6- وزنه بردار ضعيف
يكي از صاحبدلان وزنهبرداري را ديد كه برآشفته بود و غبار خشم بر چهرهاش نشسته بود و دهانش كف آورده بود.سؤال كرد: او را چه شده است؟گفتند: فلان شخص به او دشنام داده است.گفت: اين فرومايه هزار من سنگ برميدارد و طاقت سخني نميآورد؟لاف سر پنجگي و دعوي مردي بگذار عاجز نفس فرومايه! چه مردي و چه زنيگرت از دست برآيد، دهني شيرين كن مردي آن نيست كه مشتي بزني بر دهني[1][1] .گلستان سعدي، باب دوم.