محمد(ص ) از زبان على (ع ) - میزان الحکمه جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 13

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

محمد(ص ) از زبان على (ع )

ـ مردى از امير المؤمنين (ع ), در حالى كه آن حضرت در مسجد كوفه حمايل شمشيرش را به خود پـيـچـيـده بـود, دربـاره خصوصيات (جسمى ) پيامبر سؤال كرد, امام (ع ) فرمود :رسول خدا(ص )
رخـسـارى سـفيد و گلگون داشت و چشمانى سياه و درشت و موهايى صاف و نرم و ريشى انبوه و
گونه هايى كم گوشت و استخوانى و گيسوانى كه تا نرمه گوشش مى رسيد  و گردنى چون جام
سيمين و از زير گلوتا نافش خط باريكى از مو چون نى رسته بود وجز آن مويى بر سينه و شكمش
وجـود نـداشـت دسـت و پـايـش درشـت و اسـتخوانى بود هرگاه راه مى رفت , مثل اين بود كه از
سـرازيرى فرودمى آيد و به هنگام برخاستن چابك و سريع بودوقتى به طرفى برمى گشت , با تمام
بـدنـش بـرمـى گشت دانه هاى عرق بر چهره اش چون مرواريد بود, عرق بدنش خوشبوتر از مشك
تـندبود, نه كوتاه قامت بود و نه بلند, نه ناتوان بود ونه پست كسى را چون او نديده ام , نه پيش از او
ونه پس از او.

ـ امام على (ع ) : از زمانى كه پيامبر(ص ) ازشير گرفته شد, خداوند بزرگترين فرشته ازفرشتگان
خـود را هـمـدم آن حضرت گردانيد وآن فرشته او را شب و روز در راه بزرگوارى ها وخوى هاى
والاى انـسانى حركت مى داد هر سال در كوه حرا اقامت مى كرد و من او را مى ديدم وكسى جز من
ايشان را نمى ديد.

در آن روز, اسـلام در هيچ خانه اى نيامده بود, مگر در خانه پيامبر خدا(ص ) و خديجه ومن سومين
آنان بودم نور وحى و رسالت رامى ديدم و رايحه نبوت را استشمام مى كردم .

هنگامى كه وحى بر آن حضرت (ص ) نازل شد, من فرياد شيطان را شنيدم , عرض كردم : اى رسول
خـدا, ايـن چـه فـريادى است ؟ فرمود : اين شيطان است كه از اين كه زين پس مردم او رابپرستند
مـايوس شد آن چه را من مى شنوم , تو هم مى شنوى و هرچه را من مى بينم تو هم مى بينى ,منتها تو
پيامبر نيستى بلكه تو وزير و دستيارى وتو در راه خير و صلاح هستى .

