گواهى دادن پيامبران (ع ) - میزان الحکمه جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 13

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گواهى دادن پيامبران (ع )

قرآن :.

((و هـنـگـامـى كـه عيسى پسر مريم گفت : اى فرزندان اسرائيل , من فرستاده خدا به سوى شما
هـستم تورات راكه پيش از من بوده تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نامش
احـمـد است , بشارتگرم پس ,وقتى براى آنان دلايل روشن آورد, گفتند : اين سحرى آشكار است و
چـه كـسـى سـتـمـكارتر از آن كس است كه باوجود آن كه به سوى اسلام فرا خوانده مى شود, بر
خدادروغ مى بندد؟ و خدا مردم ستمكار را راه نمى نمايد)).

((هـمانان كه از اين فرستاده , پيامبر درس ناخوانده , كه نام او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته
مى يابند,پيروى مى كنند)).

ـ در مناظره حضرت رضا(ع ) با پيروان اديان و عقايد مختلف آمده است .

راس الجالوت گفت : چگونه نبوت محمد(ص ) را ثابت مى كنى .

حـضـرت رضـا(ع ) فـرمـود : موسى بن عمران و عيسى بن مريم و داود, اين جانشين خدا درروى
زمين , به نبوت او شهادت داده اند.

راس الجالوت گفت : ثابت كن كه موسى بن عمران چنين چيزى گفته است !.

حـضـرت رضا(ع ) فرمود : اى يهودى ,مى دانى كه موسى به بنى اسرائيل سفارش كرد وفرمود : در
آيـنـده پـيـامبرى از برادران شماخواهد آمد او را تصديق كنيد و به سخنانش گوش دهيد اگر از
خـويـشاوندى اسرائيل بااسماعيل و نسبى كه از جانب ابراهيم (ع ) بايكديگر دارند اطلاع دارى , آيا
فرزندان اسرائيل برادرانى غير از فرزندان اسماعيل داشته اند.

راس الجالوت گفت : اين سخن موسى است و ما آن را رد نمى كنيم .

حضرت رضا(ع ) فرمود : آيا از برادران بنى اسرائيل پيامبرى غير از محمد(ص ) براى شما آمده است .

گفت : نه .

حضرت رضا(ع ) فرمود : آيا نه اين كه چنين مطلبى در ميان شما حقيقت دارد.

گفت : چرا, اما دوست دارم آن را از تورات براى من بيان كنى .

حـضرت رضا(ع ) فرمود : آيا انكار مى كنى كه تورات به شما مى گويد : نور از جانب طورسينا آمد و
از كوه ساعير براى مردم پرتو افكند واز كوه فاران براى ما آشكار شد.

راس الجالوت گفت : اين جملات رامى دانم , اما تفسير آن ها را نمى دانم .

حـضـرت رضـا(ع ) فـرمـود : مـن بـه تـو مـى گويم اما اين كه مى گويد : نور از جانب طور سينا
آمـد,مـقـصـود از آن نـور, وحى خداى تبارك و تعالى است كه خداوند در كوه طور سينا بر موسى
نـازل فرمود و اين كه مى گويد : و در كوه ساعير براى مردم پرتو افكند, مقصود همان كوهى است
كـه وقـتى عيسى بن مريم (ع ) روى آن بود خداوندعزوجل به او وحى فرستاد و اين كه مى گويد : واز كوه فاران براى ما آشكار شد, مقصود كوهى است از كوه هاى مكه كه ميان آن كوه و مكه يكى دو
روز راه است .

بـه گفته خود تو و يارانت , شعياى نبى درتورات گفته است : دو سواره ديدم كه زمين براى آن ها
درخـشيد : يكى سوار بر الاغى بود وديگرى سوار بر اشترى آن الاغ سوار كيست وآن اشتر سوار چه
كسى .

راس الجالوت گفت : نمى دانم شما مرا ازآن دو آگاه كن !.

حـضـرت فرمود : آن الاغ سوار, عيسى است و آن اشتر سوار محمد(ص ) است آيا منكرچنين چيزى
در توارت هستى .

گفت : نه , انكارش نمى كنم .

حضرت رضا(ع ) سپس فرمود : آيا حيقوق نبى را مى شناسى ؟ .

گفت : آرى , كاملا مى شناسمش !.

فـرمود : او گفته ـ و كتاب شما نيز گوياى آن است ـ كه خداى متعال از كوه فاران بيان را آوردو
آسـمـان هـا از ذكـر تـسـبـيـح احـمـد و امـت او پـر شـداو سـواران خود را در دريا به حركت در
مـى آوردهـمـچنان كه در خشكى نيز بعد از ويرانى بيت المقدس كتاب جديدى ـ مقصودش قرآن
است ـمى آورد آيااين رامى پذيرى وبه آن ايمان دارى .

راس الجالوت گفت : البته اين را حيقوق نبى گفته است و ما گفته او را انكار نمى كنيم .

حضرت رضا(ع ) فرمود : داود(ع ) نيز درزبور خود كه تو آن را مى خوانى , گفته است :خدايا, بعد از
دوره فـتـرت , آن بـرپـا دارنده سنت را بفرست آيا غير از محمد(ص ) پيامبرى مى شناسى كه بعد از
دوره فترت , سنت را برپاداشته باشد.

راس الـجـالـوت گـفـت : ايـن گـفـتـه داود اسـت ومـا آن را قبول داريم و انكارش نمى كنيم ,
ليكن مقصود از او عيسى (ع ) است و روزگار او همان دوره فترت است .

