند روشن رأي به فرومايه كارهاي خطير
بورياباف[3] اگر چه بافنده است
نبرندش به كارگاه حرير[4]
نبرندش به كارگاه حرير[4]
نبرندش به كارگاه حرير[4]
[1] . دامپزشك.[2] . سبك عقلي.[3] . حصيرباف.[4] . گلستان سعدي، باب هفتم.