مـن با آن حضرت بودم كه سران قريش آمدند و گفتند : اى محمد, تو ادعاى بزرگى مى كنى كه
پدران تو و هيچ يك از خاندانت چنين ادعايى نكرده است اينك ما از تو كارى مى خواهيم كه اگر آن
را انجام دهى و به مانشانش دهى , مى فهميم كه تو پيامبر و فرستاده (خدا) هستى و اگر نتوانستى
انـجـام دهـى ,مـى فـهـمـيـم كـه تـو جـادوگـرى دروغـگو هستى رسول خدا(ص ) فرمود : چه
مى خواهيد؟ گفتند : از اين درخت بخواه تا از ريشه كنده شودو در برابر تو بايستد حضرت فرمود : البته خداوند بر هر كارى تواناست اگر خداوند اين كار را براى شما انجام دهد آيا ايمان مى آوريد وبه
حقيقت گواهى مى دهيد؟ گفتند : آرى پيامبرفرمود : من آن چه شما تقاضا مى كنيد به شمانشان
مـى دهـم , اما مى دانم به راه خير باز نمى آييددر ميان شما كسانى هستند كه به چاه (بدر)افكنده
خـواهـنـد شد و كسانى هستند كه (بر ضدمن ) دسته ها بسيج خواهند كرد (و نبرد احزاب را به راه
خـواهـنـد انداخت ) پيامبر(ص ) سپس فرمود : اى درخت , اگر به خدا و روز واپسين ايمان دارى و
مى دانى كه من فرستاده خدا هستم ,به اذن خداوند, از ريشه كنده شو و در برابر من بايست سوگند
به خدايى كه او (پيامبر) را به حق برانگيخت , آن درخت از ريشه كنده شد  و درحالى كه همهمه اى
سخت داشت و صدايى چون صداى برهم خوردن بال هاى پرندگان از آن به گوش مى رسيد, جلو
آمد و بال بال زنان در برابررسول خدا(ص ) ايستاد و شاخه بلند خود را برسر رسول خدا(ص ) و يكى
از شاخه هايش راروى شانه من كه در طرف راست آن حضرت بودم انداخت اما چون آن جماعت اين
صـحـنـه راديـدند, از سركشانه و گردن فرازانه , گفتند :دستور بده تا نيمى از آن پيش تو آيد و
نيم ديگرش در جاى خويش بماند رسول خدا به درخت چنين فرمانى داد  پس نيمه اى از درخت به
نـحوى بسيار شگفت آور و با سر و صدايى شديدتر به طرف پيامبر رفت , به طورى كه نزديك بود به
آن حـضـرت بپيچد باز از روى كفر و سركشى , گفتند : دستور بده اين نيمه درخت به طرف نيمه
ديـگـرش بـرگـردد و مثل اول شود پيامبر(ص ) دستور داد  آن نيمه درخت برگشت من گفتم : معبودى جز خدانيست , اى رسول خدا, من نخستين گرونده به توهستم و نخستين كسى هستم
كـه اعـتـراف مـى كـنـدايـن درخـت آن چه كرد به فرمان خداى متعال براى اعتراف به نبوت تو و
بزرگداشت فرمانت انجام داد اما آن جماعت يكپارچه گفتند : (نه )بلكه جادوگرى دروغگوست ,
جـادوگـر وتـردسـتـى شـگـفـت آور است آيا كسى جزاين (مقصودشان من بودم ) تو را در كارت
تـصـديـق مـى كـنـد؟ مـن از گـروهـى هـسـتم كه در راه خدا ازسرزنش هيچ سرزنشگرى باك
نـدارنـد,سـيمايشان سيماى راستان است , و گفتارشان گفتار نيكوكاران , آبادكنندگان شب اند
ونشانه هاى (هدايت در) روز به ريسمان قرآن چنگ آويخته اند,سنت هاى خدا و سنت هاى رسول او
را زنـده نـگـه مـى دارنـد, نه استكبارى مى ورزند و نه بزرگى , نه نادرستى و خيانت مى كنند و نه
تباهى مى آفرينند, دل هايشان در بهشت است وبدنهايشان در كار و كوشش !.

ـ صـبـحـگاه شبى كه رسول خدا(ص ) به آسمان برده شد, من با آن حضرت بودم و او درحجر نماز
مـى خـوانـد چـون نماز آن حضرت تمام شد و من نيز نمازم را به پايان بردم , آواز شديدى را شنيدم
عـرض كردم : اى رسول خدا, اين چه صدايى است ؟ فرمود : مگر نمى دانى ؟ اين بانگ شيطان است
كـه چـون فهميد ديشب به آسمان برده شده ام , از اين كه زين پس در روى اين زمين پرستش شود
نوميد گشت .

شـبـيـه اين مطلب از خود پيامبر(ص ) نيزروايت شده است هنگامى كه هفتاد نفر از انصاردر شب
عقبه با پيامبر بيعت كردند, در دل شب صدايى بلند از عقبه شنيده شد كه مى گفت : اى اهل مكه ,
اين نكوهيده و از دين برگشتگان همدست او براى جنگ با شما همداستان شده اندرسول خدا(ص )
به انصار فرمود : مى شنويد چه مى گويد : اين شيطان عقبه است .

ابـن ابـى الحديد مى گويد : اما موضوع آن درخت كه رسول خدا(ص ) صدايش زد,احاديثى كه در
اين باره آمده فراوان و مستفيض است و علماى حديث آن را در كتاب هاى خودآورده اند و متكلمان
ايـن مـوضـوع را در شـمـارمعجزات پيامبر(ص ) ذكر كرده اند, بيشترمحدثان اين خبر را به همان
گـونـه اى كـه در خطبه امير المؤمنين (ع ) آمده است روايت كرده اند وبعضى هم آن را به اختصار
روايت مى كنند ومى گويند پيامبر درختى را صدا زد و آن درخت در حالى كه زمين را مى شكافت ,
جلو پيامبر آمد.

