گواهى دادن دانشمندان اهل كتاب
قرآن :.((آيا براى آنان , اين خود دليل روشنى نيست كه علماى بنى اسرائيل از آن اطلاع دارند؟ )).((و چـون آن چه را به اين پيامبر نازل شده است ,بشنوند, مى بينى بر اثر آن حقيقتى كه شناخته انداشـك از چـشـمـانـشـان سـرازير شده مى گويند : پروردگارا, ماايمان آورديم پس ما را در زمره
گواهان بنويس چرا به خدا و آن چه از حق به ما رسيده است ايمان نياوريم , حال آن كه چشم داريم
كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان (به بهشت ) در آورد؟ )).((بـگـو : به من خبر دهيد, اگر اين قرآن از نزد خدا باشدو شما بدان كافر شده باشيد و شاهدى از
فـرزنـدان اسـرائيـل به مشابهت آن (با تورات ) گواهى داده و ايمان آورده باشد و شما تكبر نموده
باشيد (آيا باز هم شماگمراه نيستيد؟ ) البته خدا قوم ستمكار را هدايت نمى كند)).ـ چـون آيه ((كسانى كه به ايشان كتاب (آسمانى ) داديم او (محمد) را مى شناسند, همان گونه كه
پـسران خود را مى شناسند )) نازل شدعمر بن خطاب به عبداللّه بن سلام گفت : آيا شمادركتاب
خـود مـحـمـد را مـى شـنـاسـيـد؟ گـفـت : آرى ,بـه خـدا قسم هرگاه در ميان شما باشد, او را
ازطـريـق صـفاتى كه خداوند از او برايمان بيان داشته است , مى شناسيم همان گونه كه هر يك از
مـاهـرگاه فرزند خود را در ميان ديگر كودكان ببيند,مى شناسد سوگند به آن كه پسر سلام به او
سـوگـنـدمـى خورد,من اين محمدرابهترازفرزندم مى شناسم ـ ابن عباس : قريش , نضر بن حارث
بـن علقمه و عقبة بن ابى معيط و چند نفر ديگر را نزديهوديان يثرب فرستادند و به آن ها گفتند : ازآن هـا درباره محمد سؤال كنيد آن عده به مدينه وارد شدند و گفتند: ما به خاطر موضوعى كه
درمـيـان مـا رخ داده اسـت نـزد شـما آمده ايم جوانى يتيم و حقير, سخن بزرگى مى گويد و به
خيال خودش فرستاده رحمان است , در حالى كه مارحمانى جز رحمان يمامه نمى شناسيم .يـهوديان گفتند : اوصاف او را براى ما بگوييدفرستادگان قريش , اوصاف پيامبر را براى آنان بيان
كردند يهوديان گفتند : از ميان شما چه كسانى پيرو او شده اند؟ جواب دادند :فرومايگان ما يكى از
مـلا يـان يـهـود خـنـديد وگفت : اين همان پيامبرى است كه صفاتش رامى دانيم و مى دانيم كه
قومش دشمن ترين مردم با او هستند.تفسير.جـمـلـه ((او لم يكن لهم آية ان يعلمه علمابنى اسرائيل )), ضمير ((ان يعلمه )) به خبر قرآن ياخبر
نزول آن بر پيامبر(ص ) بر مى گردد يعنى :آيا آگاهى علماى بنى اسرائيل از خبر قرآن يا نزول آن بر
تـو كـه بـه عـنـوان بـشـارت در كتاب هاى پيامبران پيشين آمده است , نشانه اى بر مشركان براى
درسـتـى و حقانيت نبوت تو نيست ؟ همچنان كه درباره آيه ((و از دير باز (در انتظارش ) بر كسانى
كه كافر شده بودند پيروزى مى جستند)) گفتيم , يهوديان به ظهورپيامبر(ص ) بشارت مى دادند و
آرزو مى كردند تادر سايه او بر عرب ها پيروز شوند.عده اى از علماى يهود در روزگار پيامبر(ص )اسلام آوردند و اعتراف كردند كه در كتاب هايشان به
آمدن آن حضرت بشارت داده شده است اين سوره (شعرا) از نخستين سوره هاى مكى است كه پيش
از هجرت نازل شده اند و عداوت يهود باپيامبر(ص ) هنوز به حد عداوت آن ها به زمان بعداز هجرت
نـرسـيده بود و اميد آن بود كه , هر چند به نحو كلى , پاره اى از حقايقى را كه در اختيارشان بود,به
زبان آورند.جـمـلـه ((قـل ارايتم ان كان من عنداللّه و كفرتم به وشهد شاهد من نبى اسرائيل على مثله فمن
واستكبرتم )), ضماير ((كان )) و ((به )) و ((مثله )) ـ آن گونه كه از سياق مطلب به دست مى آيد ـ
بـه قـرآن برمى گردد و جمله ((وشهد شاهد من بنى اسرائيل ))معطوف بر شرط است و جزاى هر
دو شـرط يـكـى است و مراد از مثل قرآن , همانند آن در مضمون ومعارف الهى , يعنى همان تورات
اصـلـى نـازل شده برموسى (ع ), است جمله ((فمن و استكبرتم )) يعنى آن شاهد و گواه اسرائيلى
مذكور بعد از شهادت دادنش ايمان آورد.جـمـله ((ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين )) تعليلى است براى جزاى حذف شده شرط و دال بر آن
جـزامـى بـاشـد و عـلـى الـظاهر اين جزا ((آيا شما گمراه نيستيد)) مى باشد نه ((آيا شما ستمكار
نـيـسـتـيد)) كه بعضى گفته اند , زيرا تعليل جزا به هدايت نكردن خدا ستمكاران را با گمراهى و
ضـلالـت آنـان مـناسب و سازگار است نه با ظلم و ستمكارى ايشان گو اين كه آنان هر دو وصف
(گمراهى و ستمكارى ) را دارابودند.بـارى , معناى آيه اين است : به مشركان بگو : به من خبر دهيد كه اگر اين قرآن از نزد خدا باشد ـ
درحـالـى كـه شما بدان كافر و بى اعتقاديد ـ و يك نفرشاهد از بنى اسرائيل به وجود معارفى مانند
مـعـارف قـرآن (در تورات ) گواهى داد و او خودش ايمان آورد و شما متكبرانه سرباز زديد, در اين
صورت آيا شما در گمراهى نيستيد؟ زيرا خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى كند.طبق بعضى اخبار, آن شخصى كه به مانند قرآن گواهى داد و خودش ايمان آورد, عبداللّه بن سلام
ازعـلـماى يهود است پس , با توجه به اين نكته , آيه مورد بحث مدنى است نه مكى , زيرا عبداللّه بن
سـلام از كـسانى است كه در مدينه ايمان آورد بعضى گفته اند كه گرچه داستان (گواهى دادن
عـبـداللّه بـن سـلام و ايمان آوردن او) بعدها واقع شد, اما چون آينده محقق الوقوع در حكم ماضى
اسـت لـذا بـه لـفـظماضى تعبير كرده و فرموده است : ((وشهد شاهد من بنى اسرائيل فمن )) اين
سـخـن , سـخـنـى سـسـت است ,زيرا با سياق آيه كه در مقام احتجاج است , سازگارنيست , چون
مـشـركـان كـسانى نبودند كه به واسطه اخبار درستى كه پيامبر درباره آينده به آن هامى دهد, در
برابرش تسليم شوند و به او ايمان آورند.