مبانی اخلاق اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
معبود محكم مىكند؛ ما سوى الله را پشت سر مىاندازد؛ از خود بى خود مىگردد؛ توجّهش تنها به خدا متمركز مىشود؛ در اين حالت، سر از پا نمىشناسد و جز خدا نمىبيند؛ تا حدى كه تير را از پايش بيرون مىكشند و او احساس درد نمىكند. معناى تجليه حقيقى همين است كه انسان، عبادت را آن گونه كه خدا خواسته است، انجام دهد.در اين جا دو سؤال مطرح مىشود: يكى اين كه چه چيز باعث شده است كه على (عليه السلام) آن گونه نماز بخواند و ما على الظاهر نمىتوانيم سؤال ديگر آن است كه آيا واقعا ممكن است تيز از پا بيرون كشيده شود و انسان آن را احساس نكند؟ اين مطلب را چگونه مىتوان توجيه كرد؟پاسخ از سؤال نخست آن است كه حضور قلب و عدم حضور قلب، به معرفت انسان وابسته است. هر قدر معرفت و شناخت انسان به حضرت معبود بيشتر باشد، توجه انسان زيادتر خواهد بود و هر اندازه معرفت كمتر باشد، به همان اندازه و تناسب، توجه كمتر مىشود، و از آن جا كه معرفت و شناختى كه آن حضرت داشته، در ما نيست لذا به هنگام نماز، خداى را حاضر و ناظر نمىبينيم؛ اما اميرالمؤمنين در حال نماز چيز جز خدا نمىبيند و به همين دليل حضور قلبش كامل مىشود.و اما جواب سؤال دوّم را با يك مقدمه توضيح مىدهيم. انسان گاهى در حالتى قرار مىگيرد كه بسيارى از حوادث و سوانح را درك و احساس نمىكند. حال بىهوشى، حال مستى، حال خوف شديد، حال عشق و علاقه زياد و امثال آن.براى شاهد مثال، قسمتى از داستان يوسف و زليخا را در قرآن كريم مورد بررسى قرار مىدهيم. زمانى كه زليخا، مكرر زنان مصر و سرزنش آنان را شنيد، همه آنها را به كاخ شاهانه احضار نمود و چون زنان اعيان و