بى اعتنا به دنيا
ـ پـيـامبر خدا(ص ) روى بوريايى درازكشيده و آن بوريا بر پهلوى حضرت رد انداخته بود به ايشان عـرض كـردنـد : كـاش بسترى تهيه كنيد حضرت فرمود : مرا چه به دنيا حكايت من و دنيا حكايتسـواره اى اسـت كـه در يـك روزگـرم تابستانى به راهى رود و ساعتى از روز رازير سايه درختى
بيارمد و سپس حركت كند وبرود.ـ در خبرى ديگر آمده است : چون پيامبر(ص ) نشست , حصير بر پهلوى حضرت رد انداخته بود عمر
گفت : البته من گواهى مى دهم كه تو رسول خدا هستى و نزد خدا بيش ازقيصر و خسرو گرامى
و محترم مى باشى , اما آن دو از چنان دنيايى برخوردارند در حالى كه شماروى حصير مى خوابى و بر
پهلويت رد انداخته است پيامبر(ص ) فرمود : آيا راضى نيستى كه دنيابراى آنان باشد و آخرت از آن
ما.ـ عمر : خدمت رسول خدا(ص ) رسيدم آن حضرت روى حصيرى نشسته بود من هم نشستم , ديدم
جز يك ازار چيز ديگرى بر تن ندارد و حصير بر پهلويش رد انداخته است درگوشه اى از اتاق مشتى
جـو به اندازه يك صاع ومقدارى برگ درخت سلم (براى دباغى كردن پوست ) به چشم مى خورد و
يـك پـوسـت دبـاغـى نـشده اى هم آويزان بود اشك از چشمانم سرازير شد رسول خدا فرمود : چرا
گـريـه مـى كنى , پسر خطاب ؟ عرض كردم : اى پيامبرخدا, چرا گريه نكنم وقتى مى بينم كه اين
حصيربر پهلوى شما رد انداخته و اين هم خزانه شماست كه مى بينم , در حالى كه كسرى و قيصردر
بـاغ هـاى پر از ميوه و جويبار زندگى مى كننداما شما كه پيامبر و برگزيده خدا هستى , اين وضع
خـزانه تان مى باشد؟ پيامبر فرمود : اى پسرخطاب , آيا نمى پسندى كه آخرت از آن ما باشدو دنيا از
آن ايشان ؟ .ـ از رسـول خدا(ص ) اجازه ورود خواستم و در غرفه اى بر ايشان وارد شدم حضرت روى بوريايى از
بـرگ درخـت خرما دراز كشيده وقسمتى از بدنش روى خاك بود زير سرش بالشى پر شده از ليف
خرما قرار داشت و بالاى سر ايشان پوستى خيسانده شده در مايع دباغى كه بوى بدى از آن به مشام
مـى رسـيـد, آويزان بودو در گوشه غرفه مقدارى برگ درخت سلم قرارداشت من به پيامبر سلام
كـردم و نـشـستم و گفتم :شما پيامبر و برگزيده خدا باشى و كسرى و قيصربر تخت هاى طلا و
فرش هاى ديبا و حريربنشينند؟ فرمود : آنان كسانى هستند كه نعمت هاى زودگذر در همين دنيا
به ايشان داده شده و ما مردمى هستيم كه نعمت هايمان درآخرت به ما داده مى شود.ـ عـايـشه : ابوبكر و عمر, بر پيامبر(ص )وارد شدند رسول خدا(ص ) فرمود : اين حرف را نزنيد, زيرا
بستر كسرى و قيصر در آتش است , اما اين بستر و تخت من فرجامش به سوى بهشت است .