لطيفه هاي آموزنده تاريخ نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
رو به علامه كردند و گفتند: چرا در برابر سلطان تعظيم نكردي و رعايت ادب ننمودي؟ علامه گفت: پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از سلطان بهتر بود و هر گاه به او ميرسيدند سلام ميكردند.گفتند: چرا در كنار سلطان نشستي؟پاسخ داد: در مجلس جاي خالي جز آنجا نبود.گفتند: چرا نعلين خود را در مجلس آوردي؟جواب داد: ترسيدم حنفيها آن را بدزدند همانگونه كه ابو حنيفه نعلين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را دزديد!علماي حنفي مذهب ناراحت شدند و گفتند: ابو حنيفه كه در زمان پيامبر زندگي نميكرد تا نعلين او را بدزدد.علامه گفت: اشتباه كردم، ترسيدم شافعيها بدزدند زيرا امام شافعي نعلين رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را دزديد.شافعيها برآشفتند كه امام شافعي دويست سال پس از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به دنيا آمد.علامه گفت: ترسيدم مالكيها بدزدند همانگونه كه پيشواي آنها مالك كفشهاي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را دزديد.مالكيها نيز اعتراض كردند و گفتند: مالك در آن زمان نبوده است تا اين كه علامه گفت: ترسيدم حنبليها بدزدند زيرا احمد حنبل كفشهاي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را دزديد. علماي حنبلي گفتند: احمد حنبل در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نبوده است.
در اينجا بود كه علامه حلّي رو به شاه كرد و گفت: هيچ كدام از رهبران مذهب چهارگانه اهل سنت در زمان رسول خدا نبودهاند. اما ما شيعيان پيرو علي ـ عليه السّلام ـ هستيم كه نفس پيامبر و برادر و پسر عمو و وصي آن حضرت بوده است.
وفتي علامه حلّي همه را محكوم كرد شاه در اوايل سال 709 مذهب تشيع را اختيار كرد و دستور داد در خطبهها نام دوازده امام برده شود و اسم آنها بر سكهها و سر در مساجد نوشته شود. و از آن پس علامه از منزلتي خاص در نزد سلطان برخوردار شد.[1]