مبانی اخلاق اسلامی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نيستند، تمام صفات ثبوتى را به صفات سلبى برمىگردانند و مىگويند: اگر مىگوييم خداوند عالم است، يعنى جاهل نيست و اگر مىگوييم خداوند قادر است، يعنى عاجز نيست و هم چنين در مورد صفات ديگر.اين قول، علاوه بر آن كه صفات كمال را از خداوند سلب مىكند، حدّاقل اشكال وارد به آن، اين است كه با تصريحات آيات كريمه و روايات شريفه منافات دارد و توجيه همه آنها مستهجن است.3. كراميه: نظريّه اين گروه از متكلمين، آن استكه هم به زايد بودن صفات بر ذات حق تعالى معتقدند و هم به حادث بودن آنها. كرايمه مىگويند:خداوند داراى صفات ثبونيّه است؛ اما اين صفات زايد بر ذات و حادث است.زيرا اگر چنين نباشد، بلكه اگر صفات مزبور با ذات حق تعالى عينيت داشت باشد، نظير عينيّت جوهر و عرض خواهد بود. و آن محال است و اگر صفات قديم باشد، تعدد قدما لازم مىآيد، و اگر صفات را نفى كنيم، لازم مىآيد كه برخلاف نص صريح قرآن و سنّت سخن گفته باشيم. غافل از آن كه نتايج نادرست اين نظريه سخيف، بيشتر از نظريه اشاعره و معتزله است؛ زيرا طبق نظريّه كراميّه لازم مىآيد ذات حق تعالى در زمان هايى عالم، قادر، حى، مريد و مُدرِك نبوده باشد. سؤال اين است كه پس اين صفات از كجا براى ذات خداوند به وجود آمده است؟ اگر از ناحيه خود ذات باشد، فرض بر اين است كه ذات، عالم و قادر نبوده است تا بتواند براى خود كارى انجام دهد و اگر از ناحيه غير ذات باشد، فرض بر اين است كه غيرى وجود نداشته است، و يا آن كه بدون علت، صفات براى ذات به وجود آمده است، كه اين نيز، سخنى مضحك و غير منطقى است.