ـ مـن در مكه با پيامبر(ص ) بودم و با هم به يكى از نواحى اين شهر بيرون رفتيم آن حضرت با هيچ
كوه و كلوخ و درختى رو به رونمى شد, مگر اين كه مى گفتند : سلام بر تو اى رسول خدا.

ـ بـا رسـول خـدا(ص ) بـه وادى (مـكـه ) رفـتـم ,بـر هيچ سنگ و درختى نمى گذشت , مگر اين
كه مى گفت : سلام بر تو اى رسول خدا, و من آن رامى شنيدم .

ـ تـا آن كه خداوند محمد(ص ) را به عنوان گواه و نويد دهنده و هشدار دهنده فرستاد دركودكى
بهترين مردم بود و در ميانسالى نجيب ترين خلايق اخلاق و خصالش , پاكتر ازهمه پاكان بود و جود
و كرمش , سرشارتر ومداومتر از بخشندگان .

ـ خـداونـد او (پيامبر) را از شجره پيامبران و از چراغدان روشنايى و از طبقه بالا واز ناف بطحا و از
چراغ هاى روشنى بخش تاريكى و از چشمه هاى حكمت برگزيد.

ـ در يـاد كـرد از پـيامبر(ص ) ـ : تا آن كه براى جوينده شعله (هدايت ) شعله اى برافروخت و براى ره
گـم كـرده آتـشـى بـه علامت روشن ساخت پس او امين و مورد اعتماد توست و گواه تو در روز
پاداش و برانگيخته نعمت تو وفرستاده به حق تو كه از روى رحمت و مهرفرستاده اى .

ـ نيز در ياد كردن از پيامبر(ص ) ـ : تا آن كه براى جوينده شعله (هدايت ) شعله رابرافروخت و براى
گم گشته , راه را روشن ساخت و دل هاى فرو رفته در فتنه ها و گناهان به وسيله او هدايت شدند
و او نشانه هاى روشنگر واحكام نورانى را برپا داشت .

ـ نـيـز در وصف پيامبر(ص ) ـ : ماموريت خود را آشكار ساخت و پيام هاى پروردگارش را ابلاغ كرد
پس , خداوند به وسيله او ميان مردم صلح و آشتى برقرار نمود و راه ها را امن ساخت و از خونريزى ها
جـلـوگيرى كرد و دل هاى كينه توز را به يكديگر الفت داد, تا آن گاه كه يقين (مرگ ) به سراغش
آمد.

ـ هيچ گاه دو كار براى آن حضرت پيش نيامد, مگر اين كه سخت ترش را انتخاب كرد.

ـ خداوند انسانى بهتر از محمد(ص )نيافريده است .

ـ خـداونـد او را با نور روشنايى بخش وبرهان آشكار و راه هويدا و كتاب راهنمابرانگيخت خاندانش
بهترين خاندان است وشجره اش بهترين شجره و شاخه هايش راست وميوهايش آويزان , زادگاهش
مكه است وهجرتش به مدينه طيبه .

ـ تـا آن كـه كـرامـت خداوند سبحانه وتعالى به محمد(ص ) رسيد پس او را از برترين رويشگاه ها و
ارجـمـنـدتـرين ريشه و تبارهابيرون آورد, از درختى كه پيامبرانش را از آن به وجود آورد و امناى
خويش را از آن برگزيدراهش راست و معتدل است و شيوه اش راهنمايى و سخنش جدا كننده حق
از باطل وحكمش بر اساس عدل و داد.

ـ طبيبى بود كه با دانش خود ميان مردم مى گرديد مرهمهايش را درست و آماده كرده وابزار داغ
كـردنـش را تـافـته بود و آن ها را بر هر جاكه لازم بود از دل هاى كور و گوش هاى كر وزبان هاى
گـنـگ , مـى گذاشت با داروى خودبيمارى هاى غفلت و سرگردانى را در كسانى كه از پرتوهاى
حكمت روشنايى برنگرفته بودند وبا آتش زنه هاى دانش هاى درخشان شعله اى برنيفروخته بودند,
و همچون حيوانات چرنده وتخته سنگهاى سخت بودند, درمان مى كرد.