حضرت رضا(ع ) فرمود : پس خبر ندارى كه عيسى با سنت مخالفت نكرد, بلكه تا زمانى كه خداوند
او را بـه سـوى خـود بـالا بـرد, بـا سـنت تورات موافق بود در انجيل نوشته شده است :پسر آن زن
پـاكدامن مى رود و پس از او((فارقليطا)) مى آيد و او بارهاى گران را سبك مى كند و هر چيزى را
بـراى شـما روشن مى سازدو به حقانيت من گواهى مى دهد, همچنان كه من به آمدن او گواهى
دادم من براى شما امثال آوردم و او براى شما تاويل مى آورد آيا به اين گفته انجيل ايمان دارى .

راس الجالوت گفت : آرى , انكارش نمى كنم .

ـ پيامبر خدا(ص ) از يهود سؤال كرد وفرمود : شما را به آن كتابى كه مى خوانيد سوگند,آيا در آن
آمده است كه عيسى به آمدن من بشارت داده و گفته كه پيامبرى به نام احمد سوى شما مى آيد؟ يـهوديان گفتند : آرى , ما دركتابمان نام تو را مى يابيم , اما از تو خوشمان نمى آيد, زيرا كه تو اموال
را حلال مى كنى وخون ها را مى ريزى پس , خداوند اين آيه را فروفرستاد : ((كسى كه دشمن خدا و
فرشتگان او وفرستادگانش باشد )).

ـ در پـاسخ به سؤال از آغاز كار ايشان (و اين كه از چه زمان پيامبر بوده است ) ـ : (من همان ) دعاى
ابراهيم و بشارت عيسى (هستم ) ومادرم (هنگام تولد من ) نورى را ديد كه از اوبيرون مى آيد وبراثر
آن كاخ هاى شام نمايان شد.

ـ امام على (ع ) : تا آن كه خداوندسبحان محمد رسول اللّه (ص ) را برانگيخت درحالى كه از پيامبران
(گذشته ) براى (بشارت دادن به آمدن ) او پيمان گرفته شده بود ونشانه هايش شهرت داشت .

ـ خـداوند به يعقوب وحى كرد كه من ازنسل تو شاهان و پيامبرانى برخواهم انگيخت تاآن گاه كه
پـيـامـبر مكى را مبعوث كنم كه امت اومعبد بيت المقدس را مى سازند و او خاتم پيامبران و نامش
احمد است .

ـ شـعبى : در كتاب ابراهيم (ع ) آمده است : از فرزندان تو قوم ها و قوم ها پديد خواهدآمد, تا آن گاه
كه پيامبر امى كه خاتم پيامبران است برانگيخته شود.

ـ كعب : صفات پيامبر(ص ) در تورات چنين است : محمد بنده برگزيده من است , نه تندخوست و
نه خشن و نه در كوچه و بازارهياهو به راه مى اندازد بدى را با بدى پاسخ نمى دهد, بلكه مى بخشد و
گذشت مى كند,زادگاهش مكه است و هجرتگاهش مدينه وفرمانروايى اش در شام .

ـ عـبـدالحميد بن جعفر از پدرش : زبير بن باطا كه عالمترين فرد يهود بود, مى گفت : من كتابى
پـيـدا كردم كه پدرم آن را از من پنهان نگه مى داشت در آن كتاب از پيامبرى به نام احمدياد شده
بود كه در سرزمين قرظ (بنى قريظه )ظهور مى كند و خصوصياتش چنين و چنان است زبير بعد از
مـرگ پدرش و زمانى كه پيامبر(ص ) هنوز مبعوث نشده بود, اين مطلب را بارها بازگو مى كرد اما
همين كه شنيدپيامبر(ص ) در مكه ظهور كرده است , مطالب آن كتاب را پاك كرد و موضوع پيامبر
را كتمان نمود و گفت : اين شخص آن پيامبر نيست .

ـ ابو نمله : يهود بنى قريظه نام رسول خدا(ص ) را در كتاب هاى خود مى خواندند و به كودكان خود
آموزش مى دادند كه نام و نشان اوچيست وبه نزد ما هجرت مى كند اما چون رسول خدا(ص ) ظهور
كرد, حسادت ورزيدندوحق كشى كردند و گفتند : اين شخص آن پيامبرنيست .

ـ هنگامى كه نمايندگان نجران به حضورپيامبر آمدند, ابو الحارث بن علقمة بن ربيعه نيزدر ميان
آنـان بـود او عـالم دينى و رئيس و اسقف و پيشوا و صاحب مدارس آنان بود و در ميان ايشان قدر و
مـنـزلـتـى داشـت اتـفـاقـا استر ابو حارث او را به زمين زد برادرش گفت : سرنگون بادآن مرد و
مقصودش رسول خدا(ص ) بود ابوحارث گفت : خودت سرنگون بادا, مردى را كه از پيامبران است
دشـنـام مـى دهـى ؟ او كـسى است كه عيسى بشارت آمدنش را داده و نامش درتورات آمده است !
بـرادرش گـفـت : پـس , چه چيز مانع تو از پذيرفتن دين او مى شود؟ گفت :اين قوم ما را مهترى
داده انـد و گـرامى داشته اند وما را بر خود سالار ساخته اند و اينان خواهان چيزى جز مخالفت با او
نيستند.

/ 248