9- منت رئيس - لطيفه هاي آموزنده تاريخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لطيفه هاي آموزنده تاريخ - نسخه متنی

محمد رضا اکبري

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

9- منت رئيس

ابوعلي سينا مدتي از عمر خود را به وزارت گذراند. روزي با كوكبه وزارت و رياست از راهي مي‌گذشت. كناسي را ديد كه به شغل پست خود مشغول است واين شعر را مي‌خواند.




  • گرامي داشتم اي نفس از آنت
    كه آسان بگذرد بر دل جهانت



  • كه آسان بگذرد بر دل جهانت
    كه آسان بگذرد بر دل جهانت



ابوعلي از شعر كناس خنده‌اش گرفت و گفت: الحق اكرام و بزرگداشت همان است كه تو دربارة نفس شريف خود داشتي. منزلت آن اين است كه در قعر چاه آن را به ذلت كناسي گرفتار كردي و عزتش اين است كه به اين خفت و خواري گرفتارش ساختي. عمر عزيز خود را در اين كار پست تباه مي‌كني و آن را افتخار نفس مي‌شماري؟

مرد كناس دست از نظافت چاه كشيد و گفت: در عالم همت نان از شغل خسيس خوردن به كه بار منت امير بردن.

بوعلي غرق در عرق شد و با عجله از آنجا گذشت.[1]


[1] . بزم ايران، ص 21 و 22.



/ 154