از شـعله هاى انبوه دوزخ او سپس بسيار گريست و من ديگر هيچ حس و حركتى ازوى نشنيدم با
خـودم گـفـتم : از بسيارى شب زنده دارى , خواب بر او غلبه كرد, بروم او رابراى نماز صبح بيدار
كـنـم وقـتـى نـزديكش رفتم ديدم مانند چوب خشكى افتاده است تكانش دادم اما حركتى نكرد,
خواستم دست و پاى او راجمع كنم اما جمع نشدند گفتم : انا للّه و انا اليه راجعون , به خدا قسم كه
على بن ابى طالب مرده است زود خودم را به منزلش رساندم تا خبرمرگ او را به خانواده اش بدهم
فـاطـمه گفت : اى ابو دردا, حال و روز و ماجرايش چگونه بود؟
من داستان را به او گفتم فاطمه
گـفت : به خداقسم اى ابودردا, اين كه تو مى گويى حالت غشوه اى است كه از ترس خداى متعال
او رامى گيرد سپس مقدارى آب آوردند و به صورت على (ع ) پاشيدند و او به هوش آمد و به من كه
مـى گـريستم نگاه كرد و گفت : گريه ات براى چيست , اى ابودردا؟ گفتم : براى اين وضعى كه
مـى بينم به سر خودت آورده اى گفت :اى ابودردا, پس , چه حالى خواهى داشت اگرآن گاه مرا
ببينى كه براى حسابرسى فرايم خوانده اند و گنهكاران به عذاب يقين كرده اند وفرشتگان خشن و
سـخـتـگـير و دوزخبانان بى رحم مرا در ميان گرفته اند و مرا در برابر خداى جبارنگه داشته اند و
دوستان مرا تنها گذاشته اند و همه مردم به حال من دلسوزى مى كنند, آن گاه دل توبراى من كه
در بـرابـر كـسـى ايـسـتـاده ام كه هيچ نهفته اى بر او پوشيده نيست , بيشتر خواهدسوخت ابودردا
مى گويد : به خدا قسم كه من چنين حالتى براى هيچ يك از اصحاب رسول خدا(ص ) نديدم .ـ امام على (ع ) ـ در مناجات خود ـ :خدايا, گوئيا مى بينم كه پيكر مرا در گورش نهاده اند و تشييع
كنندگان از كنار آن برگشته اند وغريب بر غربت آن پيكر مى گريد.ـ نيز در مناجات ـ : الهى , بر محمد وآل محمد درود فرست و آن گاه كه اثرى از من در دنيا نماند
و يادم از ذهن مردمان پاك شود وهمچون ديگر از يادشدگان به فراموشى سپرده شوم , به من رحم
كن .الـهـى , سـنـم زيـاد شـده و پـوستم نازك گشته واستخوانم سست شده است و روزگار در من
اثـرگـذاشته و مرگم نزديك شده و ايامم به سر آمده وشهواتم از بين رفته و گناهان آن ها برايم
باقى مانده است .الـهـى , مـن خسته و مانده از بارهاى گران اعمال , بر روى پلى از پل هاى خطر ايستاده ام واگر با
سبك كردن بارهايمان ما را كمك نكنى ,من نابود خواهم شد.الـهـى , عـابدان آوازه پاداش هاى فراوان تو راشنيدند و ره خشوع در پيش گرفتند, زاهدان صيت
رحمت گسترده تو را شنودند و قناعت پيشه كردند, كجروان و رويگردانان از راه راست آوازه جود
و بـخـشـش تـو را شنيدند و (به راه ) برگشتند, گنهكاران صيت آمرزش بى كران تو را شنودند و
اميدوار شدند, مؤمنان آوازه عفوكريمانه , و بخشش هاى فزاينده تو را شنيدند وراغب شدند.الـهـى , اگر راه رسيدگى به نفس خويش را كه كرامت او در آن است , خطا رفتم , (در عوض )راه