ـ گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده خداست , به فرمانبرى از خدا فرا خواند و در راه دفاع از
ديـن او دشـمـنانش را مقهور ساخت ,همداستانى (دشمنان خدا) بر تكذيب ومخالفت او و كوشش
آنـان بـراى خـامـوش سـاخـتن نورش , او را از اين كار (دعوت به طاعت خدا ودفاع از دينش ) باز
نمى داشت .

ـ خداوند سبحان , محمد(ص ) را فرستاد تا به جهانيان هشدار دهد و گواه بر پيامبران باشد.

ـ (خـداونـد او را بـراى دعـوت بـه حـق و گـواه بـودن بـر مـردمـان فـرسـتـاد و آن حـضـرت ـ
پـيـام هـاى پـروردگـارش را, بـدون كـمـترين سستى وكوتاهى , ابلاغ كرد و با دشمنان او, بدون
نـشـان دادن كمترين ضعف و اظهار كوچكترين بهانه اى , جهاد كرد او پيشواى پرهيزگاران وديده
رهجويان بود.

ـ (خداوند) او را با دلايل لازم (و قانع كننده ),و با پيروزى آشكار و براى روشن ساختن راه فرستاد و
او پيام خداوند را آشكار و ابلاغ كرد وبا راهنمايى كردن مردم , آنان را به راه راست كشاند.

ـ او را با دليلى بسنده و اندرزى شفابخش و دعوتى جبران كننده فرستاد.

ـ او را با نور و روشنايى فرستاد و درانتخاب و گزينش او را مقدم داشت به واسطه اوگسستگى ها
را بـه هم برآورد و چيره جو راشكست داد و مشكلات را آسان ساخت وناهموارى ها را هموار كرد, تا
جايى كه گمراهى را از راست و چپ دور گردانيد.

ـ (خـداونـد) او را بـراى آشكار كردن فرمان خود و زنده ساختن يادش فرستاد و آن حضرت امانت
(الهى ) را گزارد و راهنمايى كردو رفت و پرچم حق را در ميان ما باقى گذاشت .

ـ گـواهـى مى دهم كه محمد بنده وفرستاده خداست اورا بادين شناخته شده و نشانه برگزيده (يا
دست به دست شده ) و كتاب نبشته و نوردرخشان و روشنى تابان و فرمان آشكار فرستادتا شبهات
را بزدايد و با دلايل روشن حجت آورى كند و با آيات و نشانه ها هشدار دهد و ازكيفرها و عبرت هاى
گذشتگان بترساند و اين درحالى بود كه مردم گرفتار فتنه هايى بودند كه درآن ها ريسمان دين
از هم گسيخته بود.

ـ در حالى كه مشغول غسل وآماده كردن پيكر آن حضرت براى كفن و دفن بود, فرمود :پدر و مادرم
فـداى تـو اى رسـول خـدا, با مرگ توچيزى به پايان رسيد كه با مرگ كسى جز تو به پايان نرسيد : نبوت و خبر دادن و اخبار آسمان .

تو چنان در دل ها نشستى كه داغ توتسلى بخش هر داغ ديگرى است و چندان درميان مردم جا باز
كردى كه همگان در مصيبت توماتم گرفته اند.

پدر و مادرم فدايت باد! ما را در نزدپروردگارت ياد كن و به خاطرمان داشته باش .

ـ بار خدايا, برترين درودها وپربارترين بركت هايت را بر محمد بنده وفرستاده خويش قرار ده , همو
كه ختم كننده نبوت است و گشاينده درهاى بسته (سعادت ورحمت ) و آشكار كننده حق با حق .

بـار خـدايـا, در سـايـه (رحـمت ) خويش جايى فراخ براى او بگشاى و از فضل خويش او راخيرهاى
مـضـاعـف پـاداش ده بـار خدايا, بنيان (شريعت ) او را از بنيان پيشينيان بالاتر بر ومنزلت او را نزد
خـويـش گـرامـى دار و نـور او راكـامل گردان و پاداش پيامبرى او را شهادت پذيرفته و گفتار
پسنديده قرار ده كه گفتارش راست و درست و سخنش جدا كننده حق از باطل بود.

ـ جز اين نيست كه من غلامى از غلامان محمد(ص ) هستم .

/ 248