مناجات امام على (ع ) - میزان الحکمه جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 13

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مناجات امام على (ع )

ـ عـروة بـن زبـيـر : در مـسـجـد پيامبر(ص )نشسته بوديم و از احوال اهل بدر و بيعت رضوان ياد مـى كـرديم ابو دردا گفت : اى جماعت ,دوست داريد از كم مال و ثروت ترين مردم وپارساترين و
سـخـتـكـوش تـريـن آنـان در عـبادت به شما خبر دهم ؟ گفتند : او كيست ؟ گفت : على بن ابى
طالب (ع ).

عروه مى گويد : به خدا قسم همه كسانى كه در آن جمع بودند روى خود را از ابودردابرگرداندند
سـپـس مـردى از انـصار به نام عويمر,در مخالفت با سخن او گفت : تو حرفى زدى كه هيچ كس
درباره آن با تو موافق نيست .

ابـودردا گـفـت : اى جـمـاعـت , مـن آن چـه ديده ام نقل مى كنم و هريك از شما نيز آن چه ديده
است بازگو كند من ديدم و شاهد بودم كه على بن ابى طالب در ميدانگاه هاى محله بنى نجار بود
و ازموالى خود كناره گرفت و از نظر كسانى كه پشت سرش بودند ناپديد شد و در ميان نخلچه ها
خـودرا پـنـهان كرد و من او را گم كردم و با خود گفتم :به خانه اش رفته است اما ناگاه آوازى
حزين ونغمه اى اندوهناك شنيدم كه مى گويد :

 الهى , چه بسيار گناهان مهلكى كه با نعمت خود
از كيفردادن آن ها بردبارى ورزيدى و چه بسيارجرايمى كه با بزرگوارى خود از برملا كردن آن ها
چـشم پوشيدى , الهى , گرچه عمرى را درنافرمانى تو گذراندم و گرچه گناهانم در نامه اعمال
من بسيار گشته است , اما جز به آمرزش تو اميد نبسته ام و رجايم جز به خشنودى تونيست آن صدا
تـوجه مرا به خود جلب كرد و درپى آن رفتم ناگاه ديدم كه خود على بن ابى طالب است خودم را
پـنـهان كردم

و كوچكترين تكانى نخوردم تا صدايش را بشنوم ديدم در آن دل شب كه ساعات آخر
خود را مى گذراند, چندركعت نماز خواند و سپس به دعا و زارى و گريه و راز و نياز پرداخت و از
جـمله سخنانى كه درراز و نيازش با خداى عزوجل گفت , اين بود :بار خدايا, وقتى به گذشت تو
مى انديشم گناهم درنظرم ناچيز مى آيد  و آن گاه كه به شدت بازخواست تو فكر مى كنم مصيبت
خـود رابـزرگ مـى بـيـنـم سـپـس فـرمود : آه كه اگر دركارنامه ها گناهى را بخوانى كه من از
يـادش بـرده ام و تـو آن را ثـبـت كرده اى , پس بگويى : اورا بگيريد اى واى بر اين دستگير شده كه
نـه عـشـيره اش توانند نجاتش دهند و نه قبيله اش به حال او سودى رسانند و آن گاه كه درباره او
نداآيد, خلايق به حالش ترحم كنند.

/ 248