تشخيص ظهور عرفى (معناى متعارف) - شیوه تفسیر قراردادهای خصوصی در حقوق ایران و نظام های حقوقی معاصر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیوه تفسیر قراردادهای خصوصی در حقوق ایران و نظام های حقوقی معاصر - نسخه متنی

محمدحسین قشقایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تشخيص ظهور عرفى (معناى متعارف)

تشخيص ظهور عرفى (معناى متعارف)

عوامل لفظى

شيوه هاى كشف معناى الفاظ

شيوه هاى كشف قصد گوينده

عوامل غير لفظى

1 - مجموعه واحد بودن و تناسب اجزا

2- رفتار طرفين

3- نوع معامله

4 - شخصيت متعاملين

قواعدى كه ظهور عرفى متن با استناد به آن ها معلوم مى شود، به دو گروه تقسيم مى شوند: بخشى از آن ها كه به طور مستقيم به كلمات مربوطاند، قواعدى هستند كه با استناد به خود كلمات قرارداد، معناى متعارف آن ها را مشخص مى كنند، مانند اصل «تقدم معناى حقيقى» و «اصل تقدم معناى معتبر»؛ دسته ديگر، قواعدى هستند كه با در نظر گرفتن امورى خارج از الفاظ، ظهور عرفى را مشخص مى كنند، مانند شخصيت طرفين، موضوع و ماهيت قرارداد. دسته اول عوامل لفظى (داخلى) و دسته دوم عوامل غيرلفظى (خارجى) ناميده مى شوند.

عوامل لفظى

با در نظر گرفتن حالت گوينده و فقدان قرينه در مى يابيم كه وى به طور متعارف معنايى را اراده كرده كه نزديك ترين معنا به لفظ است؛ يعنى مقصود او معمولاً همان معناى لغوى و حقيقى كلمه است. پس پيوند استوارى ميان مدلول لغوى هر كلمه ومعناى متعارف آن (مقصود گوينده) برقرار است. بنابراين، در ابتدا بايد قواعدى را بيان كرد كه معناى كلمات را بدون لحاظ قصد گوينده و كاربرد آن ها در جمله، مشخص مى كند و سپس به بيان اصولى پرداخت كه معناى مقصود و معناى كلمات را در متن تعيين مى كند، تا اگر غير از معناى لغوى، معناى ديگرى مقصود بوده، به دست بيايد. در نتيجه، در اين زمينه بايد از دو شيوه اصولى استفاده كرد:

1 - شيوه هاى كشف معانى الفاظ؛

2 - شيوه هاى كشف قصد گوينده.

شيوه هاى كشف معناى الفاظ

شيوه ها و اصولى كه معناى الفاظ و كلمات با كاربرد آن ها به دست مى آيد، از اين قرارند:


الف) تبادر؛

ب) حمل صحيح و سلب غلط؛

ج) رجوع به لغت نامه.

الف) تبادر:

هرگاه در برخورد با لفظى، معناى خاصى بدون هيچ قرينه اى به ذهن انسان خطور كند، اين معنا را مى توان به عنوان معناى حقيقى لفظ پذيرفت، زيرا هم زبانان به طور اجمالى و به نحو ارتكازى به معانى لغات زبان خود آگاهى دارند و هنگام ترديد و يا اختلاف در معناى كلمه اى، با تأمل و دقت، همان معناى اجمالى را به طور تفصيلى در ذهنشان حاضر مى كنند كه به اين حضور تفصيلىِ معنا در ذهن، تبادر گويند و چون در بيش تر موارد، منشأ خطور معنا به ذهن، كاربرد آن در عرف است، تبادر مزبور به طور مستقيم كاشف از معناى متعارف است (1) به طورى كه گفته شده قاعده كلى اين است كه آن مفهوم ابتدايى كه از كلمات به نظر مى رسد، بايد مورد عمل قرار گيرد.

ب) حمل صحيح و سلب غلط:

هرگاه پس از كاربرد كلمه اى در معنايى خاص، جمله اى كه آن كلمه در آن به كار رفته، صحيح باشد، در مى يابيم كه معناى مورد نظر نزديك ترين معنا به آن كلمه است؛ مثلاً اگر انسان درباره فرزند صلبى و بلافصل خود بگويد: «فرزند من بچّه صلبى من است.»، از درستى اين جمله معلوم مى شود كاربرد كلمه فرزند در اين مفهوم به طور حقيقى مى باشد، اما اگر انسان درباره نوه اش بگويد: «نوه من بچه صلبى من است.»، چون اين جمله غلط است، معلوم مى شود كه كاربرد كلمه نوه در فرزند صلبى مجازى است.

در حمل اوّلى ملاحظه اجمالى شى ء واحد به ملاحظه تفصيلى همان شى ء تبديل مى شود كه در نتيجه معناى لفظ به وضوح روشن مى شود و در حمل شايع صناعى كه تنها در مورد حمل كلى بر فرد و حمل جنس و فصل بر نوع خود است، با اتحاد مفهومى كه بين موضوع و محمول به وجود مى آيد، مفهوم موضوع به طور تفصيلى معلوم مى شود.(3)

از طرف ديگر، اگر پس از سلب كردن معنايى از يك لفظ، جمله اى كه آن كلمه در آن به كار رفته، غلط باشد در مى يابيم كه اين معنا نزديك ترين معنا به آن لفظ مى باشد، مانند اين كه در مثال بالا گفته شود: «فرزند من بچه صلبى من نيست.»؛ چون اين جمله غلط است، معلوم مى شود استعمال فرزند در مفهوم بچه صلبى حقيقت است.

ج) لغت نامه:

در تمامى علوم، هنگام برخورد با كلمات غير مأنوس، به فرهنگ لغت مراجعه مى كنند و لغت نامه ها معمولاً همه معانى اى را كه كلمات در آن ها به كار رفته اند، مشخص مى كنند و كم تر لغت نامه اى معناى حقيقى لفظ را معين مى كند.

امروزه لغت نامه ها معنايى را كه در عرف متداول و رايج است، بيان مى كنند و از بيان استعمال هاى نادر اجتناب مى كنند. به همين جهت براى يافتن معناى عرفى كلماتِ قرارداد مى توان از لغت نامه استفاده كرد(4) و مشروعيت استناد به معناى عرفى، خود دليل جواز استناد به لغت نامه است، زيرا از طريق لغت نامه مى توان به عرف ثبت شده دست يافت.(5)

بر اين اساس، بايد به لغت نامه هايى مراجعه كرد كه در زمان نزديك به تدوين قرارداد تأليف شده اند و هم چنين بايد از چند لغت نامه استفاده كرد تا اطمينان به معناى كلمه مورد نظر ايجاد شود. در نتيجه، لغت نامه علاوه بر اين كه نزديك ترين معنا به لفظ را بيان مى كند، نشانه معناى متداول عرفى نيز خواهد بود.

1- ميرزا على ايروانى نجفى، نهاية النهاية فى شرح الكفايه، ج 1، ص 25.

2 -E.R.Hardy Ivamy , General Pricnciples of insurance Law, Op. Cit, P.363.-

3- محمد حسين اصفهانى، بحوث فى الاصول، ص 29 و 30.

4 -C.H. Sherrin , R.F.D.Barlow, William Law Relating to Will,s Fourth edit, London, Butterworth,s 197, P.393.-

5 -Corbin, Op. Cit, P.228.-

/ 122