فيكَ يا اُعْجُوبَةَ الْكَوْنِ غَداَ الْفِكْرُ كَليلاً
كُلَّما قَدَّمَ فِكْرى فيكَ شِبْراَ فَرَّ ميلاً
به عقل نازى حكيم، تا كى؟
به كنه ذاتش خرد برد پى
اگر رسد خس به قعر دريا
اَنْتَ حَيَّرْتَ ذَوى الُّلِّبّ وَ بَلْبَلْتَ الْعُقُولا
ناكِصا يَخْبُطُ فى عَمْياءَ لايَهْدى سَبيلاً
به عقلت اين ره نمىشود طى
اگر رسد خس به قعر دريا
اگر رسد خس به قعر دريا
اسامى ديگر نفس ناطقه
نفس ناطقه را به اعتبارات مختلفه به نامهاى ديگرى تعبير كردهاند. اين نامها عبارت است از: 1. روح 2. عقل 3. قلب و....نفس را «روح» مىگويند، به اعتبار آن كه حيات و زندگى بدن بدان وابسته است: وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحى.(1)به نفس «عقل» مىگويند، به اعتبار آن كه مرتبه عاليه آن، كليّات و معقولات را ادراك مىكند. به نفس «قلب» مىگويند، به لحاظ آن كه در(1). حجر (15) آيه 30.