گواهى دادن خدا به نبوت رسول خدا(ص ) - میزان الحکمه جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 13

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گواهى دادن خدا به نبوت رسول خدا(ص )

قرآن :.

((لـيـكن خدا به (حقانيت ) آن چه بر تو نازل كرده است گواهى مى دهد (كه ) آن را به علم خويش
نازل كرده است وفرشتگان نيز گواهى مى دهند و گواه بودن خدا كافى است )).

((اوست كسى كه پيامبر خود را به (قصد) هدايت , باآيين درست فرستاد تا آن را بر تمام اديان پيروز
گرداندو گواه بودن خدا كفايت مى كند)).

((بـگـو : ميان من و شما, گواه بودن خدا كافى است چراكه او همواره به (حال ) بندگانش آگاه
بيناست )).

((بگو : كافى است خدا ميان من و شما شاهد باشد اوآن چه را كه در آسمان ها و زمين است مى داند
و آنان كه به باطل گرويده و خدا را انكار كرده اند, همان زيانكارانند)).

((يا مى گويند : اين كتاب را بر بافته است بگو : اگر آن را بر بافته باشم , در برابر خدا اختيار چيزى
بـراى مـن نـداريد او آگاهتر است به آن چه (باطعنه ) در آن فرومى رويد گواه بودن او ميان من و
شما بس است و اوست آمرزنده مهربان )).

((بگو : گواهى چه كسى از همه برتر است ؟ بگو : خداميان من و شما گواه است و اين قرآن به من
وحـى شـده تـابـه وسـيله آن , شما و هر كس را (كه اين پيام به او) برسدهشدار دهم آيا شما واقعا
گـواهى مى دهيد كه در جنب خدا, خدايان ديگرى هست ؟ بگو : من گواهى نمى دهم بگو :او تنها
معبودى يگانه است و بى ترديد من از آن چه شريك (او) قرار مى دهيد بيزارم )).

ـ كـلبى : مردم مكه نزد پيامبر(ص )آمدند و گفتند : خدا پيامبرى غير از تو پيدانكرد؟ ما احدى را
نمى بينيم كه گفته هاى تورا تصديق كند از يهود و نصارا درباره توپرسيديم , گفتند در كتاب هاى
آنـان از تـونـامـى بـرده نـشـده اسـت پـس , كـسى را به مانشان بده كه گواهى دهد تو, آن طور
كـه مى گويى , رسول خدا هستى پس , اين آيه نازل شد : ((بگو : گواهى چه كسى از همه برتر است
)) نـيز اهل مكه گفتند : عجبا!خداى متعال رسولى جز يتيم ابوطالب پيدانكرد كه به سوى مردم
بفرستد پس اين آيه نازل شد : ((الف لام را اين آيات كتاب حكيم آيابراى مردم شگفت آور است ؟ )).

ـ امـام بـاقـر(ع ) ـ دربـاره آيـه ((بـگـو :گواهى چه كسى از همه برتر است )) ـ :زمانى كه رسول
خـدا(ص ) در مـكـه تـازه دعـوت خـود را آغاز كرده بود, مشركان مكه گفتند : اى محمد, آيا خدا
رسـولـى غـير از توپيدا نكرد كه او را بفرستد؟ ما هيچ كس رانمى يابيم كه گفته هاى تو را تصديق
كـند ازيهود و نصارا درباره تو پرسيديم , اما آن هاگفتند كه در كتاب هاى آن ها از تو ياد نشده است
بـنـابـرايـن , كسى را بياور كه گواهى دهدتو فرستاده خدا هستى ؟ رسول خدا(ص )فرمود : ((اللّه
شهيد بينى و بينكم )) تا آخرآيه .

توضيح .

گواهى دادن خداى متعال به نبوت انبيا به دوطريق قابل تصور است .

الف : گواهى گفتارى .

ب : گواهى كردارى .

گواهى گفتارى به دو شكل مى تواند باشد.

