سعادت واقعى را اين گونه تعريف كردهاند: «صَيْرُورَةُ الاَخْلاقِ الْفاضِلَةِ مَلَكاتٌ راسِخَةٌ لِلْانْسانِ؛ سعادت واقعى آن است كه تمام اخلاق فاضله و مكارم اخلاق براى انسان ملكه شود».به سخن ديگر، انسان در هر يك از فضايل اخلاق آن قدر قوى و نيرومند شود كه انجام دادن و به كار انداختن هر يك از آنها برايش آسان و بلكه لذّت بخش باشد.از اين تعريف دو نكته به دست مىآيد:1. نخست آن كه اگر انسان به هنگام برخورد با ناملايمات، تحمل صبر و شكيبايى بر خود هموار كند، يا در برابر اهانت و بىادبى ديگران با زحمت و مشقت عكسالعمل نشان دهد و بالاخره در مقام اجرا و به كارگيرى هر فضيلتى با تكلّف و سختى آن را به كار گيرد، اين شخص گرچه انسان بسيار خوبى است، اما بايد گفت هنوز به سعادت واقعى نرسيده است و به كمال انسانيّت نائل نشده است. سعادتمند واقعى و انسان كامل كسى است كه فضايل اخلاقى برايش ملكه شده باشد و اجراى هر فضيلتى برايش آسان باشد، نه مشكل.2. دوم آن كه سعادت كامل آن گاه تحقق مىپذيرد كه تمام ريشههاى اخلاق و صفات منشعب از آن به دست آورده باشد، نه تنها برخى از آنها را. پس، اگر شخصى برخى از فضايل اخلاقى را به طور كامل كسب نموده، اما به پاره ديگر آن دست نيافته باشد، او نيز هنوز به سعادت واقعى دست نيافته است. سعادت واقعى به هنگامى است كه اخلاقيات