پناه آوردن به تو را كه مايه به سلامت رستن نفس است , پيدا كردم .الـهـى , چـگـونـه سـينه هاى ما به همصحبتى با دنياشاد شود و چگونه كارهاى ما در گرداب هاى
دنياسامان يابد و چگونه شادى ما در دنيا خالص وناميخته با غم باشد و چگونه فريفتگى و غفلت ما,
ما را به لهو و لعب مشغول دارد, در حالى كه با نزديك شدن اجل ها , گورهايمان ما را فرامى خوانند
.الهى , خواهش من چون خواهش گدايان نيست , زيرا كه گدا هر گاه به او چيزى داده نشودديگر
دست از خواهش و سؤال بر مى دارد, امامن در هيچ حال بى نياز از دراز كردن دست خواهش و نياز
به سوى تو نيستم .الـهـى , تـو را مـى خـوانـم همچون كسى كه بااصرار خواجه اش را مى خواند و خسته نمى شودو به
درگـاه تو زارى مى كنم , همچون زارى كسى كه در دعواى خويش با حجت و دليل بر ضدخويش
اعتراف مى كند.امير المؤمنين (ع ) سپس به نفس خود رو مى كندو آن را مورد عتاب قرار مى دهد و مى فرمايد :اى
آن كـه بـا سـخنان گونه گون با پروردگارش مناجات مى كند و از او در سراى سلامت (بهشت )
مـنـزلـى مى طلبد و كار توبه را از سالى به سال ديگر حوالت مى دهد! تو را در ميان مردم نسبت به
خود با انصاف نمى بينم , اى بى خبر, اگرخوابت را با شب زنده دارى برطرف مى ساختى و روزت را
با روزه دارى سپرى مى كردى و ازخوراك به قوت لايموت بسنده مى كردى وشب هايت را به جد و
جـهد در عبادت مى گذراندى , در آن صورت شايستگى آن راداشتى كه به بالاترين مقامات دست
يابى .ـ نـيـز در مـنـاجـات ـ : بار خدايا, از تو امان مى طلبم , امان , در آن روزى كه نه مال و ثروتى به كار
مى آيد و نه فرزندان مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد.
مناجات امام حسين (ع )
ـ در عيون المحاسن آمده است : امام حسين (ع ) با انس بن مالك بر سر آرامگاه خديجه آمد و شروع بـه گـريـسـتن كرد و آن گاه فرمود : تو از اين جا برو انس مى گويد : من خودم را از چشم ايشانپنهان كردم و آن بزرگواربه نمازى طولانى ايستاد و شنيدم كه مى گويد.پروردگارا, پروردگارا, مولى تويى .پس رحم كن بربنده كوچكى كه پناهش تويى .اى والاخصال , تكيه گاهم تويى .خوشا آن كسى كه مولايش تويى .خوشا كسى كه خدمتكارى بيدار باشد.و گرفتارى خويش به آن پرشكوه باز گويد.و هيچ درد و بيمارى او,.بالاتر از درد عشقش به مولايش نباشد.هرگاه از رنج و اندوه خويش شكوه كند,.خداوند پاسخش دهد و به دعوت او لبيك گويد.هرگاه در دل تاريكى ها دعا و زارى كند,.خداوندگراميش دارد و اورا نزديك خود گرداند.پس , ندا آمد.لبيك بنده من ! تو در پناه منى .و آن چه گفتى ما دانستيم .فرشتگانم مشتاق شنيدن آواى تويند.آواز بس كن كه آن را شنيديم .دعاى تو در ميان حجابها مى چرخد.پرده ديگر بس است , ما آن را كنار زديم .اگر باد از گوشه هاى آن بوزد,.از آن چه او را فرا مى پوشاند غش كنان به زمين مى افتد.از من بخواه بى بيم و اميد و بى حساب كه اين منم ,خدا.