1 ـ وحـى و الـهـام : خـداونـد مـتـعـال مى تواند پيامبربودن يك نفر را براى مردم اعلام كند و به
واسـطـه وحـى و الـهام بر نبوت او گواهى دهد منتها كمك گرفتن از اين طريقه زمانى ممكن و
ميسر است كه استعداد دريافت وحى و الهام در مردم فراهم باشد.

به عبارت ديگر : اشكال از طرف فرستنده نيست بلكه از جانب گيرنده است , زيرا هرگاه گيرنده
ـ يـعـنـى مـردم ـ تـوانـايـى دريـافـت كـلام خـدا راداشـته باشند, امكان دارد كه خداوند متعال
درباره حقانيت نبوت پيامبر خود, به آنان مستقيما پيام خود را بفرستد.

از قـرآن كـريـم اسـتـفاده مى شود كه خداوند متعال اين روش را درباره نبوت بعضى پيامبران به
كاربرده است , از جمله نسبت به نبوت حضرت عيسى باحواريون , آن جا كه مى فرمايد : ((و آن گاه
كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستاده من ايمان بياوريد (و) آنان گفتند : ايمان آورديم و
تو گواه باش كه ما تسليم شدگانيم )).

2 ـ مـعـجـزه گـفـتـارى : طـريـقـه اول (يـعـنـى وحـى والـهام ) اختصاص به كسانى دارد كه
حـجـاب هـاى معرفت قلبى را دريده باشند و امكان ارتباط قلبى بامبدا, به قصد رسيدن به حقايق
معرفت , برايشان فراهم باشد.

امـا طـريـقـه دوم يـك راه عـمـومـى و هـمگانى است ,يعنى عامه مردم كه توانايى شناخت قلبى
ندارندمى توانند از اين طريقه كمك بگيرند.

ايـن طـريـق عـبـارت از ايـن اسـت كـه خداى متعال ,به واسطه سخنى كه خود معجزه است , به
نبوت پيامبر خود گواهى مى دهد, يعنى عامه مردم به روشنى مى فهمند كه اين سخن , سخن بشر
نـيست وانسان هر اندازه هم مدارج علم و فرهنگ و ادب راپيموده باشد باز نمى تواند چنان سخنى
بگويد.

و اما گواهى كردارى , اين نوع گواهى نيز مى تواند به دو شكل باشد.

1 ـ معجزه : يعنى عملى كه نشان دهد مدعى نبوت با خداى متعال ارتباط دارد به همين دليل است
كه قرآن كريم از اين عمل به آيه و بينه تعبيرمى كند, مانند افكندن عصا و تبديل آن به اژدها وزنده
كردن مردگان .

بـر ايـن اساس , هرگاه كسى كه مدعى نبوت است معجزه اى بياورد, آن معجزه گواهيى عملى از
جانب خداى متعال بر حقانيت ادعاى اوست .

2 ـ تـقـريـر : اگـر فـرض كـنيم فردى خودش رابراى مردم نماينده فلان شخص معرفى نمايد و
درحـضـور آن شـخـصـيـت بـراى مـردم بياناتى ايراد كند وطى آن ها مدعى شود كه از جانب آن
شـخصيت مى باشد و آن شخص آزادانه و بدون آن كه عذرى داشته باشد سكوت اختيار كند, چنين
سـكـوت وخـاموشيى تقرير و شهادتى عملى از جانب آن شخصيت بر صدق نيابت مدعى و درستى
بيانات اوبه شمار مى آيد.

بـا توجه به آن چه گذشت , چنانچه شخصى خودش را فرستاده خدا معرفى كند و نبوت خود را,به
نـحـوى از انحا, در محضر پديد آورنده جهان مطرح سازد و نبوت او را نه تنها توده مردم بلكه حتى
اهـل عـلـم و دانـش بـپـذيـرنـد و خداى متعال ادعاى او را در برابر مردم به طريقى روشن باطل
نسازد,چنين سكوتى شهادت عملى و تقرير و تاييدى است بر درستى و حقانيت ادعاى او.

/ 248